دانلود و خرید کتاب وولجین مایکل ای. استکپل ترجمه افشین اردشیری
تصویر جلد کتاب وولجین

کتاب وولجین

معرفی کتاب وولجین

کتاب وولجین؛ سایه‌های هورد نوشته‌ی مایکل ای. استکپل از مجموعه‌ وارکرفت است. داستان کتاب وولجین درباره‌ی اتفاقاتی است که بعد از سوقصد به جان وولجین، شکارچی سایه روی می‌دهد.

کتاب وولجین را با ترجمه‌ی افشین اردشیری بخوانید و از یک داستان فانتزی و جذاب لذت ببرید. 

درباره‌ی کتاب وولجین

در سرزمین پانداریا بعد از سوقصد به جان وولجین، ماجراهایی روی می‌دهد. وولجین، یک ترول و شکارچی سایه است، یکی از بزرگترین فرماندهان هورد و رهبر قبیله دارک‌سپیر شخصیت مخوفی دارد که نام و اعمالش وحشت به جان دشمنانش می‌اندازد. حالا وولجین، با تنی مجروح و رو به مرگ به این سرزمین باستانی می‌رسد و در کنار انسانی مرموز، که او نیز مجروح است، به مداوا تن می‌سپارد. به نظر می‌رسد همزمانی این اتفاقات دلیلی دارد. وولجین حالا ماموریت پیدا می‌کند تا از سرزمین پانداریا در برابر دشمنان زورگو محافظت کند. 

کتاب وولجین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران و علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی از خواندن کتاب وولجین لذت می‌برند.  

بخشی از کتاب وولجین

چن به‌آرامی به‌سمت تودهٔ در هم تنیدهٔ خز و گوشت و دنبه رفت و توله‌ها را یکی‌یکی از پشت گردن گرفت و هر کدام را به سویی پرتاب کرد. توله‌ها که از ساختاری عضله‌ای و خزی ضخیم برخوردار بودند، به یک‌سو غلت خورده و سریع چرخیدند. بعضی از آنها سر و ته‌شده به هم برخورد کردند، اما بعد سریع سر پا شدند تا به صحنه بازگردند. چن با ترکیب مناسبی از هشدارِ آرام و خشمْ غرشی کوتاه کرد.

همهٔ توله‌ها متوقف شدند. توله‌های بزرگ‌تر سرِ دو پا ایستادند، توله‌های کوچک‌تر هم از روی غریزه از آنان پیروی کردند.

«چه خبر است؟»

یکی از توله‌های جسورتر که اسمش کنگ نا بود، به لی‌لی که در حال تقلا بود، اشاره کرد و گفت:

«بانو لی‌لی در حال آموزش مبارزه به ماست.»

«چیزی که من دیدم، مبارزه نبود، شلوغ‌بازی و در هم لولیدن بود.» چن درحالی‌که سرش را برای تأکید بیشتر تکان می‌داد، اضافه کرد: «اگر یانگول سراغتان بیاید، این روش بی‌فایده است. باید درست تمرین کنید. حالا سعی کنید باهوش باشید!» استاد معجون‌ساز دست زد تا حرف آخرش شبیه یک دستور باشد و توله‌ها همه حالت چهره‌اش را تقلید کردند.

چن درحالی‌که به توله‌ها دستور می‌داد برای خواهران چیانگ هیزم جمع کنند، از چاه آب بکشند و برای نرم‌تر شدن مسیر عبورشان بر آن ماسه بریزند، به‌زحمت توانست جلو لبخند زدنش را بگیرد. بار دیگر پنجه‌هایش را بر هم کوبید و توله‌ها مانند تیری که از چلهٔ کمان رها شوند، برای انجام مأموریتشان راهی شدند. چن صبر کرد تا همهٔ توله‌ها بیرون روند، سپس پنجه‌اش را به‌سمت برادرزاده‌اش دراز کرد.

دختر نگاهی به پنجه کرد و درحالی‌که بینی‌اش را چین می‌داد، گفت: «داشتم برنده می‌شدم.»

«البته، اما هدف که این نبود، بود؟»

«نبود؟»

«تو به آنها رفاقت و همراهی با یکدیگر را یاد می‌دادی.» معجون‌ساز لبخندی زد و ادامه داد: «کمی انضباط و سپردن کارهای ساده می‌تواند آنها را که یک تیم کوچک‌اند، به موجوداتی مفید و ارزشمند تبدیل کند.»

او حرف آخر را بیشتر خطاب به سه خواهر زد تا آنان را متوجه فایدهٔ کلی این تمرین و دستورات کند. لی‌لی کمی دیگر با سوءظن به دست عمویش نگاه کرد و بعد با گرفتن آن سر پا شد. لباسش را مرتب کرد و شالش را بر کمر محکم کرد.

«بدتر از یک فوج کوبالد هستند!»

«بله هستند، آنها پانداری‌اند.» این حرف هم درواقع خطاب به خواهران چیانگ بود. چن صدایش را کمی پایین آورد و خطاب به لی‌لی گفت: «طاقتت را تحسین می‌کنم.»

«واقعاً هم خیلی طاقت آوردم.» دختر بازوی راستش را مالید و ادامه داد:

«یکی‌شان اینجا را می‌جوید!»

Paradox
۱۳۹۹/۱۰/۳۰

کتاب خوب و جالبی بود. با تمام دیگر کتاب‌های وارکرافت تفاوت داشت. یک ته رنگ فلسفی به داستانی رمانتیک و گاهی هم درام. البته عشق پاندایی رو سعی، کردم تصور نکنم! یک مقدار چندش میزنه :) خلاصه قابل توصیه هست

- بیشتر
کاربر ۲۴۹۲۳۶۵
۱۳۹۹/۰۹/۲۳

بد بود

حجم

۳۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۳۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۲۳۰,۰۰۰
تومان