دانلود و خرید کتاب از پشت روزنه‌ها حمیده وحیدی
تصویر جلد کتاب از پشت روزنه‌ها

کتاب از پشت روزنه‌ها

نویسنده:حمیده وحیدی
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از پشت روزنه‌ها

کتاب از پشت روزنه‌ها نوشته حمیده وحیدی است. این کتاب و دو نمایش‌نامه‌ی «گم‌شده در زمان» و «سین آخر سکوت» کتاب شایسته تقدیر در بخش هنر دومین جایزه کتاب سال قزوین است.

درباره کتاب از پشت روزنه‌ها

نمایشنامه‌های این کتاب در حال و هوای جنگ روایت می‌شوند و مخاطب را با خود به دنیای شجاعت و رنج و مردم در زمان جنگ تحمیلی می‌برند این کتاب روایت دورانی است که شاید جوان امروز آن را به یاد نیاورد و این به یاد نیاوردن منجر به فراموشی شود. حمیده وحیدی در این کتاب خواننده را به دنیای تازه ای می‌برد و او را با بخش مهمی از تاریخ ایران معاصر آشنا می‌کند.

خواندن کتاب از پشت روزنه‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی معاصر ایران مخصوصا ادبیات پایداری پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب از پشت روزنه‌ها

اسماعیل: (عصبی) شما غلط اضافه کردی زدی معاوضه... ظهر تا حالا صد نفر زنگ زدن... ولشون کنی می‌خوان با گوسفندم طاق بزنند ماشینو... همون‌جور که انداختیش به من تا فردا قالبش می‌کنی به یکی دیگه... من این هفته پول لازمم. بچه‌ها لنگ مصالحن سر ساختمون... شمارهٔ منم از توی اون آگهی بکش بیرون

لیلا: ماشینا رو گذاشتی برای فروش؟

اسماعیل: یکیشونو آره...

لیلا: بقیشون چی می‌شن؟ حیاطو اشغال کردن می‌ترسم همسایه‌ها شاکی بشند

اسماعیل: سه برابر بقیه شارژ می‌دیم که کسی شاکی نشه عزیزم... راستی تو، چی می‌خواستی بهم بگی؟

لیلا: (مضطرب پاکت را از جیبش درمی‌آورد) چیز خاصی نبود

اسماعیل: این پاکت چیه از سر شب باهاش بازی می‌کنی؟

(همین که لیلا می‌خواهد حرف بزند تلفن اسماعیل زنگ می‌خورد)

اسماعیل: الو؟ نخیر آقا ماشین نداریم. ای خدا خفت نکنه تویی عبدالله؟ فکر کردم مشتریه... چی؟ کجا باید باشم خونم دیگه... نه خبر نداشتم... چطور مگه؟... دیدن اکبری؟ نه که نمیام اون مرتیکهٔ چاپلوس دغل بازم دیدن داره آخه؟... تیر خورده؟ کجاش خورده حالا؟ حقش بود یه جای دیگش تیر بخوره مرتیکهٔ هیز بی‌خودی... غلط کرده مرتیکهٔ چولومبوز بی‌خاصیت... مرده بود قبل از این اعلام آمادگی کنه؟!... خب رفته باشه... هر کی رفت جنگ شد پسر پیغمبر؟!... فکر کردی واسه من کاری داره رفتن؟ همین فردا اشاره کنم به داییم پس‌فردا توی خط مقدم سوریه دارم دل و رودهٔ داعشیارو بهم می‌دوزم (می‌خندد) خداییش این‌جوری نمی‌شه باید برای حفظ ظاهرم که شده تا گرگا این ریاست درمانگاهو ازم نقاپیدن یه سر برم سوریه و برگردم... آقا دمت گرم... نه بابا عصبانی کدومه... ولشون کن (آرام صحبت می‌کند) راستی اون طرفی که بهت سپرده بودم اومد؟... پاکتو دادی دیگه؟... خیلی خب فردا صحبت می‌کنیم (با صدای بلند برای رد گم کردن) باشه فردا می‌رم ته و توشو در میارم... خداحافظ

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۱۵۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۶۱,۰۰۰
۳۰,۵۰۰
۵۰%
تومان