کتاب منطقی بودن
معرفی کتاب منطقی بودن
منطقی بودن نوشته دی. کیو. مکاینرنی کتاب راهنمایی برای منطقی اندیشیدن است. منطق به تفکر روشن و مؤثر مربوط میشود. هم یک علم است و هم یک هنر. این کتاب قصد دارد خوانندگان را با مقدمات این علم و مهارتهای پایه مربوط به این هنر آشنا سازد.
درباره کتاب منطقی بودن
همه ما مردمانی را که به ظاهر بسیار تیزهوشاند، اما زمانی که معیارهای منطقی بودن به میان میآید، چندان برجسته به نظر نمیآیند، میشناسیم. آنها توانایی دارند که منطقی ـ یعنی روشن و مؤثر ـ بیندیشند، اما آن توانایی در حالت عادی آشکار نمیشود. احتمال دارد که آن قابلیت هیچوقت به درستی گسترش نیابد و این میتواند نشانه نوعی کمبود و کاستی در آموزش آنها باشد.
منطقی بودن موجب میشود ما نسبت به زبان و توانایی در کاربرد مؤثر آن حساستر باشیم، برای آن که منطق و زبان از یکدیگر جداناشدنیاند. این امر همچنین باعث میشود همواره به واقعی بودن جهانی که در آن زندگی میکنیم توجه بیشتری داشته باشیم؛ برای آن که منطق به واقعیت مربوط میشود. در نهایت، منطقی بودن موجب میشود در باب فهم کیفیت پیوند واقعیتهای موجود در جهان با آنچه ما واقعیت میپنداریم، از آگاهی و هوشیاری قابل توجهی برخوردار باشیم، برای آن که منطق به حقیقت و درستی مربوط میشود.
مکاینرنی در بخش اول کتابش درباره آن دسته از گرایشها، دیدگاهها و شیوههای عملی صحبت کرده که ذهن را برای کاربرد موفقیت آمیز منطق آماده میکنند، در بخش دوم کتاب به اصول و قواعد منطق به عنوان یک علم پرداخته است، در بخش سوم کتاب تمام استدلالهایی را که موجب شکلگیری یک قضیهٔ سالم و مؤثر میشوند بررسی کرده است، در بخش چهارم بعضی از گرایشها و دیدگاههایی را که مانع توانایی ما در منطقی اندیشیدن میشوند و باید از آنها پرهیز کرد، توضیح می دهد و در آخرین بخش کتاب اشکال عمده تفکر غیرمنطقی را برمیشمارد و انها را توضیح میدهد.
درباره دی. کیو. مکاینرنی
دی. کیو. مکاینرنی که متولد مینِسوتا است، استاد فلسفه و منطق مدرسهٔ علوم دینی گوادالوپ است و پیش از این نیز چندین دهه برای دانشجویان مدرسهٔ عالی «نوتردام»، دانشگاه «کنتاکی» منطق تدریس کرده است. وی کتابی در باب «توماس مِرتون» و سه کتاب درسی نیز در زمینهٔ فلسفه نوشته است. پروفسور مکاینرنی در شهر لینکلن ایالت نِبراسکا زندگی میکند.
بخشی از کتاب منطقی بودن
همچنان که دیدهایم، یک استدلال دارای دو بخش اساسی است: مقدمهها و نتیجه. به عنوان نمونه، اگر یک اقتصاددان بگوید که تورم در شش ماه آینده بهشدت کاهش خواهد یافت و بدون آن که اطلاعات بیشتری در مورد این موضوع بدهد، انتظار داشته باشد ما آن را به عنوان یک واقعیت بپذیریم، ارزش گفتهٔ او تنها به اعتبار خود وی بستگی خواهد داشت. این که تنها به علت اعتبار کسانی که گزارهای را بیان میکنند، گزارهای را به عنوان قضیهٔ درست بپذیریم، نامعتبر نیست. ما این کار را همیشه انجام میدهیم. اگر کسی یک متخصص واقعی باشد، ما میتوانیم به صورت معقول انتظار داشته باشیم که آنچه او میگوید، تا آنگاه که او آن را در محدودهٔ تخصص خویش نگاه میدارد، ارزش گوش سپردن دارد. اما نوع آگاهیی که یک استدلال میتواند برای ما تأمین کند، از آنچه بر اعتبار تکیه دارد، اطمینانبخشتر است. این بدان علت است که وقتی ما یک استدلال درست میسازیم، میتوانیم در عمل تصور کنیم که چیزی درست است و «چراها» یی را که در پشت آگاهی ما جای دارند، میشناسیم.
یک استدلال، برای آن که درست باشد، ماده (محتوا) و شکل (ساختار) آن باید درست باشد. ما پیش از این تا اندازهای به نخستین الزامات آن توجه داشتهایم. محتوای یک استدلال در صورتی درست است که تمام گزارههای تشکیلدهندهٔ آن درست باشند. اهمیت آن معیار به اندازهٔ کافی آشکار است؛ شرط دوم به اعتبار یک استدلال مربوط میشود. یک استدلال زمانی معتبر خواهد بود که ساختاری سالم داشته باشد و این بدان معناست که ساختار آن به گونهای باشد که مقدمههای درست، ما را با اطمینان به نتایج درست برسانند. ماهیت اعتبار، همیشه به صورتی کاملاً آشکار تنها با نیروی توصیف زبانی از آن انتقال نمییابد؛ گاهی بیان در همان دم چراغها را برای شما روشن نمیگرداند. اعتبار یک استدلال، مستقیماً به ساختار آن مربوط میشود؛ از این رو با مثالهایی میخواهم بحث در این باب را کامل گردانم.
حجم
۱۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بسیار عالی و با ترجمه خیلی دقیق و عالی. واقعا دست مترجم درد نکنه. این کتاب برای شروع منطق خیلی مفیده. نگید چرا مسائل ساده را توضیح میده، در اصل منطق از همین مسائل ساده شروع میشه.
حقیقتا من با کتاب ارتباط نگرفتم
تا صفحه ۷۰ کتاب رو خوندم . مواردی رو بصورت پیچیده توضیح میداد که یه بچه دبستانی هم بلده