دانلود و خرید کتاب در پس پرده حمزه سردادور
تصویر جلد کتاب در پس پرده

کتاب در پس پرده

انتشارات:انتشارات پر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در پس پرده

این رمان نیز همانند دیگر آثار سردادور، داستانی سراسر پر اُفت‌وخیز را با نثری پاکیزه و روایتی روان بازگو می‌کند، علاوه بر ویژگی سرگرم‌کننده‌ی رمان، سردادور در خلال داستان به نکاتی اشاره می‌کند که در زمینه‌ی سبک و سیاق شرایط زندگی و اوضاع و احوال مردم در سال‌های ابتدایی سده‌ی اخیر حائز نکاتی جالب‌توجه است. در پس پرده نخستین بار در سال ۱۳۳۶ به‌صورت پاورقی در مجله اطلاعات هفتگی منتشر شد. سردادور ازجمله پاورقی‌نویسان آثار تاریخی بود که گهگاه سراغ داستان‌های معاصر نیز می‌رفت. در پس پرده یکی از همین داستان‌هاست که وقایع آن در اواخر سال ۱۳۲۰ رخ می‌دهد؛ زمانی که حکومت رضاشاه پایان‌یافته و پسر جوانش بر تخت نشسته است. به سنت معمولِ بسیاری از پاورقی‌ها، در این کتاب نیز راوی ناظری است که ماجرایی که برای شخصی دیگر رخ‌داده و از آن مطلع است روایت می‌کند. ماجرا با آشنایی راوی با پسر جوانی آغاز می‌شود که عقیده دارد از طریق رویاهایی صادقه بسیاری مکان‌ها را پیش از قدم گذاشتن در آن‌ها دیده، اطرافیان نسبت به سلامت عقل او مشکوک‌اند اما او سفت و سخت بر این عقیده است که از طریق همین رویاها از محل گنجی در یکی از کاروانسراها در راهُ رفتن به خراسان مطلع است. پدر او به نیت سفر به خراسان و زیارت امام هشتم و طلب شفای پسرش به همراه خود پسر به نیت یافتن آن کاروان‌سرا قصد سفر به خراسان می‌کنند و...
مستاصل!
۱۴۰۱/۰۱/۰۳

به این خاطر که نسخه‌ی چاپی کتاب رو خوندم، نمی‌خواستم اینجا نظر بذارم؛ ولی چون قسمت نظرات در طاقچه بستر خوبی برای تبادل نظر راجع به کتاب‌هاست، برای نظردهی از این فرصت استفاده می‌کنم. نکته‌ی جالب و نخست اینه که از

- بیشتر
ماهان
۱۳۹۵/۱۲/۲۰

عالی بود دوس داشتم

tia
۱۳۹۸/۰۶/۰۶

نثر آن امروزی نیست ، و ملاقاتهای مکرر مریم با روح مادرش ، غیر واقعی و دور از ذهن است ، اما روند داستان جذاب و پرچالش است و با توجه به تعداد زیاد صفحات آن ، چند روز درگیرتان

- بیشتر
Khoshnavid
۱۳۹۸/۰۵/۱۳

این کتاب از رومان های بسیار زیبای ایرانی است، البته ضعف هایی در داستان پردازی دیده می‌شود. شخصیت پردازی عالی، داستان دوست داشتنی آن جذابیت خاصی ایجاد کرده، تاریخ در کنار سنت ها و روش ها و سبک زندگی، شاید

- بیشتر
یا محمد مصطفی
۱۳۹۹/۰۵/۲۸

داستان پروری علاوه بر تکرار و مکررات در آن زیاد بود من پسندیدم عالیه شروع کردی گیرا و جذابه حتمن باید تا آخر بخوانید

در جهان خاکی که شما در آن به‌سر می‌برید راه زندگی برای هیچکس هموار نیست.
پ. و.
که شب گذشته دعایی خوانده و نیتی کرده و خوابیده و آن جد ما را در خواب دیده یا به‌طوریکه می‌گوید با روحش تماس گرفته و جد ما نشانیهای کاروانسرا و آن دفینه را داده و تأکید کرده که باید برود و آن را از زیر خاک بیرون بیاورد و با دختری که نام و نشانش را داده است ازدواج کند. سیدعلی عقیده راسخی به خواب خود دارد و دو سال است که سرسام گنج و آن دختر موهوم را گرفته و اصرار دارد که حتمآ باید برویم و آن گنج را تصاحب کنیم تا بعد خودش دور دنیا بیفتد و آن دختر را پید کند، خیلی اسباب غصه ما شده. تأثر من از شنیدن این ماجرا بیشتر شد. دلم به حال پیرمرد سوخت و از جنون پسرش اندوهگین شدم و گفتم: خیلی‌ها گنج در خواب می‌بینند ولی کسی دنبالش نمی‌رود. خواب تا
غلام رضا
در زندگی از انکار اجتناب کنید، می‌توانید مطلبی را باور نکنید ولی هرگز منکر چیزی که اطلاعی از آن ندارید نباشید.
susan
در زندگی از انکار اجتناب کنید، می‌توانید مطلبی را باور نکنید ولی هرگز منکر چیزی که اطلاعی از آن ندارید نباشید.
susan
رسم روزگار بر این است که در آن‌واحد یکی از عدم قدم بدین جهان مینهد و در همان دم دیگری از دنیای فانی به سرای جاودانی میرود. یکی از شادی قهقهه می‌زند و میرقصد و می‌خندد و دیگری در همان آن می‌گرید و خاک غم بر سر می‌کند.
Neyzar
مریم دیگر از آن خانه خارج نشد یک هفته بعد در همان اطاقی که خود قدم به این جهان نهاده بود دختری آورد، نوزاد اسم خود را هم که اسم مادر مریم «راضیه» بود همراه آورده بود شب اسم‌گذاری کودک خانواده میرزا علیخان و جمعی از دوستان حاضر بودند. اسم طفل را مجید خان در گوشش خواند. در آن مجلس جشن یک مهمان دیگری هم حضور داشت که او همه را می‌دید ولی کسی او را نمی‌دید و او مادر مریم بود.
پ. و.
استعداد خدادادی را وقف شیطان نمود و ابلیس را راهنمای خود ساخت و عاقبت هم با دست خود ریشه عمر خویشتن را برانداخت و با همان سلاحی که برای کشتن دیگران تعبیه کرده بود راه دوزخ پیمود.
پ. و.
اگر کسی با نیت پاک دنبال کار خیری برود خدا او را ناامید نمی‌کند
پ. و.
راستی عجب دنیایی است یکی خاک به سر می‌ریزد و سیاه می‌پوشد دیگری حنا می‌بندد و از عزا درمی‌آید، تف بر این دنیا کسی هم نمی‌داند که حق با کیست و باطل کدام است
پ. و.
رسم روزگار بر این است که در آن‌واحد یکی از عدم قدم بدین جهان مینهد و در همان دم دیگری از دنیای فانی به سرای جاودانی میرود. یکی از شادی قهقهه می‌زند و میرقصد و می‌خندد و دیگری در همان آن می‌گرید و خاک غم بر سر می‌کند. کیست که به عمر خود در این جهان بهره‌ای از شادی یا نصیبی از غم نداشته باشد. عجب آنکه اگر غم و شادی مردمان را در ترازو بگذارند همه یکسان درمیآیند. غم و شادی گدایی را در یک کفه و از آن پادشاهی را در کفه دیگر بگذارید و بکشید هر دو را برابر خواهید یافت بیجهت کسانی گمان می‌کنند که محنت و غم آنان بیش از دیگران است. اشتباه میکنند همه یکسانیم و به یک میزان از هر دو سهم داریم.
پ. و.
بازماندگان میت نباید در مرگ او بیتابی و گریه زاری بکنند زیرا این عمل باعث رنج و ناراحتی روح میت خواهد شد. واعظ صحبت از بقای روح به میان آورد و الحق در این زمینه داد سخن داد تا رسید به جایی که گفت روح آن جوان ناکام اکنون در همین مجلس نشسته و ما را می‌بیند و سخنان ما را می‌شنود و در هرحال بازماندگان باید کارهایی بکنند که مایه خشنودی روح مرده باشد، هیچ کاری بهتر از این نیست که به وصیت او عمل کنند و روحش را با انجام کارهایی که در زندگی خوش می‌داشت شاد و خشنود سازند. سخنان واعظ خان را تکان داد و منقلب کرد. با خود گفت: عجب شمری هستم من، انتقام از که برای چه؟ از کشتن سید یا آزار آن دختر چه حاصل می‌شود؟
پ. و.
کدام را انتخاب می‌کنی؟ سید با لحن محکم و قطعی جواب داد: آن را که خدا مقدر کرده است.
پ. و.
من از عالم بالا ترا می‌بینم و از غم و شادی تو آگاهم، مطمئن باش که تا وقتی که پاکدل، نکوکارو خداشناس باشی از حمایت من و اجدادمان برخوردار خواهی بود. در اینجا چند نفر از اجداد ما برای تأمین سعادت تو و شوهرت می‌کوشند.
پ. و.
در نور ماهتاب کاروانسرا از دور نمایان‌بود و گویی آن دو را به سوی خود می‌خواند.
پ. و.
گفتم: آنچه تعریف کردید مطالبی که اگر خواب هم نمی‌دیدید ممکن بود از متن کتاب‌های تاریخ و یا به قول خودتان از پشت کتاب دعا به دست آوردید، ولی ظاهرآ راجع به خود دفینه و اینکه چیست و کجاست و در چه جایی دفن شده خبری و اثری در دست ندارید. بی‌پروا و با لحن مطمئن جواب داد: این موضوع را در خواب به من گفته‌اند و جای دفینه را نشان داده‌اند. لبخندی از روی عدم اعتبار به قولش زدم و سکوت کردم. معنی لبخند را فهمید و به هیجان آمد و گفت: هرچند که جسارت است از من نرنجید ولی در زندگی از انکار اجتناب کنید، می‌توانید مطلبی را باور نکنید ولی هرگز منکر چیزی که اطلاعی از آن ندارید نباشید. شما اگر مطالعات و معلوماتی درباره عالم خواب روح داشتید این لبخند را نمی‌زدید.
پ. و.
ترکمن بلافاصله درگذشت ترس و وحشت بی‌حدی اهل قافله را گرفت. مردها و زنها فجایعی را که ترکمن‌ها نسبت به اسرای شیعه مرتکب می‌شدند در نظر مجسم ساخته بر جان و مال خود بیمناک شدند. هیچکس به فکر شام و استراحت نبود همه از هم می‌پرسیدند که چه باید کرد و چه خواهد شد؟ مردهای خشن و تندخو نسبت به زنان خود مهربانتر و رئوفتر گشتند، زنها هم کودکان خود را تنگ‌تر در آغوش گرفتند.
پ. و.

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان