کتاب تاکسی فضایی ۵
معرفی کتاب تاکسی فضایی ۵
مجموعه ۵ جلدی تاکسی فضایی نوشته وندی مس و مایکل بروور یک مجموعه داستان فانتزی است که ماجرایش در فضا و با موجودات فضایی و اتفاقات عجیب و غریب علمی و تخیلی میگذرد.
درباره مجموعه داستان تاکسی فضایی
قهرمان داستانهای تاکسی فضایی، پسری به اسم آرچی است که هشت سالش است. ماجرا از این جا شروع میشود که آرچی ستاره بامداد (ستاره بامداد نام خانوادگی آرچی است) یک شب همراه پدرش که راننده تاکسی شیفت شب است، سرکار میرود. اما هر لحظه برایش اتفاقی عجیب میافتد و عجیبترینش این است که میفهمد پدرش یک راننده تاکسی عادی نیست، او مسافرها را درون شهر جابهجا نمیکند بلکه مسیر رفت و آمد او جادههای بین سیارهای هستند و در حقیقت پدرش راننده یک تاکسی فضایی است. آرچی در این سفرهای شبانه با پدرش همراه میشود و در هر جلد از مجموعه تاکسی فضایی، ماجراها و اتفاقات مهیج و عجیب و پر از دانستنیهای علمی برایش پیش میآید.
خواندن مجموعه تاکسی فضایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مجموعه تاکسی فضایی برای کودکان و نوجوانان علاقهمند به داستانهای فانتزی به ویژه با موضوعات علمی-تخیلی نوشته شده است.
درباره نویسندگان مجموعه تاکسی فضایی
وِندی مَس کتابهای زیادی برای بچهها نوشته است. مایکل برووِر معلمی است که یواشکی تاکسی فضایی میراند. هر دوی آنها در نیوجرسی زندگی میکنند و دو فرزند و دو گربه دارند که هیچکدامشان از منظومهی شمسی بیرون نرفتهاند.
اِلیز گِرول تا آنجا که یادش میآید همیشه داشته هیولا و موجودات عجیب و غریب میکشیده. حتی دو موجود فضایی کوچولو را که مال خودش است، به همراه همسرش در مونترالِ کانادا، بزرگ میکند.
بخشی از کتاب تاکسی فضایی ۵؛ سازمان بی.یو.آر.پی مقابله به مثل میکند
از خواب که بیدار میشوم، میبینم پنی اژدهای پارچهایاش را زیر بازویم گذاشته و چهار تا گیرهسرِ پروانهای به موهایم زده است. این از آن لحظههایی است که آرزو میکنم کاش به جای خواهر کوچولو، برادر کوچولو داشتم. همانطور که گیرهها را باز میکنم و کلی از موهایم را هم با آنها میکَنَم، توی راهرو تلوتلو میخورم و به طرف اتاقم میروم. احساس میکنم انگار فقط یک ساعت خوابیدهام.
بابا از پشت سرم میگوید: «چه بهت میآید.» بر میگردم و میبینمش که با ساندویچ تخممرغی توی دستش از آشپزخانه بیرون میآید. به موهایم اشاره میکند، که میدانم هر کدامشان یک طرف رفتهاند. سعی میکنم صافشان کنم و پایین بدهمشان، ولی شک دارم درست شوند.
به مامان که دارد پنکیکها را توی بشقابم میگذارد، میگویم: «کاش شما هم میتوانستید بیایید. باورتان نمیشود چه فضاییهایی توی اکبر هستند.»
مامان میگوید: «فکر کنم بهتر است با دو تا پایم همینجا روی زمین بایستم. ببینم، تو که فکر نمیکنی بوبا ـ همانی که مدتی زیر سینک آشپزخانهمان زندگی میکرد ـ تنها فضاییای است که تا حالا پدرت آورده خانه، نه؟ یادم بیاور روزی در مورد بقیهشان هم برایت بگویم.»
با دهان پر از پنکیک میگویم: «حتماً.»
مامان میگوید: «حواست به رفتارت موقع مراسم ناهار باشد. که یعنی با دهان پر حرف نمیزنی. دستمال سفرهات را هم رو پاهایت میاندازی و از آن استفاده میکنی ـ مبادا دهانت را با آستینت پاک کنی. یادت باشد بگویی لطفاً و خیلی متشکرم. و اگر چیزی را که تعارفت میکنند، دوست نداری، به جای اینکه با دست آن را بزنی کنار و بگویی اَی، فقط میگویی نه، متشکرم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه