دانلود و خرید کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ دوکوهه سارا مهدی‌نژاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ دوکوهه اثر سارا مهدی‌نژاد

کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ دوکوهه

معرفی کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ دوکوهه

قطعه‌ای از آسمان، مجموعه کتاب‌هایی از انتشارات صریر است که با هدف معرفی مناطق جنگ‌زده کشور، به رشته تحریر درآمده‌اند. درواقع هرکدام از این کتاب‌ها را باید شناسنامه مختصر و مفیدی از یک منطقه دانست.

 درباره مجموعه قطعه‌ای از آسمان 

 نویسنده در هر کدام از کتاب‌ها، ابتدا تاریخچه‌ای از پیشینه منطقه روایت می‌کند و در ادامه به شرح اتفاقات دفاع مقدس در منطقه می‌پردازد. ذکر خاطرات تاریخ‌سازان مناطق جنگی با زبانی ساده از ویژگی‌های مهم این مجموعه کتاب‌ها است. امید است مجموعه قطعه‌ای از آسمان راهنمای مشتاقان زیارت این مناطق باشد و بتواند لحظات نابی را برای خوانندگان فراهم کند..

خواندن مجموعه قطعه‌ای از آسمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

مطالعه کتاب‌های قطعه‌ای از آسمان را به علاقه‌مندان به تاریخ دفاع مقدس و کسانی که قصد بازدید از مناطق جنگی را دارند پیشنهاد می‌کنیم. علاوه بر این خواندن مجموعه قطعه‌ای از آسمان به افرادی که دوست دارند از این مناطق بازدید کنند اما شرایط برای آنان فراهم نمی‌شود، بسیار سودمند است چون توصیفات کتاب‌ها نسبتا کامل است و می تواند خواننده را به فضای دلخواهش نزدیک کند.

جملاتی از کتاب قطعه‌ای از آسمان (دوکوهه)

جواد صراف (فرمانده گردان شهادت، از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ع) که در عملیات کربلای ۵ شهید شد) با اسلحه کلاش بالای سرمان ایستاده بود و تیراندازی می‌کرد. صدای انفجار اولی که یک مین ضدتانک بود، شوک عجیبی به بچه‌ها وارد کرد. به‌خصوص آن‌که بچه‌های گردان‌های دیگر که در حسینیه حاج‌همت خوابیده بودند، با فریاد الله‌اکبر، مثل مور و ملخ از حسینیه بیرون زدند و فرار کردند. اکثر شیشه‌های حسینیه با صدای انفجار شکست. آن‌هایی که در حسینیه خوابیده بودند، فکر می‌کردند هواپیماهای عراقی حمله کرده‌اند. جواد صراف تیراندازی می‌کرد و روی یک در آهنی که روی زمین افتاده بود، بالا و پایین می‌پرید تا بیشتر ایجاد صدا کند. چند نفر از بچه‌ها که بدجوری شوکه شده بودند، می‌خواستند از پشت‌بام پایین بپرند که بقیه جلویشان را گرفتند. بچه‌ها دست‌پاچه از پله‌های ساختمان پایین می‌رفتند. صدای شلیک توپ‌های ۵۷ و ۱۴.۵ و ۲۳ میلی‌متری لحظه‌ای قطع نمی‌شد. صدای انفجار، سکوت دوکوهه را درهم شکسته بود. بچه‌ها روی پله با هم برخورد می‌کردند. بعضی زمین می‌خوردند و بعضی با اسلحه تیراندازی می‌کردند. همین سبب شد تا دیگران سریع‌تر به پایین ساختمان برسند.


نظرات کاربران

فکه (بهرام درخشان)
۱۴۰۳/۰۱/۰۶

تک تک آجر های دوکوهه روز قیامت زبان می‌گشایند و می‌گویند که چه کسانی آمدند اینجا رازو نیاز کردند و یک شبه ره صد ساله پیمودند

علی اصغر بیرنگی
۱۴۰۱/۰۴/۱۵

کتاب عالی

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۷)
شرف‌المکان بالمکین (اعتبار مکان‌ها به انسان‌هایی است که در آن‌ها زیسته‌اند)
sedighe_movaghar
اما غذاهای مرسوم و تکراری پادگان دوکوهه، ظهرها اغلب عبارت بود از عدس‌پلو، قیمه و قورمه‌سبزی و شب‌ها آبگوشت، آش، کتلت، خیار و پنیر و گوجه‌فرنگی که چون سه رنگ سبز و سفید و قرمز داشت، به آن پرچم می‌گفتند و غذای عجیبی که مخلوطی بود از آبگوشت و خوراک و خورش که نیروها به آن می‌گفتند «گزارش هفتگی». ناگفته نماند که به مناسبت‌های خاصی مانند ایام تولد ائمه یا عید نوروز، غذای مناسب‌تر و به قول رزمنده‌ها، غذای سلطنتی همراه با دسر نیز تحویل نیروها می‌شد.
sedighe_movaghar
شهید آوینی و دوستانش، عید ۶۸، ۷ ماه بعد از پایان جنگ، به دوکوهه آمدند، تا هم یادی از دوستان سفرکردهٔ خود بکنند و هم دوکوهه را از تنهایی دربیاورند.
فکه (بهرام درخشان)
تعدادی از نیروهای تیپ ۸ نجف و تیپ ۱۴ امام حسین (ع) با هلی‌کوپتر راهی منطقه شدند. صحنهٔ اعزام اولین گروه از نیروهای ساکن دوکوهه به خط مقدم، دیدنی بود. نشستن و برخاستن هلی‌کوپترها و شور و حال بسیجی‌های اعزامی، همه را به تماشا کشیده بود.
فکه (بهرام درخشان)
۴ آذرماه ۱۳۶۵ چند هواپیمای عراقی بالای سر پادگان چرخیدند و به نوبت دوکوهه را بمباران کردند. در این بمباران، محوطهٔ ضلع غربی حسینیهٔ حاج‌همت و نیز محل نگهداری خودروهای اسقاطی مورد اصابت بمب قرار گرفت
فکه (بهرام درخشان)
شهدا انسی دارند با دوکوهه که مپرس. با ذره ذرهٔ خاکش، با زمینش، با دیوارهایش، با ساختمان‌هایش، با همهٔ آن‌چه در چشم ما هیچ نمی‌آید.
فکه (بهرام درخشان)
گفته‌اند شرف‌المکان بالمکین (اعتبار مکان‌ها به انسان‌هایی است که در آن‌ها زیسته‌اند) و چه خوب گفته‌اند. دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که سال‌های سال با شهدا زیسته است، با بسیجی‌ها، و همهٔ سرّ مطلب در همین‌جاست. اگر شهدا نبودند و بسیجی‌ها، آن‌چه می‌ماند پادگانی بود دَرَندشت، با زمین‌هایی آسفالته، خشک و کم دار و درخت، ساختمان‌هایی معمولی، کوتاه و بلند، و تیرک‌هایی که بر آن پرچم نصب کرده‌اند. اما دوکوهه سال‌ها با شهدا زیسته است، با بسیجی‌ها، و از آن‌ها روح گرفته است؛ روحی جاودانه.
کاربر ۲۸۴۸۱۸۷

حجم

۶۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۶۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان