کتاب پرواز با خورشید
معرفی کتاب پرواز با خورشید
کتاب پرواز با خورشید اثر سیّده صغری جوادی قوزلو، سرگذشت پژوهی شهدای دهه اول محرم در دوران دفاع مقدس است.
دربارهی کتاب پرواز با خورشید
سیده صغری جوادی قوزلو در کتاب پرواز با خورشید، به سرگذشت پژوهی شهدای دهه اول محرم در دروان دفاع مقدس پرداخته است. او در کتاب پرواز با خورشید از سرگذشت آن دسته از پیروان راستین سرور و سالار شهیدان، امام حسین (ع) که از دیار استان اردبیل راهی جبهه شده بودند و در دهه اوّل و نزدیک به روزهای عاشورا و تاسوعای حسینی به فیض شهادت نائل آمدند، نوشته است.
کتاب پرواز با خورشید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به خواندن زندگینامه رزمندگان و شهدا از خواندن کتاب پرواز با خورشید لذت میبرند.
بخشی از کتاب پرواز با خورشید
فردا همه جمع شدند تا نوزاد نو رسیده را ببینند. بچّه را که آوردند همهمه برای نام نهادن او بالا گرفت. جواد گفت: «میدونم که پدرش خواسته اسمش را کیوان بذاریم امّا دیشب شب ولادت حضرت امام حسین (ع) بود. اگه راضی هستین اسمش را حسین بذاریم». آنها نگاهی به هم کردند و با سکوت، حرفش را تأیید کردند. بچّه را دست جواد دادند تا نامش را در گوشش زمزمه کند. او اذان و اقامه را خواند و وقتی نام حسین را گفت غم و اندوهی وجودش را فرا گرفت. عالیه گفت: «چیزی شده»؟ گفت: «نه. من با نام حسین همیشه به یاد کربلا و شهادت مظلومانهاش میافتم. یه لحظه دلم گرفت. انشاءالله پسرت از پیروان راستینش باشه».
بعد از چند روز داود از سفر برگشت و وقتی پسرش را در آغوش گرفت، نامش را پرسید. وقتی گفتند اسمش را حسین گذاشتیم؛ تبسّمی کرد و خطاب به همسرش گفت: «چشم منو دور دیدی و با داداشت نامی که دوست داشتی بر فرزندمون گذاشتی». عالیه تا خواست ماوقع را بگوید، او ادامه داد: «شوخی کردم. اگه من هم بودم همین اسم را بر فرزندم میگذاشتم».
حسین در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت و در دامن پدر و مادری متدین، رشد و پرورش یافت و روز به روز قد کشید و بزرگ شد. هر روز صبح پدرش راهی مغازه لوازم خانگیاش میگردید تا روزی حلال بر سفره اهل و عیالش بیاورد و عالیه از صبح تا شب مشغول پخت و پز، مدیریت امور خانه و تربیت فرزندانش میشد. حسین دیگر به سنی رسیده بود که با پسرعموهای خود و همسالانش در کوچه، پس کوچههای محلّه سیدآباد اردبیل به بازی و تفریح میپرداخت و وقتی میدید مادرش چادر سر کرد و میخواهد به مراسم قرآن و روضهخوانی برود با عشق و علاقه همراهش میشد.
او هر روز غروب انتظار پدرش را میکشید تا به خانه بیاید و او را روی پاهایش بنشاند و دست نوازش بر سرش بکشد. داود هم هر شب دست پُر به خانه میآمد و با مهربانی صورت فرزندش را میبوسید و گاهی او را به مراسم عزاداری و سخنرانی بزرگان میبُرد تا فرزندش عاشق اهل بیت (ع) و با سیره آنها بزرگ شود.
حجم
۴۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۴۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه