کتاب موهایم را تو بباف
۳٫۶
(۴۳)
خواندن نظراتمعرفی کتاب موهایم را تو بباف
الینا نریمان دانشجوی تئاتر است او در یک خانواده ثروتمند و بیقید با پدری قمارباز زندگی میکند و مادرش هم مدتها قبل با استاد موسیقیاش فرار کرده و او را تنها گذاشته است. الینا علاقهای به دنیای پدرش و خانهشان ندارد و همیشه کمبود پدری واقعی و مادری دلسوز را احساس میکند. یک روز در دانشگاه که الینا از روابط روزمره با دوستان و کلاسهایش خسته است، در حال قدمزدن به کافهای به اسم «کافه کتاب» که تازه در نزدیکی دانشگاه بازشده، میرود. محیط کافه و نبودن گارسون برای گرفتن سفارش توجهش راجلب میکند و وقتی برای سفارش دادن کاپوچینو به سمت پیشخوان میرود، متوجه میشود مرد میانسال تقریبا چهل و چند ساله صاحب کافه دچار نقصی در پای خود است. طولی نمیکشد که از مکالمات همکلاسیهایش که بعد از او به کافه آمدهاند، متوجه میشود که صاحب کافه دکتر جانبازی است که تازه به ایران برگشته و کلی هم کتاب نوشته و ترجمه کرده است. الینا مشتاق میشود یکی از کتابهای نوشته صاحبکافه را امانت بگیرد تا با حال و هوای او بیشتر آشنا شود. بنابراین یک کتاب شعر را انتخاب میکند و این کتابخوانیها ادامه مییابد:
«شروع کردم به خواندنش...اشعارش بهقدری زیبا و روحنواز بود که نمیتوانستم کتاب را زمین بگذارم. کلمات بهدرستی در کنار هم چیده شده بودند و از بهترین واژههای ممکن در ابیات استفادهشده بود.
شعرهای عاشقانهاش تمام قلب انسان را فرامیگرفت. حتماً برای همسرش سروده است...قطعاً او را خیلی دوست دارد که اینگونه عاشقانه برایش دکلمه و شعر گفته است.
وقتی به شعرهای حماسی میرسیدم، باورم نمیشد همان روح لطیف و عاشق اینگونه حماسه سازی میکند. فاصله دلدادگی و عشقبازی با حماسهآفرینی و شجاعت در نظر من خیلی زیاد است. اما او چگونه هر دو را ماهرانه سروده است؟
او حتماً در هر دو فضا قرار داشته است...چیزی ماورای تخیل را به تصویر کشیده است...فکر میکنم ماجرای ایثارگری و جانبازی او شایعه نیست و حقیقت دارد! حتماً با تمام وجود در این فضا زندگی کرده است.
منم، مرجان!
سیدهمرجان اخلاقی
فصل پنجم عاشقانه هایمفاطمه ایمانی (لیلین)
قرار نبودنیلوفر لاری
گاهی برای دیدن چشم ها را باید بستافسانه نیکپور
بهارمستبیتا فرخی
نفس آخراکرم حسینزاده (امیدوار)
دل و دینفریده مؤیدی
مهر مه رویانم. راهپیما
فریبانهافسانه نیکپور
شب چراغعاطفه منجزی
ازدواج با دو معشوقسیما بستاک
آبرویم را پس بدهمریم ثروت
پاییزانآزاده احسانی
چشم سیاه دوستداشتنیاعظم حسینپور
ماهعاطفه منجزی
زندگی مال تو، تو زندگی کنندا سعادتینسب
شاید خدا گم شد!محرابه سادات قدیری
کاتاکرم حسینزاده (امیدوار)
تحدید جمعیت به مثابه تهدید امنیت
مسعود محمدی الستی
رهنامه نظامی کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایرانوحید کریمی
پردردسرترین تخم دنیافاطمه قاسمی
فرزندان دلبسته، نه وابستهمحدثه قبادی
آخرین آرزوشعبان مرتضیزاده نوری
تندیس دردشعبان مرتضیزاده نوری
شش اختلال رایج روانمحدثه قبادی
جادوی پرواز؛ آشنایی با هواپیماها، پرندگان بدون سرنشین و...شعبان مرتضیزاده نوری
هدیه ای برای مادرش.م نوری
حجم
۱۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
حجم
۱۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
یک کتاب عالی با نثر روان و داستانی گیرا... در چشم بر هم زدنی ۳۲۶ صفحه را میشه لاجرعه سرکشید
خیلی داستان لطیف و دوست داشتنی ای بود...خیلی راحت با شخصیت اول کتاب همزیستی کردم.
عالی بود حس خوبی به آدم میده کتابش
کتاب خیلب قشنگی بود💝💝💝💝
خوب بود.. داستان ساده وروانی داشت.فقط چندتایی غلط املایی داشت.
عالی بود خیلی خوب 😍😍😍❤❤❤❤❤❤❤واقا خیلی خیلی عالی من از خواندنش لذت بسیار بردم من نسخه چاپی این کتاب و دو کتاب هلن و دوشنبه های لعنتی که از همین نویسنده عالی است دارم 😘
به نظرم عالی بود
خیلی کتاب جذابی بود، اصلا بعضی جاها یادم میرفت خودمم و فک میکردم شخصیت اول قصه منم...ضمنا دریچه جدیدی تو ذهنم راجع به جانباز ها و اونایی که رفتن جنگ باز کرد، همه رزمنده ها خشکه مذهب نیستن و میتونن
متنی روان و رمانی خواندنی
سلام، گرچه داستان کمی از واقعیت دور است ولی جالب است،فقط ایراد بیشتر کتابها همان غلط های املایی است که این کتاب هم این مشکل را دارد،از جهت مذهبی هم نکات آموزندهای دارد.