دانلود و خرید کتاب رد پای او بابک بوداغی
تصویر جلد کتاب رد پای او

کتاب رد پای او

نویسنده:بابک بوداغی
ویراستار:آزاد تیموری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۳۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رد پای او

«رد پای او» نام داستانی بلند از نویسنده معاصر، بابک بوداغی است.

جوانی که بعد از پایان تحصیلاتش، از بیکاری و بی‌پولی و تنهایی، احساس افسردگی می‌کند، روزی در حالی که نا امید از یافتن شغل مناسب روی نیمکت پارکی نشسته است با پیرزن فالگیری روبه‌رو می‌شود. پیرزن به او می‌گوید که دوران تنهایی و وضع بد مالی او به زودی به سر خواهد رسید و ثروت زیادی نصیبش خواهد شد اما این ثروت و دارایی به او وفا نخواهد کرد چون:

«همهٔ اینا در یه باغ سبزه. از خودت خیلی مراقبت کن پسرم. آیندهٔ خیلی تاریکی تو زندگیت می‌بینم. یه آدم، یه مرد، یه شیطان، مثل یک سایه شوم تو زندگیت می‌افته که می‌خواد نیست و نابودت کنه. سرنوشت خیلی تلخی در انتظارته. تو یک روزی، یک روزی...

ناگهان بدنش شروع کرد به لرزیدن. چشمان وحشت‌زده‌اش را در صورتم چرخاند و با لب‌های لرزان چیزی گفت که کل وجودم را به رعشه درآورد:

- تو داری می‌میری. آره من تو رو تو اون خونه اعیونی تاریک، غرق خون و در حال مرگ می‌بینم.»

مژگان
۱۳۹۹/۰۲/۰۲

رمان رو دوست داشتم.شخصیت های داستان بسیار باور پذیر و قابل درک بودند.اطلاعات نویسنده در مورد بیماری های روحی باشکوه و خیره کننده بود تا جایی که بعضی شخصیت ها باعث ترس و اضطرابم شد.نویسنده قلم شیوایی داشتند که خواننده

- بیشتر
نیلوفر
۱۳۹۸/۰۱/۰۶

رمانش عالی بود.اصلا فکر نمی کردم داستانش تا این حد قوی باشه.وای اخرش چقدر تکون دهنده بود .داستان هر چی جلوتر می رفت ماجراها جالب تر می شد.وسط های داستان واقعا هیجان زده شدم.اصلا فکر نمی کردم آخر داستان انقدر

- بیشتر
فرزانه دانش پور
۱۳۹۹/۰۲/۲۴

در کل کتاب خوبی بود به نظر من داستان جالبی داشت و همچنین قلم نویسنده گیرا بود البته یک مقدار ایراداتی هم داشت مثل اینکه برای جاهایی که می خواست ترس را در خواننده القا کند همش از رعد و

- بیشتر
Helna
۱۳۹۷/۱۱/۲۶

من شنیدم کار اول نویسنده ست نسبت به کار اول قشنگ بود اما با اون همه تعریف که شنیدم واقعا توقع دیگه ای داشتم! نه شبیه رمان های جنایی رئال بود نه شبیه رمان های عاشقانه رمانتیک و نه شبیه ترسناک ها حرفه ای درکل برای

- بیشتر
ایرج
۱۳۹۹/۰۷/۱۲

کتاب خیلی خوش خوان و جالبی بود. از قلم و داستانش خیلی خوشم اومد.سوژه، حرکت جدید وتازه ای داشت که تا به حال تو هیچ رمانی ندیده بودم.یک رمان روانشناسی و اجتماعی با داستان مرموزی که تعلیق و هیجان بالایی

- بیشتر
meelisaa
۱۳۹۷/۰۸/۲۲

بدنبود اما به نظرم‌ اگه توصیف شخصیت ها دقیق تر می شد بهتر بود. نمیتونستم شخصیتارو درک کنم. هیچکدوم ویژگی منحصر به فردی نداشتند. تقریبا مثل هم بودند اما در کل جالب بود خسته نباشین

میرالماسی
۱۳۹۹/۰۸/۱۱

داستان جالب و جدید و پرکششی داشت. قلم روان نویسنده به همراه ایجاد شرایط رعب و وحشت، خواننده رو براحتی جذب می‌کنه. شاید یک سوم اول داستان کمی خسته کننده بنظر بیاد ولی کم‌کم اوج می‌گیره و قشنگ میشه. برای

- بیشتر
پریسا ۱۲۳۱۳۹۵
۱۳۹۹/۰۲/۰۹

آرش جوانی از طبقه ی متوسط و معمولی است که با دختری زیبا و ثروتمند به نام ستاره آشنا شده و این آشنایی عاشقانه را سبب خوش شانسی خود می داند ولی اتفاقات ترسناکی در راه است.آرش ناخواسته با ورود

- بیشتر
ali
۱۳۹۹/۰۱/۰۵

نسخه چاپی کتاب رو دارم. صد درصد توصیه میکنم

ingrid
۱۳۹۸/۱۲/۱۵

من واقعا این کتاب رو دوست داشتم کار بسیار خواندنی و زیبایی ست و مشخصه نویسنده خیلی تیزبین بوده که همه چیز سر جای خودش قرار گرفته و در زمان خودش اتفاق میفته عالیه حتما بخونید

گاهی آدم‌هایی که ما را رنج می‌دهند، رنج کشیده‌هایی هستند که زخم‌های خودشان را نتوانستند حل و فصل کنند
آروین
گاهی فکر می‌کنم زندگی برای یک پسر و مرد چقدر سخت است. همه‌ش می‌خواهند بارهای سنگین را به دوش مرد بیاندازند و مسؤولیت‌های مستبدانه را به ما جنس مذکر تحمیل کنند.
نیتا
نه تاریکی ترس داره نه تنهایی. اصلاً جایی که آدما نیستن هیچ ترس نداره. از هرجایی تو دنیا امن‌تره...
نیتا
نه تاریکی ترس داره نه تنهایی. اصلاً جایی که آدما نیستن هیچ ترس نداره. از هرجایی تو دنیا امن‌تره...
میرالماسی
پائیز فصل من بود؛ فصل خزان، فصل باران، فصل هزار رنگ، فصل غروب‌های زودرس، فصل غم‌های بی‌دلیل عصرگاهی.
z.gh
من در این زندگی هیچ سهمی نداشتم. فقط می‌توانستم ناظر و شاهد باشم و حرفی نزنم و سوتی ندهم که خدای ناکرده من را حذف نکنند، تا مردم فکر کنند من خوشبختم. این ازدواج نبود این مثل یک خودکشی روانی بود که من بی‌رحمانه در حق خودم و روحم انجام می‌دادم. متاسفانه اعتماد به نفسم به حدی پایین بود که به خرده نانی دلم را خوش کرده بودم و جلوی دیگران وانمود می‌کردم چقدر خوشبختم؛ ولی نبودم.
میرالماسی
روی تختم دراز کشیده بودم و در حال کار کردن با گوشی‌ام بودم که ناگهان چیزی شبیه انسان؛ ولی سیاه یعنی یک روح سیاه از جلوی در اتاقم رد شد. کاملاً تو بیداری و هوشیاری این اتفاق افتاد. قلبم شروع به تند زدن کرد. چی بود؟ روح؟ جن؟ صدای قیژ در اتاق‌خواب را شنیدم.
میرالماسی
خوشبخت‌های حقیقی ماهی‌های دریا هستند. یک دریا آب آزاد بدون حصار و چهار دیواری...
n re
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
z.gh
چقدر آدم‌ها زود عوض می‌شوند!
n re

حجم

۳۵۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۳۵۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان