
کتاب رامونا
معرفی کتاب رامونا
کتاب رامونا نوشتهٔ مرضیه کاظمی و ویراستهٔ آزاد تیموری است. انتشارات طلایه این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی معاصر ایران قرار گرفته، یک رمان تاریخی در باب یک خانوادهٔ ایرانی و دختری به نام «نهال» است که به تاریخ علاقه دارد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رامونا اثر مرضیه کاظمی
کتاب «رامونا» که در سال ۱۴۰۴ منتشر شده، یک رمان تاریخی معاصر و ایرانی است که برای نوشتن آن از منابع گوناگونی مانند کتابها «نگاهی به تاریخ و اساطیر ایران باستان» نوشتهٔ «مهرداد بهار» و «سیروس شمیسا»، «شناخت اساطیر ایران» نوشتهٔ «جان راسل هینلز» و ترجمهٔ «باجلان فرخی» و «دانستنیهایی از ایران باستان» نوشتهٔ «عباس جعفری» استفاده شده است. این رمان شما را با یک خانوادهٔ ایرانی و دختری به نام «نهال» آشنا و همراه میکند. نهال شخصیت اصلی رمان است که در تولد ۱۸ سالگیاش در بیمارستان و در کنار پدرش است. او از لحاظ روحی تحت فشار و غمگین از وضعیت مادرش است و نشانههایی از اضطراب و نگرانی برای سلامتی خود دارد. علاقهٔ او به مادرش و حسرت او برای گذشته بهخوبی نشان داده شده است. پدر (دکتر شاهی) شخصیتی مهربان و دلسوز است که سعی در حمایت از نهال دارد و میخواهد او را از غم و استرس دور کند. شغل او (پزشکبودن) و دغدغههای کاریاش در متن برجسته میشود؛ همچنین او نقش حامی و مرجع اطلاعاتی برای نهال را ایفا میکند. حضور مادر در افکار و خاطرات نهال و پدرش بسیار پررنگ است. او نمادی از گذشتهٔ شاد خانواده و منبع محبت و آرامش برای نهال است. در آغاز، بیشتر اتفاقات در بیمارستان رخ میدهد. این فضا ذاتاً تداعیکنندهٔ بیماری، انتظار و نگرانی است که با حالوهوای غمگین نهال همخوانی دارد. نهال با غم از دست دادن حالوهوای گذشته، وضعیت نامعلوم مادرش و نگرانی برای آیندهٔ سلامتی خود (بیحسی دستها) درگیر است. او بین تمایل به شادبودن در تولدش و غمی که او را فرا گرفته، گرفتار شده است. از درونمایههای این رمان تاریخی میتوان به تغییر و از دست دادن، نگرانی برای آینده و سلامتی، حمایت و عشق خانواده و نیز رویارویی با واقعیتهای ناخوشایند اشاره کرد.
خلاصه داستان رامونا
رمان «رامونا» دربارهٔ «نهال»، دانشآموزی است که در آستانهٔ کنکور است، اما علاقهای به رشتهٔ پزشکی ندارد و به تاریخ علاقهمند است. مادر نهال او را به درسخواندن تشویق میکند، اما نهال ترجیح میدهد کتاب تاریخ بخواند و از هوای بهاری لذت ببرد. در همین حال، پدر نهال زودتر از همیشه به خانه برمیگردد و پیشنهاد میدهد با هم برای گردش بیرون بروند تا نهال هم استراحت کند. خانوادهٔ آنها خوشبخت و سرشار از محبت است و نهال به پدر و مادرش بسیار وابسته است. روز بعد، نهال با صدای زنگ در از خواب بیدار میشود، اما خبری از مادرش نیست و او در خانه تنها مانده است. این سرآغاز رمان تاریخی حاضر است.
چرا باید کتاب رامونا را بخوانیم؟
این کتاب که از منابع تاریخی معتبر بهره برده، فرصتی است تا ضمن همذاتپنداری با دغدغههای نوجوانی به نام «نهال» و مسیر زندگی پر فرازونشیب او، با چالشها و وقایع یک رمان تاریخی در بستر زندگی معاصر ایران آشنا شوید. اگر به داستانهایی با تلفیق عناصر تاریخی و دغدغههای فردی در یک بستر خانوادگی علاقهمند هستید، رمان «رامونا» را بخوانید.
کتاب رامونا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان تاریخی در باب نوجوانی به نام «نهال» و علاقهٔ او به تاریخ پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رامونا
«از بین همهٔ هفت قبیلهٔ دنیای فروردین، قبیلهٔ (سردان) از همه بزرگتر و با شکوهتر بود. مردان جنگجو و تنومند و زنان نیرومند و باهوش داشت و این باعث میشد که این قبیله یک سر و گردن از بقیهٔ قبایل بالاتر باشد. همهٔ قبایل با اونها متحد بودند و قوانین اونها را اجرا میکردند. البته نمیشه گفت از روی ارادت، شاید حتی از روی ترس بود که همه از قبیلهٔ سردان حساب میبردند. به هرحال اون زمان وقت صلح دنیای فروردین بود. سردانیها بلند قامت و زیبارو و شجاع بودند. هر قبیلهای که دچار مشکل میشد روی کمک قبیلهٔ سردان حساب می کرد و این باعث شد کمکم همه از اونها حساب ببرند. سردانی ها اصیل و با شرافت بودند و این خودش باعث شد، که کمکم دشمن هم پیدا کنند. رئیس قبیلهٔ سردان یعنی (برسام) بزرگ همه به حساب می اومد و حرف و قانونی که میگذاشت، لازم الاجرا بود. یکی از این قانونها این بود که سردانی ها حق نداشتند با فردی غیر از قبیلهٔ خودشان ازدواج کنند. این قانون حتی از زمان پدربرسام یعنی (شیا) هم بر پا بود. یک قانون قدیمی که همه باید رعایت میکردند. اعتقاد داشتند که به این شکل اصالت و قدرت قبیله همچنان حفظ میشود. البته این قانون مخالفهایی هم داشت، ولی افراد توان مخالفت با دستورات قبیله را نداشتند. هر کسی از قوانین تخطی میکرد باهاش برخورد میشد و از قبیله طرد میشد. تقریباً همهٔ افراد قبیلهٔ سردان با این قانون کنار آمده بودند و اگر کسی پا روی قوانین میگذاشت و خواهان یک فرد از قبیلهٔ دیگری میشد، بعد از ازدواج باید قبیله را ترک میکرد. البته که همهٔ قبایل خواهان رابطه و دوستی و وصلت با سردانی ها بودند، ولی بیرون رفتن و طرد شدن از قبیله، برای یک سردانی ننگ بزرگی بود. زمان گذشت و از آنجا که هیچ چیز آن طور که میل ماست پیش نمیرود، دختر بزرگ برسام عاشق شد. دختر بزرگ رئیس قبیلهٔ سردان!»
حجم
۸۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۹۸ صفحه
حجم
۸۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۹۸ صفحه