دانلود و خرید کتاب لذتی که حرفش بود پیمان هوشمندزاده
تصویر جلد کتاب لذتی که حرفش بود

کتاب لذتی که حرفش بود

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۴از ۵۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب لذتی که حرفش بود

پیمان هوشمندزاده در کتاب «لذتی که حرفش بود» شش تک‌نگاری دربارهٔ دیدن و زیستن دارد. درباره طبیعی بودن، فراموشی، سکوت، خیال، لذت و ترس از برهنه بودن. این موضوعات و دل‌مشغولی‌ها شاید در زندگی هر کسی اتفاق بیفتند. موضوعاتی رومزه و شاید در نگاه اول کوچک اما درباره انسان و مخصوص آدمی که فکر و روح او را مشغول خود می‌کنند، گاهی باعث حسرتش می‌شوند و گاهی هم یک حس خفته را در او بیدار می‌کنند. موضوعاتی که باعث می‌شوند چند لحظه‌ای هرچند کوتاه، درباره خودمان و وجودمان فکر کنیم. بی هیچ ترس و دغدغه‌ای. پیمان هوشمندزاده در این تک‌نگاری‌های تلنگر زننده، عریان کننده و حیرت‌انگیزش جوری ‌از اتفاقات روزمره زندگی انسان‌ها حرف می‌زند که انگار هرکدام یک کشف جدیدند. یک یافته تازه در زندگی که بینشی عمیق و ناگهانی به انسان می‌دهند. هوشمندزاده (۱۳۴۸-)، عکاس و نویسنده‌ معاصر، تاکنون چند کتاب از جمله «شاخ»، «ها کردن»، «حذف به قرینه مستی»، «وقت گل نی» و «دو تا نقطه» را منتشر کرده است. مجموعه «قهوه‌خانه‌های گمرک» و «دست‌ها و کمربندها» از مشهورترین آثار این نویسینده اند. در گزیده‌ای از یادداشت «فراموشی» می‌خوانید: سال‌ها پیش، زمانی که خیلی کافه می‌رفتم، صحبت‌های دختر و پسری که میز پشتی نشسته بودند توجهم را جلب کرد. خیلی جوان بودند، جوانی از صدای‌شان و حرف‌هایی که می‌زدند می‌بارید. صحبت‌های‌شان خیلی روان و معمولی پیش می‌رفت. اما یک‌دفعه دختر، بُرش عجیب و البته زیبایی بین حرف‌های‌شان زد که هیچ ربطی به صحبت قبل و بعدشان نداشت و به‌نظرم فوق‌العاده خطرناک بود. پرسید: تو از قیافهٔ خودت راضی هستی؟ و پسر خیلی قاطع جواب داد: نه، به‌هیچ‌وجه. دختر سریع سؤال دیگری پرسید و حرف‌های‌شان به همان روانی قبل ادامه پیدا کرد و البته همین باعث شد وارد موقعیت اشتباهی نشوند. اما تا لحظه‌ای که رفتند منتظر بودم حداقل اشاره‌ای به آن سؤال بشود ولی دیگر دربارهٔ آن موضوع صحبتی نشد، که خُب، برایم خیلی عجیب بود. چه از بابت این‌که اصلن چرا باید این سؤال به فکر کسی برسد و چه به خاطر جذابیت موضوع. البته آن موقع ادامه پیدا نکردن بحث را به حساب تیزهوشی یا ادب دختر گذاشتم، اما جواب صریح پسر و شجاعتش واقعن شوکه‌ام کرده بود. هر دو یا شاید فقط یکی از آن‌ها حساسیت موقعیت را خوب درک می‌کرد و خوب می‌دانست که با ادامه ندادن آن بحث آرام‌آرام در موقعیتی نزدیک به فراموشی قرار خواهند گرفت.
Omid r kh
۱۳۹۷/۰۶/۲۹

. حالا مکانِ مقدسِ من شده است کتابخانه‌ی زهراییه. اول چون محیط دلبازی دارد، دوم چون هر از گاه رفقا را درش می‌بینم، سوم چون پیاده از خانه‌مان 15 دقیقه بیشتر راه نیست، چهارم چون به مرکزِ شهر و البته تنها

- بیشتر
farnaz Pursmaily
۱۳۹۸/۰۷/۱۰

خوندنش لذت بخش بود، این که به خیلی از مسائل این قدر با جزئیات فکر کرده بود،دید جالبی داشت و باعث می شد به چیزایی فکر کنی که شاید قبلا بهشون فکر نکردی

مینا
۱۳۹۹/۰۱/۲۱

کتاب از نظر جذابیت فراز و فرود داشت و برای من بخش های اول کتاب جالب تر بود و بخش های آخر تازگی ای نداشتند. اما به طور کلی خواندن کتاب برای من و افرادی که به عکاسی علاقه دارن، خالی از لطف

- بیشتر
آتنا
۱۳۹۹/۰۱/۰۸

کتاب خوبی بود؛ از دیدگاه یه عکاس به موضوعات معمولی زندگی نگاه کرده بود. از خوندنش راضی ام.

Ali_KamalipouR
۱۳۹۸/۰۶/۱۸

خوب بود،چون نویسنده داره با حرفه خودش عکاسی دیدگاه های مختلفی که داره رو بیان میکنه کمی فهمیدن نکته های جالب و دوست داشتنی داستان رو سخت میکنه البته من از طرف خودم میگم شاید من به سختی مطلبُ میگیرم

- بیشتر
marzieh Es
۱۳۹۹/۱۲/۲۱

برای من نوعی که عکاسی رو دوست دارم کتاب خوب و لذت بخشی بود در نوع خودش.و دید جالبی توی عکسای رو بیان می کرد.

Msn
۱۳۹۹/۰۲/۳۱

اوایل کتاب جالبه.شیوه ی نگارش کاملا روان و شیرینه. اون اوایل یه سری موارد رو هم درک میکردم اما وقتی جلوتر رفت دیگه فقط شیرین بودن متن باقی مونده بوو و درک و مفهومی نداشت؛برای من حداقل. جملات قشنگ هستند ولی انسجامی

- بیشتر
Rose water
۱۳۹۸/۱۰/۰۳

در نوع خودش جالب بود.

آنشرلی
۱۴۰۰/۰۳/۲۹

اولین چیزی که باعث شد این کتاب رو بخونم عکس روی جلد بود. از این نظر نویسنده ی عکاس به هدفش رسیده و عکسی که برای جلد گرفته مخاطب رو جذب میکنه‌. نیمه اول متن کتاب روونه و نیمه دوم تخصصی

- بیشتر
mohadese
۱۴۰۳/۰۸/۲۴

" لذتی که حرفش بود " بعد از " جمعه را گذاشتم برای خودکشی " دومین کتابی بود که خوندم ازش اما اصلا جذابیت اون رو نداشت واسم. پراکندگی زیادش اذیتم می‌کرد. شش تا جستار با موضوعات متفاوت . نقطه اشتراک همه

- بیشتر
آن آقا که نویسنده باشد، توی آن حالت، خیلی که هنر کند نقش یک نویسنده را بازی می‌کند. آن هم نقش کلیشه‌ای یک نویسنده، نقشی که از رسانه‌ها یاد گرفته. به افق‌های دور نگاه می‌کند و دستش را جوری به پیشانی می‌زند که انگار در حال حل کردن کل معمای هستی‌ست. و این غیرطبیعی‌ترین حالتِ ممکن است.
آلوین (هاجیك) ツ
ما با خیال زنده‌ایم. به همین دل‌خوش‌کُنک‌های ساده، به همین گریزهای کوچک خوشبختی. واقعیت همان خط صاف تکراری همیشگی‌ست که فقط راه برگشت ندارد و با همین برگ برنده یک عمر مشغول‌مان می‌کند. اما خیال، پرواز است. ما با خیال جهان را وسیع می‌کنیم. جهان را قابل تحمل می‌کنیم
salwa
جنس لحظه در فیلم و عکس متفاوت است. لحظه در فیلم گذراست و نزدیک به زندگی و در عکس ایستا و نزدیک به مرگ
kian
یکی از نکاتی که همیشه در عکس‌های یادگاری و خانوادگی دیده می‌شود مستقیم بودن عکس است. در واقع هیچ واسطه‌ای بین دوربین و موضوع وجود ندارد. دوربین دقیقن روبه‌روی ما قرار می‌گیرد و ما هم مستقیم به دوربین نگاه می‌کنیم. و حاصلش عکسی می‌شود که همه مستقیم به بینندهٔ آیندهٔ عکس نگاه می‌کنند.
مینا
جنس لحظه در فیلم و عکس متفاوت است. لحظه در فیلم گذراست و نزدیک به زندگی و در عکس ایستا و نزدیک به مرگ.
farnaz Pursmaily
عکس‌ها برای ما قصه می‌گویند، فقط قصه. سروته واقعیت را می‌زنند تا باورشان کنیم. و ما باور می‌کنیم. اما درست بعد از آن‌که خود را به ما اثبات کردند، ما را رها می‌کنند و فقط باور ماست که همه‌چیز را می‌سازد. ولی رازی بین همهٔ عکس‌های خوب هست که عکس‌های دیگر از آن بی‌خبرند. جملهٔ اول همهٔ آن‌ها یکی‌ست: مرا ببین.
Mary
«افغانی می‌میره، عکاس برنده می‌شه.»
kian
ای شیخ، تکلیف چیست؟ شیخ: تکلیف، همان است که بود.
خوشی
معنیِ داستانیِ این‌که عکاس نباید در عکس دیده شود یعنی عکاس باید برود در نقش دانای کل. که به‌نظرم امکان چنین چیزی در عکاسی نیست.
کرم کتاب
باید کر باشیم تا بتوانیم آوای اجسام، آوای خطوط و آوای نور را بشنویم. باید کر باشیم تا موسیقی عکس را بشنویم. تا سکوت عکس را بشناسیم.
Fatma
فهمیدن بخش مهمی از لذت است. عکس اگر مسئله‌ای طرح می‌کند باید که محسوس باشد، بیننده باید آن را بفهمد حتا اگر نتواند آن را به کلام بیاورد. در غیر این صورت لذتی در کار نخواهد بود. پیدا کردن اتصال‌های عکس با حوزه‌های دیگر، عکس به فلسفه، عکس به روان‌شناسی، عکس به فرهنگ، اجتماع، دین؛ کشف این اتصال‌ها دیدن عکس را لذت‌بخش می‌کند
kian
فیلم‌برداری و عکاسی از مراسم خاک‌سپاری؛ که این یکی را اصلن نمی‌فهمم. نمی‌فهمم چرا کسی باید پول خرج کند تا لحظاتی را که همه سعی می‌کنیم دیگر به یاد نیاوریم ثبت شود. واقعن درک نمی‌کنم چرا باید کسی خودش را در چنین موقعیتی قرار دهد که بنشیند عکس یا فیلم تدفین مادرش را ببیند.
kian
عکس درست مثل آدم‌های ساکت می‌ماند؛ رفتار دارد، حرکت دارد، فعال و یا منفعل است. خوب یا بد اما در نهایت برای خودش شخصیتی دست‌وپا می‌کند. شخصیتی که سکوت بخش جدانشدنی اوست
farnaz Pursmaily
مواجهه‌ای ابدی‌ست. مواجههٔ اشیا با انسان، مواجههٔ افعال با فاعل، مواجههٔ معنا در تکرار، مواجههٔ چیزهایی که هیچ‌وقت قابل‌اثبات نیست.
venus
در عکس همیشه این جملهٔ عکاس مستتر است: دیدم، ببین.
محسن
ما سکوت جنس‌های مختلفی دارد. سکوتْ بی‌صدایی نیست، سکوت صدایی‌ست که شنیده نمی‌شود. نوایی‌ست که به گوش نمی‌رسد. سکوت پُر از صداست، صدایی که یا ما با آن همدل می‌شویم و یا نمی‌شویم.
چیمن
همیشه در سکوت چیزهایی شکل می‌گیرد، چیزهایی که ما را غنی می‌کنند و معلوم نیست از کجا و به چه شکلی این اتفاق می‌افتد.
چیمن
هر چند ما بدیهیات را فراموش می‌کنیم ولی یادمان باشد که بدیهیات بزرگ‌ترین رازهای جهان‌اند.
چیمن
در هر آشکار کردنی چیزی پنهان است و در هر پنهان کردنی چیزی آشکار. در این شکی نیست که چه بخواهیم و چه نخواهیم، به‌هرحال انسان خودخواه است؛ ولی حدومرز این خودخواهی تا کجا پیش می‌رود؟ آیا می‌تواند حقیقت را جابه‌جا کند؟
sadra shamaii
می‌گویند ابزارِ کارِ آدم‌ها روی‌شان تأثیر می‌گذارد. می‌گویند همهٔ قصاب‌ها مثل هم هستند، همهٔ بزازها عین هم. انگار که مواجهه‌ای ابدی‌ست. مواجههٔ اشیا با انسان، مواجههٔ افعال با فاعل، مواجههٔ معنا در تکرار، مواجههٔ چیزهایی که هیچ‌وقت قابل‌اثبات نیست.
seyed ali mirferdos

حجم

۱۰۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۱۰۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان