دانلود و خرید کتاب بوی‌خوش عشق نیازی کلوش ترجمه خدیجه نصیریان
تصویر جلد کتاب بوی‌خوش عشق

کتاب بوی‌خوش عشق

نویسنده:نیازی کلوش
انتشارات:نشر تيسا
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بوی‌خوش عشق

رمانی از نویسنده ترک «نیازی کلوش» که بیشتر در فضا و حال و هوای ایران و ادبیات غنی آن می‌گذرد. داستان برگرفته از زندگی شخصی نویسنده است که با زبانی لطیف و زنانه روایت می‌شود. نیازی کلوش در مقدمه کتاب می گوید: «کسی هستم که زندگی را دوست دارم، حس خوشبختی را در درون خودم پیدا می‌کنم؛ کاری با دیگران ندارم، پیوسته در رؤیای خودم گام برمی‌دارم، بس که در رؤیای خودم خوشم، کاری با دنیای بیرون ندارم. چشمان من چشم از آسمان برنمی‌دارد، همیشه کنجکاو آن چیزی هستم که در پشت ابرها و ستاره‌هاست. همیشه چشم به آسمان دوخته‌ام با خودم حرف می‌زنم؛ به‌خاطر این کار مادرم سرزنشم می‌کند. همچنان که به سرزنش‌های مادرم گوش می‌کنم، کتاب می‌خوانم، رؤیا می‌بافم و همچنان چشم به آسمان دارم.» نکته جالب توجه در رابطه با ترجمه این کتاب ارتباط «خدیجه نصیریان» مترجم کتاب با نویسنده در طول تالیف رمان «بوی‌خوش عشق» است که با حفظ فضای ‌ذهنی نویسنده اطلاعاتی راجب ایران و ادبیات ایران را به نویسنده منتقل کرده است.
نظری برای کتاب ثبت نشده است
هر بار بابابزرگم برایم حکایتی از سعدی می‌خواند: «در روابط با انسان‌ها باید همانند با آتش رفتار کنی، خیلی نزدیک نشوی که می‌سوزی و خیلی دور نشوی که یخ می‌زنی».
سیّد جواد
نام مادرم گلستان و اسم بابایم سعدی است. پدربزرگ، خدابیامرزم، سید بود. یک انسان دانا.
سیّد جواد
ـ مزه‌اش خیلی خوب است، چی قاتی این کردید؟ ـ محبتم را اضافه کردم. ـ مزهٔ محبتتان خیلی خوب است!
سیّد جواد
من نتوانستم چشم از روی دختر بردارم، خیلی خوشگل بود. وقتی داشت، به داخل می‌رفت، برگشت و به من نگاه کرد. وقتی نگاهم کرد، من فهمیدم برای چه پا به این دنیا گذاشتم. قلبم جوری شروع به زدن کرد که انگار می‌خواهد، از جایش کنده شود، جایش در سینه‌ام بدجوری تنگ بود، تمام تنم حس عجیبی به خودش گرفت. موهای دستم راست شد، سرم گیج رفت، کم مانده بود، زمین بیفتم.
سیّد جواد
از کجا می‌آیید؟ به کجا می‌روید؟ ـ از های می‌آیم و به هوی می‌روم. ـ یعنی چی؟ ـ از خدا آمدن و به‌سوی او رفتن.
سیّد جواد
«در روابط با انسان‌ها باید همانند با آتش رفتار کنی، خیلی نزدیک نشوی که می‌سوزی و خیلی دور نشوی که یخ می‌زنی».
mah.gh
انسانی هستم که آزارم به یک مورچه هم نمی‌رسد.
سیّد جواد
در سایهٔ بابابزرگم، سید بابا، از بچگی خواندن و نوشتن را آموختم. از مرگ بابابزرگم سه سال می‌گذرد. انسان دوست‌داشتنی و دانایی بود.
سیّد جواد
فرزندم! نام تو چیست؟ ـ محمت! نام شما چیست؟ ـ محمد!
سیّد جواد
این ره که تو می‌روی به ترکستان است
سیّد جواد
همیشه چشم به آسمان دوخته‌ام با خودم حرف می‌زنم؛
mah.gh
«محدوده و حد خود را با انسان‌ها مشخص کن تا ما را بی‌ادب نشمارند.
n re

حجم

۱۲۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۲۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۴,۶۰۰
تومان