کتاب کآشوب
معرفی کتاب کآشوب
کتاب «کآشوب: بیست و سه روایت از روضههایی که زندگی میکنیم» به همت نفیسه مرشدزاده جمعآوری شده و در نشر اطراف به چاپ رسیده است.
درباره کتاب کآشوب
کآشوب روایتهای واقعی و مستند از نسبت نسلهای متفاوت امروز با واقعهٔ سال ۶۱ هجری (شهادت مظلومانهٔ امام حسین علیهالسلام) است. اسامی نویسندگان این اثر به این شرح است:
حامد آقاجانی، اعظم ایرانشاهی، سیداحمد بطحایی، زهره ترابی، معصومه توکلی، علی جعفرآبادی، مریمالسادات حسینیسیرت، احسان حسینینسب، احسان رضایی، آرش سالاری، محبوبه سربی، هادی سهلآبادی، مهدی شادمانی، علی غبیشاوی، سیدحمیدرضا قادری، مرتضی کاردر، یاسر مالی، محمدحسین محمدی، حمید محمدی محمدی، نفیسه مرشدزاده، محسنحسام مظاهری، سیداکبر موسوی، نرگس ولیبیگی
این نویسندگان که شغل و گرایشهای مختلف دارند، قرار بوده با لحن توصیفی، نسبتِ شخصی و زیستهٔ خودشان با مجالس گذشته و امروز را گزارش کنند که البته، همه، دل از دست دادهاند و اینجا و آنجا، شیفتگی از متنها بیرون زده است. مجموعهٔ کآشوب ذرهای از یک جریان مداوم است. هر اثری که در حوزهٔ عاشورا و محرم تولید میشود به محض تولد یکی از هزارانی میشود که پیشتر در هر دورهای به ساحت این واقعهٔ تمامنشدنی پیشکش شدهاست.
کتاب کآشوب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعهٔ کتابهای مذهبی و افرادی که مایل هستند دربارهٔ حماسهٔ کربلا اطلاعات بیشتری کسب کنند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کآشوب
«سه چهار روز قبل از عاشورای آن سال برگشتم قم تا آخر دهه را در همان هیأت انقلابی سر کنم. اما تصاویری که از خوزستان و حسینیهی حاجبابا همراهم آمده بودند، نمیگذاشتند آنجا هم آرام باشم. یاد ابومیلاد میافتادم که سرش را به ستون وسطی حسینیه تکیه میداد و اشعار مصیبتخوانی را همراه روحانی بالای منبر زیر لب زمزمه میکرد و آرام و بیصدا اشک میریخت. تصویر حاج ابوحسن که چفیه از سر برمیداشت و با کف دست بر سر بیمویش میزد و با صدای بلند گریه میکرد از ذهنم نمیرفت. یاد عادل میافتادم که وسط سینهزنی با هر ضربهای که به سینهاش میزد به پهنای صورت گریه میکرد. یاد اینها که میافتادم مدام حواسم از صحبتهای روحانی خوشصحبت هیأت پرت میشد یا نمیتوانستم روی گریه کردن برای چیزی که مداح داشت با همهی هنر و توانش روایت میکرد تمرکز کنم. بعدازظهر تاسوعا وسط مصیبت مشک و عمود و «این منافقین زمان» از هیأت بیرون زدم و تا آخر شب لابهلای ایستگاههای صلواتی خیابان چهارمردان وول خوردم و با خودم کلنجار رفتم که به هیچ چیز فکر نکنم. اما نمیشد.
شب عاشورا خوابم نبرد. اگر اصالت و خلوص آن هیأتی که همیشه میرفتم بیشتر از جاهای دیگر بود پس آن تأثیر جریانیافته در حسینیهی حاجبابا چه بود و از کجا آمده بود؟ اگر مجالس بیزرق و برق آن حسینیهی کوچک روستایی به کربلا نزدیکتر بود پس چرا من نمیتوانستم از تجربهی حسی سه چهار سال اخیر عزاداریام چشمپوشی کنم؟ فکر کردم و مقایسه کردم و حرفهایی را که از بزرگترها شنیده بودم به یاد آوردم و آنقدر توی رختخواب غلت زدم که صبح شد.
صبح که آمد تردیدها رفتند. سنگهایم را که با خودم واکندم، دیدم نباید از راهی که آن سه چهار سال آخر پیدا کردم دور شوم. برای اینکه دلم هم از چنین انتخابی قرص شود، قصد کردم برای آخرین بار در یک مجلس عزاداری عربی شرکت کنم تا همهی حرفهایی که دربارهی محال بودن حال کردنم با جایی مثل حسینیهی حاجبابا صد بار تا صبح با خودم مرور کرده بودم برایم ثابت شود. میدانستم هیأت نجفیهای مقیم قم در مسجد امام رضای گذر خان، مثل همهی حسینیهها و مساجد و مجالس و تکایای عربها، روز عاشورا مقتلخوانی دارد. از چند سال پیش هم جایی در حافظهام خاطرات دور و کمرنگی از مقتلخوانی داشتم.»
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
نظرات کاربران
سلام. کتاب شامل روایاتی جالب از کسانیست که یک جای زندگیشان محکم به اباعبدالله و محرم گره خورده، گرهی کور... بعضا قشنگ بودن، خیلی جاها دلم میخواست جای بعضی از شخصیتها میبودم که امامشون رو پیدا کردن و از سردرگمی نجات پیدا
محرم ،امام حسین ،عاشورا ، حتما و حتما و حتما تو یکی از این ۲۲ روایت جای خودتو تو دستگاه امام حسین ،تو یکی از این روایت ها پیدا میکنی نقش خودتو میبینی، میبینی تو کجای دستگاه عزاداری امام حسینی،
تو این روایت ها ممکنه خودت را پیدا کنی شاید یکیشون تو باشی تو!سلام بر کشته دشت کربلا، سلام بر محرم،سلام بر آدمهایی که عقربه زندگیشون را با ساعت قتیل کربلا تنظیم میکنند یا حسین💔
روایت مربوط به به آن خانواده هایی که کانادا بودن خیلی عالی بود
آدمهای متفاوت و تجربه های متفاوت نسبت به یک اتفاق، نسبت به یک روز.. چقدر چسبید این کتاب. چقدر جای خالی چنین کتابی توی فضای مطالعاتیمون حس میشد.
این کتاب ۲۳ روایت هست از ۲۳ نویسنده که داستان هر کدام به طرق مختلف به اباعبدالله وصل شده... روایت های کتاب روایتهایی بودند که هر کدام از اون ها ممکنه برای ماها هم پیش اومده باشه برای کیفیت روایت ها میشد
روایت هارو به ترتیب کتاب نخوندم، به ترتیب جاذبه روایت در لحظه ای که قصد خوندن داشتم خوندم یکی دو روایت بیشترنمونده، ولی تو تمام این مدت روایت آخر حتی به چشمم نخورده بود ولی دقیقا روز تاسوعا روایت رو دیدم
همه شو خوندم شاید یه ماه طول کشید ولی عالی بود....بی توفیق نمیشود حتی یک صلوات فرستاد .ـ.شما را باد به خواندن کآشوب عزیز
خوشحالم که این کتاب رو خوندم.. این کتاب رو در هر فصلی از سال که بخونید به راحتی حال و هوای محرم براتون زنده میشه...هرجا ادبیات داستانی با ادبیات عاشورایی همراه شده دلپذیری و کشش مطلب چندبرابر شده. روایت هشتم بسیار زیبا
کتاب خوبی بود. امکان داره در یکی یا دو تا یا حتی سه تا روایت از 23 رواست خودتون رو پیدا کنید ولی فقط این مهم نیست بقیه روایت ها هم مهم و خوب هستند. فقط بعضی هاش رو نفهمیدم!!! مناسب برای ماه