دانلود و خرید کتاب مسافران جاده‌های سرد مجید محبوبی
تصویر جلد کتاب مسافران جاده‌های سرد

کتاب مسافران جاده‌های سرد

نویسنده:مجید محبوبی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مسافران جاده‌های سرد

«مسافران جاده‌های سرد» رمانی نوشته مجید محبوبی (-۱۳۵۲) است. این کتاب روایتی است از زندگی پسربچه‌ای که در روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی و درگیری‌های کردستان و آذربایجان غربی با خروج مادر و خواهرش از منزل، روبرو می‌شود. آنها به دلیل اختلاف نظر با پدرش از خانه رفته‌اند. به دنبال این اتفاق پدر و پسربچه به دنبال یافتن رد و نشانی از مادر به راه می‌افتند و در مسیر جستجو هر دو به دست اشرار ضد انقلاب دستگیر می‌شوند اما در نهایت پدر آزاد و پسر گروگان باقی می‌ماند... این داستان بلند سعی کرده‌است در کنار نمایش اختلاف نظرهای موجود به نوعی در راه رفع سوء تفاهم‌ها نیز گام بردارد. بخشی از کتاب: برف همچنان می‌بارید و من داشتم در میان دریایی از غم و غصه غرق می‌شدم. معلق مانده بودم بین زمین و آسمان. دلتنگ بودم، دلتنگ‌تر از همیشه. حتی دلتنگ‌تر از وقتی که اول صبح از خواب بلند شدم و دیدم مادر و سلما مرا تنها گذاشته‌اند و رفته‌اند. دلتنگ‌تر از همیشه. دلتنگ‌تر از همیشه. بغض سنگینی راه گلویم را بسته بود. دلم می‌خواست بلند گریه کنم. دلم می‌خواست گریه کنم و صدای گریه‌ام در آن شب تاریک و پر از سکوت کوهستان‌هایی که شبحی از آنها از حیاط دیده می‌شد، بپیچد و به گوش مادر و سلما برسد. دلم می‌خواست پدرم را بگیرم زیر مشت و لگد و دق دلم را سر او خالی کنم که دیگر هیچ‌وقت کاری به کار مادرم نداشته باشد. هیچ‌وقت با مادرم دعوا نکند. هیچ‌وقت سر او داد نزند. هیچ‌وقت او را زیر مشت و لگد نگیرد. دلم می‌خواست خودم را بزنم. مثل مادر که هر وقت عصبانی می‌شد، هر وقت با پدر دعوا می‌کرد، توی سر خودش می‌زد.
مجید
۱۳۹۷/۱۱/۰۴

عالی

گل پری
۱۴۰۳/۰۸/۰۸

کتاب جالبی بود ازظلم دوران پهلوی ها اما بیشتر سلیقه ای هست اگر حوصله ندارید شروع نکنید

mehdik2017
۱۴۰۲/۰۶/۱۷

کتاب خوبی بود حوادث حاشیه جنگ رو به خوبی نشون میداد باتشکر

سما
۱۳۹۸/۰۶/۰۹

تلخ ولی بسیار زیبا

عشق و وابستگی چیزی نیست که کوچک و بزرگ بشناسد.
چڪاوڪ
از این همه خاک بی‌جان، گل آدم برای آدمی شدن برگزیده و لگدمال شد و از میان آدمیان عده‌ی خاصی برگزیده شدند که بار هستی را به دوش بکشند، بلاکش دوران بشوند، عاشق بشوند و تنها کسانی باشند که اسمشان سر زبان‌ها بیفتد و تا ابد جاودانه بشوند.
چڪاوڪ
گفتم: «آخه بین این همه آدم چرا من؟» همین سؤال کافی بود که حس برگزیده بودنم را خوب بفهمم. وقتی حس می‌کنی در آن حلقه‌ی دام بلایی که تو هستی، دیگران نیستند، می‌فهمی که انتخاب شده‌ای و برگزیده هستی؛ همان‌گونه که از این همه خاک بی‌جان، گل آدم برای آدمی شدن برگزیده و لگدمال شد و از میان آدمیان عده‌ی خاصی برگزیده شدند که بار هستی را به دوش بکشند، بلاکش دوران بشوند، عاشق بشوند و تنها کسانی باشند که اسمشان سر زبان‌ها بیفتد و تا ابد جاودانه بشوند.
گل پری
آکو و روژان از خواب بیدار شدند. بیرون رفتند و دست و صورتشان را شستند و دوباره به اتاق برگشتند. بیرون باد سردی می‌وزید و صدای زوزه‌اش به گوش می‌رسید. هنوز فرصت نکرده بودم به آنچه در این دو روز گذشته بود، فکر کنم. انگار اسیر دست سرنوشت بودم و باید منتظر می‌ماندم که ببینم سرنوشت با من چه می‌کند و مرا تا کجا می‌برد.
لیوبی1
ماموستا یحیی که رفت، رحمان برگشت. از حال و روزش معلوم بود که دل تو دلش نیست و با بدترین افکار ممکن در ذهنش درگیر است. کاش می‌فهمیدم زیر آن دستار سیاه و سفیدی که روی سرش گذاشته، چه می‌گذرد.
لیوبی1
هنوز سکوت حکمفرما بود. بدنم داشت گرم می‌شد و خوابم می‌برد. در آن لحظات فقط به این فکر می‌کردم که کی مریضی‌ام بهبود پیدا خواهد کرد. چه وقت خواهم توانست حرف بزنم و چگونه پدر و مادر و سلما را پیدا خواهم کرد. همین افکار مرا با خود برد و وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم هوا روشن شده و خاله، آکو و روژان را از حمام بیرون آورده و کنار بخاریِ چوبی، خشکشان می‌کند و روژان حرف از عروسی می‌زند.
لیوبی1
روژان بلند شد و جلو افتاد. آکو، با تعجب لباس‌های خودش را در تن من می‌دید و می‌خندید. روژان در را باز کرد و با چکمه‌های قرمزش پا روی پله‌ها گذاشت. پله‌های سنگی که تا وسط حیاط ادامه داشت.
لیوبی1
روژان بلند شد و جلو افتاد. آکو، با تعجب لباس‌های خودش را در تن من می‌دید و می‌خندید. روژان در را باز کرد و با چکمه‌های قرمزش پا روی پله‌ها گذاشت. پله‌های سنگی که تا وسط حیاط ادامه داشت.
لیوبی1

حجم

۱۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳,۵۰۰
۱,۰۵۰
۷۰%
تومان