جملات زیبای کتاب بولوار دل‌های شکسته | طاقچه
تصویر جلد کتاب بولوار دل‌های شکسته

بریده‌هایی از کتاب بولوار دل‌های شکسته

۳٫۸
(۴)
چرا امتحان‌ها را می‌گذاشتند صاف در وسط فصل گُل؟ نمی‌شد بگذارند برای سر سیاهِ زمستان که دل آدم بهانه نگیرد؟
n re
اقاقی‌ها حواس برای آدم باقی نمی‌گذاشتند... نه فقط اقاقی‌ها، تمام گُل‌ها، دار و درخت تمام دنیا، لطافت هوا و رنگ آسمان، همه دست‌به‌یکی کرده بودند که نگذارند حواس آدم برای درس خواندن جمع باشد. اقاقی‌ها که می‌گذاشتند و اَنگ موقعی در می‌آمدند و بو و بَرنگ خودشان را همه‌جا پخش می‌کردند که بحبوحه امتحان‌ها بود و آدم با تمام وجود دنبال بهانه می‌گشت که حواس‌اش از درس و مشق کنده شود.
n re
عشق چیز پرشکوهی است،
n re
عشق در قلب جنگ و مصیبت، عشقی که اندکی تسلی یا جبرانی‌ست در برابر وحشت دنیای بیرون، گل نازکی در طوفان، عشقی که پناه اندکی‌ست در قبال هول و هراس و نکبتی که در اطراف همه‌جا را گرفته، که از همان اول‌اش دل توی دل آدم نیست و بویش می‌آید که تلخ و ناکام تمام می‌شود، و چه خوب که این‌جوری تمام می‌شود، که یعنی در واقع تمام نمی‌شود، در اوج می‌پرد و محو می‌شود و از آن اوج، از نهایت خواستن به زیر نمی‌آید که برسد به وصلت فرخنده و لی‌لی‌لی‌لی و نقل و سکه و زندگی محترم کارمندی و مبل و میز قسطی و بقیه بساط، که البته به جای خودش خوب است و شایسته است، ولی دیگر آن شور خواستن، آن در اوج بیداری حس‌ها زیستن نیست، آن با همه وجود در دیگری حل شدن و دیگری را در خود حمل کردن نیست و یک چیز دیگری‌ست،
n re

حجم

۱۲۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۱۲۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
تومان