
کتاب گربه خداحافظی
معرفی کتاب گربه خداحافظی
کتاب گربه خداحافظی نوشتهی هیرو آریکاوا و با ترجمهی پرنیان نصوری، روایتی داستانی و احساسی از زندگی، خانواده و پیوندهای عمیق میان انسانها و حیوانات خانگی است. این اثر با نگاهی متفاوت به روابط خانوادگی، هویت، نامگذاری و مفهوم فقدان، داستانی چندلایه را روایت میکند که در آن یک گربه به نام کوتا، نهتنها عضوی از خانواده ساکورابا، بلکه راوی و ناظر اصلی فرازونشیبهای زندگی اعضای این خانواده است. کتاب با زبانی ساده و صمیمی، لحظات تلخ و شیرین بزرگشدن، جدایی، پذیرش و دلبستگی را از زاویهای تازه به تصویر میکشد. نشر دانشآفرین آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گربه خداحافظی
گربه خداحافظی اثری داستانی از هیرو آریکاوا است که با محوریت یک گربه به نام کوتا، زندگی خانوادهای ژاپنی را در بستر سالهای رشد، دگرگونی و وداع روایت میکند. داستان در دو بخش اصلی پیش میرود: بخش نخست با تمرکز بر خانواده ساکورابا و رابطهی خاص میان کوتا و پسر دوم خانواده، هیرومی، و بخش دوم با محوریت خانوادهای دیگر و ورود یک گربهی تازه به زندگیشان. روایت از دیدگاه گربه، با طنز و نگاهی انسانی، به مسائل هویتی، نامگذاری، حسادت، فقدان و پذیرش میپردازد. ساختار کتاب به گونهای است که هر فصل، بخشی از خاطرات و تجربههای مشترک انسان و حیوان را بازگو میکند و در عین حال، به دغدغههای روزمره، دغدغههای بزرگسالی و مواجهه با مرگ و جدایی نیز میپردازد. هیرو آریکاوا با نگاهی جزئینگر و احساسی، توانسته است پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده و حیوانات خانگی را بهگونهای ملموس و باورپذیر به تصویر بکشد.
خلاصه داستان گربه خداحافظی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با خانواده ساکورابا آغاز میشود؛ خانوادهای که گربهای به نام کوتا را به فرزندی پذیرفتهاند. کوتا از کودکی در کنار دو پسر خانواده، ماساهیرو و هیرومی، بزرگ میشود و به مرور به عضوی جداییناپذیر از جمع خانوادگی بدل میگردد. روایت از زاویه دید کوتا، با نگاهی طنزآمیز و گاه فلسفی، به مسائل هویتی، رقابتهای کودکانه، دغدغههای نامگذاری و جایگاه هر عضو در خانواده میپردازد. کوتا خود را نهتنها گربه، بلکه یکی از پسران خانواده میداند و در بسیاری از موقعیتها، نقش برادر یا حتی بزرگتر را برای هیرومی ایفا میکند. در ادامه، داستان به مرور زمان و رشد اعضای خانواده میپردازد؛ از دغدغههای کودکی هیرومی درباره نامش و حسادتهای برادرانه، تا مواجهه با نخستین تجربههای فقدان و مرگ، زمانی که خرگوش مدرسه میمیرد و سپس گربهی پیر خانواده، دایانا، از دنیا میرود. دغدغهی مرگ و مفهوم طول عمر، ذهن هیرومی و کوتا را به خود مشغول میکند و آنها در جستوجوی راهی برای جاودانگی، به افسانهی نکوماتا (گربهی جادویی ژاپنی) پناه میبرند. در بخش دوم، داستان وارد خانهی خانوادهای دیگر میشود که با ورود یک بچهگربهی تازه، چالشهای جدیدی را تجربه میکنند. این بخش، با نگاهی واقعگرایانه و طنز، به مسئولیتپذیری، پدرشدن و پذیرش یک عضو جدید در خانواده میپردازد. در نهایت، کتاب با وداعی تلخ اما آرام، به پایان میرسد؛ جایی که کوتا پس از سالها زندگی، در کنار اعضای خانوادهاش، آرام میگیرد و خاطرهی او به عنوان پیوندی عمیق و ماندگار در ذهن آنها باقی میماند.
چرا باید کتاب گربه خداحافظی را بخوانیم؟
گربه خداحافظی با روایتی متفاوت و صمیمی، به موضوعات مهمی چون هویت، خانواده، فقدان و پذیرش میپردازد. روایت از دید یک گربه، زاویهای تازه به دغدغههای انسانی میبخشد و لحظات تلخ و شیرین زندگی را با طنز و احساس به تصویر میکشد. این کتاب نهتنها برای علاقهمندان به داستانهای خانوادگی و حیوانات خانگی جذاب است، بلکه برای کسانی که به دنبال درک عمیقتری از روابط انسانی، مفهوم نام و هویت، و مواجهه با فقدان هستند، تجربهای تأثیرگذار و بهیادماندنی فراهم میکند. همچنین، پرداختن به جزئیات زندگی روزمره و پیوندهای عاطفی، کتاب را به اثری ملموس و نزدیک به واقعیت بدل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان به داستانهای خانوادگی، دوستداران حیوانات خانگی، کسانی که با موضوع فقدان و جدایی دستوپنجه نرم میکنند، و افرادی که دغدغهی هویت و جایگاه خود در خانواده را دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال روایتی احساسی و متفاوت از زندگی روزمره هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب گربه خداحافظی
«کوتا با نگرانی پرسید، فکر میکنی اون رو به راهه؟ و دایانا او را خاطر جمع کرد. نگران نباش، اون خوب میشه. به گفتهٔ دایانا، ماساهیرو هم دقیقاً مانند هیرومی بود. رشد انسانها نسبت به گربهها زمان بیشتری میبرد. با این حال به نظر میرسید که زمان زیادی طول کشیده است. کوتا اغلب به دیدن هیرومیای میرفت که مانند کرم ابریشم در جای خود میلولید. کوتا با خود فکر کرد، یعنی امروز روزیه که بالاخره از جاش بلند میشه؟ سپس مستقیماً به هیرومی خیره شد. نچ، اون هنوزم یه کرم ابریشمه. دست بجنبون و زودتر یاد بگیر روی پاهات بایستی. اگه مامانت ولت کنه به امان خدا چی؟ ناگهان کوتا به یاد آورد که مادرش او را رها کرده بود، چرا که او بچه گربهای ضعیف با پاهایی به شدت لرزان بود. یک روز، هنگامی که او با نگرانی صورت خوابیدهٔ هیرومی را بررسی میکرد، چشمان نوزاد ناگهان باز شدند. هیچکس قادر نبود بگوید آیا آن نوزاد میتوانست واقعاً چیز زیادی ببیند یا نه، اما اکنون به نظر میرسید که آن چشمان تیره و نامتعادل، بالاخره متمرکز شده بودند. و سپس نخودی خندید.»
حجم
۲۷۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۷۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه