
کتاب تاراج
معرفی کتاب تاراج
کتاب الکترونیکی «تاراج» نوشتهٔ مهین نوبهار اثری داستانی است که نشر رشد فرهنگ آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت زندگی جوانی به نام «تاراج» و روابط پیچیدهٔ خانوادگی و عاطفی او، به دغدغهها و فرازونشیبهای نسل جوان در بستر جامعهٔ معاصر ایران میپردازد. روایت داستان در فضای دانشگاهی و خانوادگی شکل میگیرد و شخصیتهای متعددی با انگیزهها و خواستههای متفاوت در آن حضور دارند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تاراج
«تاراج» از مهین نوبهار، رمانی معاصر است که در قالب داستانی عاشقانه و اجتماعی، زندگی جوانان امروز را در بستر شهر لاهیجان و فضای دانشگاهی روایت میکند. این کتاب با تمرکز بر شخصیت اصلی یعنی «تاراج»، دانشجوی پزشکی، به روابط خانوادگی، دوستیها، عشق و رقابتهای عاطفی و اجتماعی میپردازد. ساختار رمان بر پایهٔ روایت خطی و توصیف جزئیات زندگی روزمرهٔ شخصیتها بنا شده است. در کنار روایت زندگی «تاراج»، داستانهایی موازی از مادرش «محبوبه»، دوستان و اطرافیانش نیز بازگو میشود که هرکدام دغدغهها و چالشهای خاص خود را دارند. فضای داستان، ترکیبی از محیط دانشگاه، خانه، طبیعت شمال ایران و شبکههای اجتماعی است که بهگونهای ملموس، حالوهوای نسل جوان و دغدغههای عاطفی و اجتماعی آنان را به تصویر میکشد. «تاراج» با زبانی توصیفی و نگاهی به روابط انسانی، تلاش کرده است تصویری از پیچیدگیهای عشق، حسادت، رقابت و امید را در دل جامعهٔ امروز ارائه دهد.
خلاصه داستان تاراج
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «تاراج» با معرفی شخصیت اصلی، پسری جوان به نام «تاراج زرگر»، آغاز میشود که دانشجوی پزشکی در لاهیجان است و در کنار مادرش «محبوبه» زندگی میکند. پدر خانواده دو سال پیش فوت کرده و محبوبه، زنی مستقل و معمار است که با وجود سن و سالش، خواستگاران زیادی دارد اما دل به عشق بازیگری به نام «سفیر» بسته است. «تاراج» پسری جذاب و ورزشکار است که هنوز دل به کسی نسپرده و بیشتر وقتش را صرف درس و ورزش میکند. در دانشگاه، دختران زیادی به او علاقهمند هستند اما او بیتفاوت است تا اینکه با ورود دختری به نام «نیل رشک بختیاری» از شیراز، زندگیاش دستخوش تغییر میشود. نیل، دختری با گذشتهای پرچالش و خانوادهای پرمسئله است که بهتازگی به دانشکدهٔ پزشکی لاهیجان آمده. رابطهٔ میان تاراج و نیل به تدریج شکل میگیرد و در این میان، حسادتها و رقابتهای عاطفی میان دختران دانشکده و حتی دوست نزدیک مادر تاراج، «ژینا»، که خود دل در گرو عشق تاراج دارد، داستان را پیچیدهتر میکند. ماجراهایی مانند مسابقات ورزشی، سفرها، سوءتفاهمها و تلاشهای ژینا برای جدایی نیل و تاراج، فضای داستان را پرتنش و پرحادثه میسازد. در کنار این خط اصلی، روایتهایی از زندگی محبوبه و عشق ناکامش به سفیر، روابط خانوادگی نیل و برادرش خسرو، و چالشهای اجتماعی و عاطفی نسل جوان نیز مطرح میشود. داستان با فرازونشیبهای عاطفی، سوءتفاهمها، تلاش برای وصال و موانع خانوادگی و اجتماعی پیش میرود و تصویری از عشق، رقابت، امید و ناامیدی را در دل جامعهٔ امروز ترسیم میکند.
چرا باید کتاب تاراج را بخوانیم؟
«تاراج» با تمرکز بر روابط انسانی و عاطفی، تصویری از زندگی جوانان امروز و دغدغههای آنان در بستر جامعهٔ معاصر ایران ارائه میدهد. این کتاب با روایت داستانی پرحادثه و شخصیتپردازی متنوع، به موضوعاتی مانند عشق، حسادت، رقابت، استقلال فردی و نقش خانواده در سرنوشت جوانان میپردازد. خواندن این اثر فرصتی برای آشنایی با پیچیدگیهای روابط عاطفی و اجتماعی نسل جوان و تماشای فرازونشیبهای زندگی آنان در قالب داستانی ملموس و معاصر است. همچنین، فضای دانشگاهی و توصیف محیط شمال ایران، حالوهوای خاصی به روایت بخشیده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای عاشقانه و اجتماعی، بهویژه کسانی که به روایت زندگی جوانان، روابط خانوادگی و فضای دانشگاهی علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغههایی مانند هویت، عشق، رقابت و چالشهای عاطفی را تجربه میکنند یا به دنبال داستانی با محوریت روابط انسانی هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تاراج
«راستی که مادرت اسم خوبی انتخاب کرده! اما بهت بگم هر کسی این دل دیوانهی منو نتونه تاراج کنه. اینو فراموش نکن! نیل بازهم چون معمایی سر به مهر از برابر چشمان تاراج ناپدید شد. تاراج با خود می گفت خیلی عجیبه این گرمای کشنده تو سینهی من چه معنی و مفهومی داره؟ تا نیل رو در کنار خودم میبینم و تو چشماش نیگا میکنم یه گرمای طاقتفرسا به سراغم میباد! گویی وسط تابستون زیر آفتاب داغ نشستهام! هنوز از نگاه نیل چیزی نفهمیدم یعنی اجازهی ورود به دنیای شورانگیزش رو بهم نمیده! چیکار باید بکنم؟! فقط چهارشنبهها میتونم تو دانشکده ببینمش، شماره تلفنش رو ندارم. گاهی اوقات دنیا قد دستای یه مورچه است! این کرهی به این بزرگی! گویی یه توپ کوچیک تو دستای یک نوزاده! غریب نیست؟ باید راهی پیدا کنم. آدرس ایمیلش رو که ندارم. حتی تو اینستاگرام نمیتونم پیداش کنم. بلافاصله گوشی را روشن کرد و به...»
حجم
۹۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۹۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه