کتاب مثل صورت سمیرا رویا شاپوریان + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب مثل صورت سمیرا

کتاب مثل صورت سمیرا

امتیازبدون نظر

معرفی کتاب مثل صورت سمیرا

کتاب مثل صورت سمیرا نوشتهٔ «رویا شاپوریان» (نویسنده و پزشک کودکان) و منتشرشده توسط گروه انتشاراتی ققنوس، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه ایرانی است که در قالب جلد چهارم از مجموعهٔ «داستان ایرانی» عرضه شده است. این کتاب با نگاهی به زندگی روزمره، دغدغه‌ها و احساسات زنان و مردان معاصر، روایت‌هایی از امید، تنهایی، خانواده و گذر زمان را در بستر جامعهٔ ایرانی به تصویر می‌کشد. نویسنده با جزئی‌نگری و پرداختن به احساسات درونی شخصیت‌ها، تصویری ملموس از زیست معاصر ایرانی ارائه داده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب مثل صورت سمیرا اثر رویا شاپوریان

مجموعه داستان کوتاه و ایرانیِ «مثل صورت سمیرا» در دوره‌ای نوشته شده که جامعهٔ ایران با تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی متعددی روبه‌رو بوده است. داستان‌های این کتاب اغلب در دهه‌های پایانی قرن گذشته می‌گذرند و فضای بیمارستان‌ها، خانه‌ها، خوابگاه‌های دانشجویی و خیابان‌های شهر را به‌عنوان پس‌زمینه روایت‌های خود انتخاب می‌کنند. «رویا شاپوریان» (نویسنده و پزشک کودکان) با زبانی توصیفی و جزئی‌نگرانه به زندگی زنان و مردان طبقهٔ متوسط و دغدغه‌های روزمرهٔ آن‌ها پرداخته است؛ از روابط خانوادگی و مادرانه تا تجربه‌های شغلی، عشق، بیماری، مهاجرت و خاطرات کودکی. روایت‌ها اغلب از زاویه‌دید اول‌شخص بیان می‌شوند و با نگاهی انسانی و گاه تلخ، به مسائل عاطفی و اجتماعی و حتی سیاسی می‌پردازند. در کنار روایت‌های شخصی، نشانه‌هایی از وقایع تاریخی و اجتماعی مانند جنگ، مهاجرت و تغییرات سبک زندگی در لایه‌های داستان‌ها دیده می‌شود. این کتاب تصویری از زیست ایرانی در سال‌هایی است که امید و ناامیدی، شادی و اندوه و پیوندهای خانوادگی در هم تنیده است.

هر داستان در کتاب «مثل صورت سمیرا» برشی از زندگی شخصیت‌هایی است که با چالش‌های عاطفی، خانوادگی یا اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. داستان‌ها اغلب با روایت زنانه آغاز می‌شوند و به دغدغه‌هایی چون مادرشدن، تنهایی، پیری، بیماری، مهاجرت و روابط خانوادگی می‌پردازند. شخصیت‌ها در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرند که باید با فقدان، جدایی یا تغییرات ناخواسته کنار بیایند؛ برای مثال زنی که با توهم بارداری روبه‌رو است، مادری که در آسایشگاه سالمندان روزگار می‌گذراند یا دختری که در آستانهٔ ازدواج با فشارهای سنتی و اقتصادی مواجه است. این داستان‌های کوتاه گاه به فضای بیمارستان و تجربهٔ پرستاری و گاه به خاطرات کودکی و خانه‌های قدیم و گاه به روابط عاشقانه و ازدواج‌های ساده و بی‌تکلف می‌پردازند. در برخی داستان‌ها، سایهٔ جنگ و مهاجرت بر زندگی شخصیت‌ها سنگینی می‌کند و در برخی دیگر، دغدغه‌های روزمره و جزئیات زندگی شهری محور روایت است.

چرا باید کتاب مثل صورت سمیرا را خواند؟

کتاب حاضر با روایت‌هایی کوتاه و متنوع، تجربه‌های زیسته و احساسات نسل‌های مختلف را به تصویر می‌کشد. خواننده با داستان‌هایی روبه‌رو می‌شود که هر یک گوشه‌ای از زندگی ایرانی را بازتاب می‌دهند؛ از امیدها و آرزوهای کوچک تا رنج‌های بزرگ و ناگفته. پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و دغدغه‌های زنان و مردان باعث می‌شود مخاطب بتواند با شخصیت‌ها همدلی کند و بخشی از واقعیت اجتماعی و عاطفی جامعه را از زاویه‌ای نزدیک‌تر ببیند.

خواندن کتاب مثل صورت سمیرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی به دوستداران روایت‌های اجتماعی و کسانی که دغدغه‌هایی مانند خانواده، زنان، روابط انسانی، مهاجرت، بیماری و گذر زمان دارند، پیشنهاد می‌شود؛ همچنین به مخاطبانی که به‌دنبال بازتاب زندگی روزمره و تجربه‌های ملموس در ادبیات داستانی هستند.

بخشی از کتاب مثل صورت سمیرا

«اتاق گچ، درهم برهم بود. صدای اره برقی مخصوص فضا را پر کرده بود و جعبه‌ها با آشفتگی تمام روی هم چیده شده بود. روی تخت مریضی نشسته بود و پاهای آویزانش یکی کلفت بود و یکی نازک. دکتر داشت گچ پایش را کوتاه می‌کرد. زن جوان عراقی بود که تا چشمش به من می‌افتاد می‌گفت لفاف پیچ و پایش را نشان می‌داد. منظورش این بود که پانسمان کنم. با زبان بی‌زبانی با آن‌ها حرف می‌زدیم.

مسئول اورژانس گفت: «تا حالا غصه مریض‌های ترک را داشتیم حالا کردهای عراقی را.»

آن طرف پسرکی با پوست آفتاب‌سوخته خوابیده بود و داد می‌زد: «خدا جان، خدا جان.» با لهجه خاصی خدا را صدا می‌زد و تا دست به پایش می‌خورد می‌گفت: «یواش، یواش.» قبلاً فکر می‌کردم یواش کلمه فارسی است و نمی‌دانستم او آن را از کجا بلد بود.

ساعت هفت عصر بود فردا که کشیکم تمام می‌شد، می‌رفتم خانه سریع حمام می‌کردم تا رضا بیاید و برویم محضر. خیلی وقت بود که منتظر فرصت بودیم.

همان‌طور ساده که آرزویش را داشتیم. با دو تا شناسنامه راه بیفتیم برویم محضر و صیغه عقد جاری شود بی‌هیچ دوز و دغلی.

رضا گفت: «می‌خواهم همه چیز واقعی باشد و راحت. نه با بوق و کرنا.»

گفتم: «خب.»

«مثل دخترهای دیگر نیستی.»

مریض بعدی را با برانکار آوردند. دکتر تازه سر حال آمده بود و داشت با یکی از عراقی‌ها که کمی فارسی می‌فهمید در مورد جنگ و شخصیت صدام بحث می‌کرد که سر هموطنان خودش بمب ریخته و آینده‌اش چه می‌شود. مرد قد بلندی بود. آدم مات می‌ماند که چه چیز با چه قدرتی او را در هم شکسته است. دلم می‌خواست نفرین کنم اما نمی‌دانستم چه کسی را. زنی همراه برانکار سراسیمه آمد تو. خیلی دستپاچه بود. فکر کردم که مردِ بیمار شوهرش باشد و زن آرزو داشت جای امنی باشد تا بتواند از شوهرش مراقبت کند. وقتی متوجه نگاه مسئول اورژانس شد یک دور دیگر شالش را دور سرش پیچید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۸۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۵۰%
تومان