
کتاب تابوت سرگردان
معرفی کتاب تابوت سرگردان
کتاب تابوت سرگردان نوشتهٔ حمیدرضا شاهآبادی و منتشرشده توسط نشر افق، رمانی برای نوجوانان است که در فضایی تاریخی و پرماجرا روایت میشود. داستان این کتاب حول محور سفر پرخطر یک دانشآموز دارالفنون به نام صمد شکل میگیرد که مأموریت دارد صندوقی اسرارآمیز را از تهران به تبریز برساند. این رمان با پرداختن به دغدغههای نوجوانان، ترسها، امیدها و چالشهای اجتماعی و فردی، مخاطب را به سفری پر از تعلیق و کشف در دل تاریخ ایران میبرد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تابوت سرگردان
کتاب تابوت سرگردان نوشتهٔ حمیدرضا شاهآبادی روایتی ترسناک و رازآلود در دل تاریخ است که در بستر ایرانِ دوران قاجار شکل میگیرد. داستان از زبان «صمد»، دانشآموز رشتهٔ طب در مدرسهٔ دارالفنون تهران روایت میشود؛ نوجوانی با ذهنی پرشور و علاقهمند به شعر که مأموریت مییابد صندوقی اسرارآمیز را به تبریز منتقل کند. این سفر که با کالسکه و همراهی چند مسافر دیگر آغاز میشود، زمینهساز روایتی میشود که ترس، تعلیق و تأمل دربارهی سرنوشت، مرگ و گذشته را در هم میآمیزد. تقابل گذشته و حال، ترسهای کودکانه و مسئولیتهای نوجوانی، صمد را وارد مرحلهای از بلوغ فکری میکند. نویسنده با پس و پیش کردن روایت و تعویق در افشای اطلاعات، تعلیق داستان را حفظ کرده و همزمان، مفاهیمی روانشناختی چون ترس، گناه، پنهانکاری و مواجهه با خودِ درونی را برجسته میکند.
کتاب تابوت سرگردان از نظر ژانری تلفیقی است از فانتزی، وحشت و داستان تاریخی. حمیدرضا شاهآبادی، که پیشتر آثاری چون «دروازهٔ مردگان»، «کابوسهای خندهدار» و «لالایی برای دختر مرده» را نوشته، در این رمان نیز از عناصر فرهنگی و تاریخی برای شکلدادن به دنیایی باورپذیر بهره میگیرد. فضای داستان سرشار از اشارههای دقیق تاریخی است: از مدرسهٔ دارالفنون، جلسات شعرخوانی و نقش نشریات گرفته تا باورهای عامیانه دربارهٔ دیوها، جنها و موجودات ماورایی. شخصیت ایرج میرزا نیز بهعنوان چهرهای واقعی در دل داستان حضور دارد.
درونمایهٔ اصلی داستان، پرسشی فلسفی و روانشناختی را مطرح میکند: آیا سرشت موجودات، بهویژه انسان، قابل تغییر است؟ این پرسش از خلال داستان رامکنندهٔ پلنگی در کلکته و تغییر رفتار پلنگ پس از بوییدن خون، به شکلی نمادین به مخاطب منتقل میشود. پرسشی که تا پایان همراه مخاطب میماند و با داستان صمد و مواجههاش با گذشتهٔ شخصی، درونی و خانوادگیاش گره میخورد. روایت بهمرور آشکار میکند که ترس واقعی، نه از مرگ یا جن و دیو، بلکه از مواجهه با بخشهای پنهان وجود خود ماست.
شاهآبادی در رمان تابوت سرگردان نیز مانند دیگر آثارش تلاش کرده تا علاوه بر خلق داستانی پرکشش و ترسناک، نوجوانان را با تاریخ و فرهنگ ایران آشنا کند. او با استفاده از زبان ساده، دیالوگهای دقیق، فضاپردازی زنده و ایجاد تعلیق، مخاطب را تا انتها همراه داستان نگه میدارد. کتاب تابوت سرگردان درعینحال که داستانی پرماجرا و ترسناک است، بهشیوهای غیرمستقیم نوجوان را به تأمل دربارهی خودش، گذشتهاش، ترسهایش و معنای سرنوشت و اختیار دعوت میکند.
خلاصه کتاب تابوت سرگردان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان تابوت سرگردان با مأموریت صمد، دانشآموز دارالفنون، آغاز میشود که باید صندوقی چوبی را به تبریز برساند. این صندوق، که ظاهرش شبیه تابوت است، حامل جسد یکی از راهزنان بدنام است و قرار است برای آموزش کالبدشکافی به دارالفنون تبریز منتقل شود. صمد در این سفر با شخصیتهایی چون میرزا احمد کتابفروش، اسدبیگ تاجر، یاور حسینقلیخان مفتش نظمیه، غلام سیاهپوست فندق و میرعزیز کفشگر لال همسفر میشود. هرکدام از این شخصیتها گذشته و انگیزههای خاص خود را دارند و در طول مسیر، روابط و کشمکشهایی میان آنها شکل میگیرد. سفر با کالسکه از تهران آغاز میشود و گروه با مشکلاتی چون ناامنی جاده، راهزنها، مأموران نواقلی، فقر و گرسنگی مردم و ترسهای شخصی روبهرو میشوند. صمد که همواره با ترس از سفر و مسئولیت سنگین امانت دستوپنجه نرم میکند، در این مسیر با چالشهایی روبهرو میشود که او را وادار به رشد و تصمیمگیری میکند.
فضای داستان پر از تعلیق، رمز و راز و موقعیتهای غیرمنتظره است و صندوق چوبی، که راز اصلی داستان را در خود پنهان کرده، محور بسیاری از اتفاقات و سوءظنها قرار میگیرد. روایت با نگاهی به ترسها و امیدهای نوجوانی، دغدغههای اجتماعی و اخلاقی و همچنین تصویرسازی دقیق از جامعهٔ آن دوران، پیش میرود و مخاطب را با خود همراه میکند، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب تابوت سرگردان را بخوانیم؟
این کتاب با روایت ماجرایی پرتعلیق و شخصیتپردازی چندلایه، فرصتی فراهم میکند تا مخاطب نوجوان و حتی بزرگسال با فضای اجتماعی و تاریخی ایران در دورهٔ قاجار آشنا شود. کتاب تابوت سرگردان نهتنها داستانی پرکشش و پرماجرا ارائه میدهد، بلکه به دغدغههای انسانی چون ترس، مسئولیتپذیری، دوستی و مواجهه با ناشناختهها میپردازد. خواندن این رمان، تجربهای از همدلی با شخصیتها و درک شرایط اجتماعی و فرهنگی گذشته را به همراه دارد و مخاطب را به تأمل دربارهٔ انتخابها و پیامدهای آنها وامیدارد.
خواندن کتاب تابوت سرگردان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای نوجوانان علاقهمند به داستانهای تاریخی و ماجراجویانه مناسب است. همچنین کسانی که به شناخت فضای اجتماعی ایران در گذشته، دغدغههای نوجوانی، و چالشهای اخلاقی و انسانی علاقه دارند، از خواندن آن لذت خواهند برد. کتاب تابوت سرگردان برای مخاطبانی که به دنبال داستانی پرکشش با زمینههای اجتماعی و روانشناختی هستند، انتخابی مناسب است.
نظر افراد و مجلههای مشهور درباره کتاب تابوت سرگردان
«یاشار هدایی»، منتقد ادبی، «کتاب تابوت سرگردان را نمونهای از ادبیات تأویلپذیر و چندلایه دانست که میتوان آن را از منظرهای فلسفی، روانکاوانه، تاریخی و زیباییشناختی تحلیل کرد.
«امیرمحمد بهامیر» نیز با اشاره به ضعف محتوای رسانهای کشور در پرداختن به «نظام مسائل نوجوانان»، تلاش نویسنده برای طرح موضوعاتی چون هویت و ترس از کنشگری در این رمان را تحسینبرانگیز دانست، هرچند معتقد بود کتاب میتوانست با پیوندی عمیقتر به دغدغههای نوجوان امروز، مؤثرتر ظاهر شود.
در مجموع، کارشناسان این کتاب را اثری ارزشمند و قابل تأمل دانستند که با زبانی خاص و موضوعی تاریخی، میتواند مخاطبان نوجوان را به تفکر و شناخت هویت خود ترغیب کند.
درباره حمیدرضا شاهآبادی
حمیدرضا شاهآبادی در سوم خرداد ۱۳۴۶ در تهران متولد شده و نویسنده و پژوهشگری در زمینهٔ تاریخ معاصر ایران است. او تحصیلات دانشگاهیاش را در رشتهٔ تاریخ در دانشگاه تبریز به پایان رسانده و از همان زمان به ترکیب داستان و پژوهش تاریخی روی آورده است. آثار او به دلیل درونمایهٔ عمیق تاریخی، اجتماعی و روانشناختی شناخته میشوند. شاهآبادی نوشتن را با داستان کوتاه در مجلات آغاز کرد؛ اولین داستانش با نام «قبل از باران» در یکی از مجلههای هفتگی منتشر شد. بعدها وارد عرصه نمایشنامهنویسی گردید و چند فیلم کوتاه نیز ساخت. همزمان به پژوهش تاریخی علاقهمند شد و مقالات مختلفی منتشر کرد تا روایتهای داستانیاش به وجدۀ حقیقت نزدیکتر باشند. چند اثر او عبارتاند از «دیلماج»، «لالایی برای دختر مرده»، «اعترافات غلامان»، «وقتی مژی گم شد»، «افسانه تیرانداز جوان»، «هیچکس جرئتش را ندارد»، «دایره زنگی»، «موزی که میخندید»، «کافه خیابان گوته»، «دروازهٔ مردگان»، «کابوسهای خندهدار» و «تابوت سرگردان». این آثار معمولاً در ادبیات کودک و نوجوان جا دارند و به خاطر پرداختن به موضوعات اجتماعی و تاریخی مورد توجه واقع شدهاند.
حمیدرضا شاهآبادی در عرصۀ اداری و سازمانی نیز فعالیت داشته است؛ بهعنوان مثال دبیر علمی هشتمین دورهٔ جشنوارهٔ کتاب برتر در سال ۱۳۹۴ بوده، پیشنهادی برای عضویت در هیئت نظارت بر ضوابط نشر کتاب کودکان و نوجوانان به او شده که قبول نکرده است و در سال ۱۳۹۹ با آرای بالا برای دومین دوره متوالی به هیئت مدیرهٔ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان انتخاب شده است. جوایز متعددی به آثار حمیدرضا شاهآبادی تعلق گرفتهاند؛ «دروازهٔ مردگان» در سال ۱۳۹۸ برندهٔ جایزهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شده، علاوه بر آن «لالایی برای دختر مرده» و «اعترافات غلامان» جوایز جشنوارههای مختلف را دریافت کردهاند، آثارش در برگزیدگان داخلی و بینالمللی جای گرفتهاند و در برخی موارد به انتخابهایی چون کتابهای برگزیده در نظرسنجیها رسیدهاند.
بخشی از کتاب تابوت سرگردان
«...خیلی سال پیش توی کلکته، یه نفر بود که کارش تربیت حیوون بود. تولهٔ حیوونا رو میگرفت و مثل بچهٔ آدم بزرگ میکرد. تولهٔ سگ و گربه که نه، تولهٔ وحوش! حیوون درنده. تولهٔ شیر و ببر و پلنگ! عین بچهٔ آدمیزاد بزرگشون میکرد و تعلیمشون میداد. بعضیها رو میفروخت و بعضیها رو میبرد باهاشون معرکه میگرفت. عین لوطیعنتریهای خودمون که با عنتر و میمون معرکه میگیرن. فرنگیها بهش میگن سیرک. یه عده آدم میآن پول میدن جمع میشن زیر یه چادر بزرگ، معرکه و شامورتیبازی تماشا میکنن... خلاصه این آدم کارش همین بود. بلد بود تولهٔ یه شیر رو جوری بار بیاره که وقتی بزرگ شد، خوراکش بشه علف بیابون و میوه و خشکبار و نون. از همون تولگی پیالهپیاله شیر میذاشت جلوش. بزرگتر که میشد، بهش ماست و پنیر میداد، علف میداد، میوه میداد، اما نمیذاشت لب به گوشت بزنه. نمیذاشت بوی گوشت به دماغش بخوره. اینجوری حیوون علفخور بار میاومد و هیچ میلی به گوشت نداشت. بعد، این آدم دیگه دستش باز میشد که هرکاری میخواد با اون حیوون بکنه. سوارش میشد. بالا و پایین مینداختش. دستش رو میکرد توی دهنش و درمیآورد، و خلاصه هرجور بازیای که بگی با این حیوون میکرد. مردم هم حیرت میکردن که این آدم چه جیگری داره و چیکارا میکنه. اون وقت براش کف میزدن و مشتمشت پول به پاش میریختن... تا اینکه این آدم یه تولهٔ پلنگ رو آورد که بزرگ کنه. مثل بقیه از بچگی بهش شیر داد. بعد علف و میوهجات. یهجوری بهش یاد داده بود که وقتی از دستش غذا میگیره، روی دو پا بلند بشه و از آرنج تا مچ دست اون رو لیس بزنه. اون توله کمکم بزرگ شد. شد یه پلنگ بالغ. یه بار وقتی که صاحبش داشت بهش غذا میداد، پلنگه روی دو پا بلند شد. خواست غذا رو با دندونش بگیره که پنجهٔ تیزش گرفت به آرنج صاحبش و اون رو زخم کرد. اون آدم گرم کار بود. حالیش نشد دستش زخم شده و داره ازش خون میره. دوباره غذا رو گرفت طرف پلنگ. پلنگ روی دو پا بلند شد و غذا رو گرفت و بعد مثل همیشه آرنج صاحبش رو لیس زد. اون وقت بود که طعم خون رو چشید! یهو فهمید که خون چه مزهای داره! فهمید که پلنگه و باید گوشت و خون بخوره. فهمید که دشمن آدمیزاده. وقتی همهٔ اینا رو فهمید، پرید روی صاحبش و اون رو پاره کرد و خورد...»
حجم
۱۷۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱۷۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه