
کتاب باقلوای گس
معرفی کتاب باقلوای گس
کتاب الکترونیکی «باقلوای گس» نوشتهٔ نفیسه شیرین و با ویراستاری فاطمه الیاسی، توسط نشر میخ منتشر شده است. این اثر در قالب داستان بلند، به روایت مهاجرت و فرازونشیبهای زندگی شخصیت اصلیاش میپردازد و با نگاهی به روابط خانوادگی، دلتنگیها و تجربههای تلخ و شیرین مهاجرت، تصویری از زندگی ایرانیان در آستانهٔ ترک وطن ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب باقلوای گس
«باقلوای گس» اثری داستانی است که در قالب روایتی اولشخص، زندگی دختری به نام «سیما» را در آستانهٔ مهاجرت به ترکیه دنبال میکند. نفیسه شیرین در این کتاب، با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و دغدغههای نسل جوان، فضایی ملموس و پر از جزئیات خلق کرده است. داستان در بستر مهاجرت و جدایی از خانواده شکل میگیرد و با طنز و تلخی خاصی، به چالشهای عاطفی و اجتماعی شخصیتها میپردازد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت پیوسته و دیالوگهای زنده است و با توصیفهای دقیق از محیط و شخصیتها، خواننده را به فضای خانه، فرودگاه و در نهایت شهر استانبول میبرد. این کتاب در دستهٔ داستانهای معاصر فارسی قرار میگیرد و با محوریت مهاجرت، دلتنگی و هویت، تصویری از جامعهٔ امروز ایران و تجربههای نسل جدید ارائه میدهد.
خلاصه داستان باقلوای گس
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «باقلوای گس» با آمادهشدن «سیما» برای مهاجرت آغاز میشود؛ دختری که قرار است خانه و خانوادهاش را ترک کند و به استانبول برود. فضای خانه پر از اضطراب، دلتنگی و شوخیهای تلخ است. مادر سیما، «ملوک»، با نگرانی و مهر، آخرین توصیهها را به او میکند و پدر با رفتارهای خاص خود، سعی دارد احساساتش را پنهان کند. خواهر و دوستان نزدیک نیز هرکدام به شیوهٔ خود با این جدایی کنار میآیند. سیما در میان چمدانها، خاطرات و دلنگرانیهایش، با خانواده خداحافظی میکند و راهی فرودگاه میشود. مسیر تا فرودگاه و فضای پرتنش پرواز، با طنز و تلخی روایت میشود؛ جایی که سیما با شخصیتهایی مثل «بهجت» و «شاپور» روبهرو میشود و هرکدام بخشی از اضطراب و امید او را بازتاب میدهند. ورود به استانبول، گمشدن چمدان و مواجهه با دوست قدیمیاش «دنیا»، آغاز مرحلهٔ جدیدی از زندگی سیماست؛ جایی که باید با دلتنگی، تفاوتهای فرهنگی و چالشهای مهاجرت روبهرو شود. روایت کتاب، لحظات تلخ و شیرین، شوخیهای خانوادگی، خاطرات گذشته و امید به آینده را در هم میآمیزد و تصویری از مهاجرت بهعنوان تجربهای پیچیده و چندلایه ارائه میدهد.
چرا باید کتاب باقلوای گس را بخوانیم؟
این کتاب با نگاهی جزئینگر و طنزآمیز، تجربهٔ مهاجرت را از زاویهای متفاوت روایت میکند. «باقلوای گس» نهتنها به دغدغههای فردی و خانوادگی شخصیتها میپردازد، بلکه فضای اجتماعی و فرهنگی ایران و ترکیه را نیز به تصویر میکشد. خواندن این اثر فرصتی است برای لمس احساسات متناقض مهاجرت، دلتنگی، امید و مواجهه با ناشناختهها. روایت زنده و شخصیتپردازی دقیق، مخاطب را به دل ماجرا میبرد و امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میکند. این کتاب برای کسانی که به داستانهای معاصر با محوریت مهاجرت و روابط خانوادگی علاقه دارند، تجربهای متفاوت و قابلتأمل خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان داستانهای معاصر فارسی، کسانی که دغدغهٔ مهاجرت، هویت و روابط خانوادگی دارند و همچنین افرادی که تجربهٔ جدایی از وطن یا خانواده را پشت سر گذاشتهاند، پیشنهاد میشود. «باقلوای گس» برای کسانی که به دنبال روایتی صمیمی و واقعگرایانه از زندگی نسل جوان ایرانی هستند، انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب باقلوای گس
«آخرین وسیله را در چمدان گذاشتم. آن هم عرق زعفران و شاهاسپرم بود ترکیبی از مشهد و تبریز. مامانملوک عقیده دارد هرکسی بیوجود این دو معجون, ناقصالسفر است. چون از بچگٌی تمام مرضهای من و بابا را باهمین دو مورد درمان کرده است. چشمچشم کردم حداقل یکی را از چمدان بیرون بکشم. مامان مثل آژانهای قدیم. دستبهکمر بالای سرم ایستاده بود. آخرین چای غمپهلویش را هورتی پایین داد. استکان و نعلبکی را بایک دست بالای سرم گرفت. خم شد تاپ کراپ زرد ا ازبین لباسهایم بیرون کشید. انگشتش را مثل میل داخل تورهای پشتش فرو برد. سردست بلندش کرد و لب گزید. این رو چرا برداشتی؟ بیرون نپوشیها! اصلاً بهمت نمیاد. «ص)» اصلاً را آنقدر غلیظ گفت که یک مشت آب دهان روی صورتم پاشید. با چشمهایی که مثل تخممرغ بیرون زده بود؛ بهم خیره شد. با تمام وجود میدید جانش که من باشم. دارد میرود. آخرین تلاشها را برای ماندنم میکرد؛ اما گنجشک من از شاخه پریده بود. بیشتر از ترس سرریز کردن چای روی کلهام» بیچونوچرا موافقت کردم و از خیرتاپ گذشتم. سر زانو روی چمدان گذاشتم. زیپ را با زور بستم. همهچیز برای رهایی فراهم بود. کافی بود چند ساعت صب رکنم دیگر همهچیز تمام میشد. همه غصهها بلند میشد و جایش را با احترام به شادیها میداد. مامان با نگاهش سیتاپایم را اززیراسکن نگاهش گذراند.»
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه