
کتاب من فاخره ام
معرفی کتاب من فاخره ام
کتاب الکترونیکی «من فاخرهام» نوشتهٔ فرزانه قائنی و به اهتمام بهزاد دانشگر، توسط نشر معارف منتشر شده است. این اثر مجموعهای از روایتهای فاطمه حائری شیرازی دربارهٔ پدرش، آیتالله حائری شیرازی، است که در قالب خاطرات و تجربههای زیستهٔ نویسنده، به موضوع تربیت خانوادگی و سبک زندگی مذهبی در یک خانوادهٔ روحانی میپردازد. کتاب در دستهٔ خاطرهنویسی و روایتهای تربیتی قرار میگیرد و با نگاهی به روابط والدین و فرزندان، بهویژه نقش پدر در تربیت دینی و عاطفی فرزندان، تجربههای شخصی نویسنده را بازگو میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب من فاخره ام
«من فاخرهام» اثری در قالب خاطره و روایت است که زندگی خانوادگی و تربیتی در خانوادهای مذهبی را از زاویهٔ دید دختر خانواده، فاطمه حائری شیرازی، بازتاب میدهد. نویسنده، فرزانه قائنی، با گردآوری و روایت خاطرات، تصویری از سبک تربیت پدرش، آیتالله حائری شیرازی، ارائه داده است. کتاب ساختاری روایی دارد و هر فصل آن به بخشی از زندگی خانوادگی، روابط میان اعضا، چالشهای تربیتی و تجربههای زیستهٔ نویسنده میپردازد. این اثر نهتنها به روابط پدر و دختر، بلکه به تعاملات میان خواهر و برادرها، نقش مادر و تأثیرات محیط خانوادگی و اجتماعی بر تربیت فرزندان نیز توجه دارد. روایتها در بستر تاریخی دهههای ۵۰ و ۶۰ شمسی شکل گرفتهاند و فضای اجتماعی و فرهنگی آن دوران را نیز منعکس میکنند. کتاب با زبانی صمیمانه و جزئینگر، دغدغههای تربیتی، دینی و عاطفی را در بستر خانوادهای پرجمعیت و مذهبی به تصویر کشیده است.
خلاصه داستان من فاخره ام
کتاب «من فاخرهام» مجموعهای از خاطرات و روایتهای فاطمه حائری شیرازی دربارهٔ زندگی در خانوادهای مذهبی و پرجمعیت است. نویسنده با بازگویی تجربههای شخصی، به نقش پدرش، آیتالله حائری شیرازی، در تربیت فرزندان میپردازد و سبک تربیتی او را در موقعیتهای مختلف زندگی خانوادگی به تصویر میکشد. روایتها از دوران کودکی نویسنده آغاز میشوند؛ زمانی که تازه به سن تکلیف رسیده و با پرسشهایی دربارهٔ خدا و دین روبهرو است. پدر با صبر و توجه، به سؤالات او پاسخ میدهد و حتی مراسم احیای شب قدر را به خاطر گفتوگو با دخترش کنار میگذارد. این رفتارها، پایههای اعتماد و علاقهٔ عمیق میان پدر و دختر را شکل میدهد. در ادامه، نویسنده به تفاوتهای رفتاری مادر و پدر اشاره میکند؛ مادری مقتدر و جدی که انتظار دارد دخترش مانند خودش قوی و مستقل باشد، و پدری که با مهربانی و انعطاف، به تربیت فرزندان میپردازد. خاطراتی از دعواهای خواهر و برادری، تقسیم وظایف در خانه، چالشهای مربوط به حجاب و نماز، و تجربههای نوجوانی و ورود به دانشگاه، همگی در بستر روابط خانوادگی روایت میشوند. نویسنده به نقش پدر در ایجاد فضای گفتوگو، اعتماد و استقلال اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه این شیوهٔ تربیتی، بر شکلگیری شخصیت و باورهای او تأثیر گذاشته است. کتاب همچنین به چالشهای ارتباطی میان مادر و دختر، تفاوتهای نسلی، و تأثیر محیط اجتماعی و فرهنگی بر تربیت فرزندان میپردازد. روایتها با جزئیات زندگی روزمره، خاطرات مدرسه، تعامل با معلمان و دوستان، و حتی تجربههای ازدواج و ورود به خانوادهٔ جدید ادامه مییابد. در مجموع، «من فاخرهام» تصویری از فرازونشیبهای تربیت خانوادگی، نقش پدر در هدایت عاطفی و دینی فرزندان، و تلاش برای حفظ هویت فردی در بستر خانواده و جامعه ارائه میدهد.
چرا باید کتاب من فاخره ام را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهای واقعی و ملموس از زندگی در یک خانوادهٔ مذهبی، به دغدغههای تربیتی و عاطفی والدین و فرزندان میپردازد. خواننده با مطالعهٔ تجربههای نویسنده، با چالشها و راهکارهای تربیت دینی، نقش پدر و مادر در شکلگیری شخصیت فرزندان، و اهمیت گفتوگو و اعتماد در روابط خانوادگی آشنا میشود. اثر، نمونهای از سبک تربیت در خانوادههای ایرانی را به تصویر میکشد و میتواند الهامبخش والدین و جوانانی باشد که به دنبال درک بهتر روابط خانوادگی و تربیت نسل جدید هستند. همچنین، کتاب به مسائل هویت، استقلال فردی و تعامل با محیط اجتماعی نیز توجه دارد و از این جهت برای علاقهمندان به مطالعات اجتماعی و تربیتی جذاب است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای والدینی که دغدغهٔ تربیت دینی و عاطفی فرزندان دارند، مربیان و معلمان، دانشجویان رشتههای علوم تربیتی و روانشناسی، و همچنین نوجوانان و جوانانی که با چالشهای هویت و استقلال فردی روبهرو هستند، مفید است. علاقهمندان به خاطرهنویسی و روایتهای خانوادگی نیز میتوانند از این اثر بهره ببرند.
بخشی از کتاب من فاخره ام
«تازه سه سالم تمام شده بود. شب بیستویکم ماه مبارک رمضان داشتیم آماده میشدیم برای احیای شب قدر. مراسم مسجد الشهدا؛ مسجد بزرگ شهر را پدر برگزار میکرد. او امام جمعه و نمایندهٔ ولی فقیه در شیراز بود. مسجد شلوغ میشد. هر سه شب. من و برادرها هم همراه مادر و پدر به مسجد میرفتیم. ساعت سه شب. پدر داشت وضو میگرفت. رفتم کنارش ایستادم و گفتم: «چرا ما همه باید حرفهای یک نفر رو که خداست گوش کنیم؟ اصلاً خدا کیه؟» پدر نگاهی به من کرد و مسح سرش را کشید. ادامه دادم: «من تا نم خدا کیه. نمیتوانم براش دعا کنم و نماز بخونم. من اصلا نمیتونم برای کسی که نمیبینمش کاری انجام بدم.» پدر مسح پایش را کشید و نشست کنار من: - از کجا بشناسم؟ شما که خدا رو میشناسید برام بگید تا بشناسم. پدر دستم را گرفت و آورد توی ایوان خانه نشاند کنار خودش و برایم از خدا گفت. مثال آورد و گفت و گفت و گفت. یک ساعتی که گذشت. مادر آمد: - حاج آقا. مگر مسجد نمیروید؟ دیر میشود. بقیهٔ حرفتان را بگذارید برای فردا. - میدانم، اما امشب باید این بحث را برای فاخره به نتیجه برسانم.»
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه