کتاب بر فراز تپه های کرکتون

کتاب الکترونیکی «بر فراز تپه‌های کرکتون» نوشتهٔ «فلورا کید» با ترجمهٔ «عطیه رفیعی» و انتشار از سوی انتشارات لیوسا، رمانی عاشقانه و اجتماعی است که در فضای روستایی اسکاتلند روایت می‌شود. داستان حول محور زندگی یک پرستار جوان و تجربیاتش در خانه‌ای جدید و میان خانواده‌ای پرتنش می‌چرخد. این اثر با پرداختن به روابط انسانی، چالش‌های عاطفی و کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها، تصویری از زندگی در جامعه‌ای کوچک و سنتی ارائه می‌دهد. نسخه الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب بر فراز تپه های کرکتون

«بر فراز تپه‌های کرکتون» در بستری از طبیعت بکر اسکاتلند و دهکده‌ای ساحلی روایت می‌شود. این رمان در دوره‌ای معاصر می‌گذرد و فضای آن با توصیف‌های دقیق از مناظر، خانه‌های روستایی و روابط میان اهالی دهکده شکل می‌گیرد. نویسنده با تمرکز بر زندگی یک پرستار جوان به نام «مارگارت دان» که پس از تجربهٔ فقدان و دلسردی، شغلی جدید را در خانهٔ خانوادهٔ مورل می‌پذیرد، به بررسی موضوعاتی چون تنهایی، جست‌وجوی هویت، عشق و تقابل سنت و مدرنیته می‌پردازد. داستان با ورود مارگارت به خانهٔ مورل‌ها آغاز می‌شود و به تدریج او را درگیر روابط پیچیدهٔ اعضای خانواده و اهالی دهکده می‌کند. فضای داستان آمیخته با حس نوستالژی، کشمکش‌های خانوادگی و دغدغه‌های اجتماعی است. نویسنده با خلق شخصیت‌هایی چندلایه و پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، تصویری ملموس از جامعه‌ای کوچک و بسته ارائه می‌دهد که در آن شایعات، قضاوت‌ها و روابط عاطفی نقش پررنگی دارند.

خلاصه کتاب بر فراز تپه های کرکتون

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! داستان با ورود «مارگارت دان»، پرستاری جوان، به هتلی در منچستر برای مصاحبه شغلی آغاز می‌شود. او پس از مرگ مادر و نامزدش، به دنبال تغییری در زندگی، پیشنهاد کار به عنوان پرستار خصوصی در خانه‌ای روستایی در اسکاتلند را می‌پذیرد. مارگارت وارد خانهٔ خانوادهٔ مورل می‌شود؛ خانواده‌ای که هر یک از اعضایش با مسائل و زخم‌های خود دست‌وپنجه نرم می‌کنند: پدر خانواده بیمار است، مادر شخصیتی مقتدر و گاه سرد دارد و پسر بزرگ، ریچارد، مردی جذاب اما پیچیده و گاه متکبر است. مارگارت به تدریج با فضای دهکده، اهالی و شایعات آن‌ها آشنا می‌شود و درگیر روابط عاطفی و رقابت‌های پنهان میان ریچارد و جاک مکسول، مردی از خانواده‌ای رقیب، می‌گردد. حضور جولی فریزر، زنی زیبا و مرموز که گذشته‌ای با ریچارد دارد، بر پیچیدگی روابط می‌افزاید. مارگارت در میان کشمکش‌های عاطفی، تلاش می‌کند جایگاه خود را در خانه و دهکده پیدا کند و با گذشتهٔ تلخ و احساسات متناقضش کنار بیاید. داستان با تمرکز بر رشد شخصیتی مارگارت، مواجهه با عشق، اعتماد و استقلال، پیش می‌رود و فضای روستایی و مناسبات اجتماعی دهکده، بستر رخدادهای اصلی را شکل می‌دهد.

چرا باید کتاب بر فراز تپه های کرکتون را خواند؟

این رمان با فضاسازی دقیق و شخصیت‌پردازی چندلایه، تجربه‌ای از زندگی در جامعه‌ای کوچک و سنتی را به تصویر می‌کشد. خواننده با دغدغه‌های عاطفی، کشمکش‌های خانوادگی و چالش‌های هویتی شخصیت‌ها همراه می‌شود و در عین حال با مناظر طبیعی و فرهنگ اسکاتلندی آشنا می‌گردد. روایت داستان، پیچیدگی روابط انسانی و تأثیر گذشته بر تصمیمات حال را به خوبی نشان می‌دهد و فرصتی برای همذات‌پنداری با شخصیت‌هایی فراهم می‌کند که هر یک در جست‌وجوی معنا و آرامش‌اند.

خواندن کتاب بر فراز تپه های کرکتون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانه، داستان‌های خانوادگی و روایت‌هایی با فضای روستایی و اجتماعی مناسب است. کسانی که به کشف روابط انسانی، چالش‌های عاطفی و زندگی در جوامع کوچک علاقه دارند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد. همچنین برای مخاطبانی که به دنبال داستان‌هایی دربارهٔ رشد فردی و مواجهه با گذشته هستند، انتخاب مناسبی است.

بخشی از کتاب بر فراز تپه های کرکتون

«بالاخره انتظار و اضطرابم از بین رفت و دلشوره‌ام متوقف شد. به خود گفتم که نباید احمق باشم. چرا می‌بایست از ملاقات با فردی غریبه می‌ترسیدم. مهم نبود اگر از من خوشش نمی‌آمد. درهرحال من هنوز شغلم را به‌عنوان پرستار در بیمارستان سنت جان داشتم؛ جایی‌که به‌محض فارغ‌التحصیلی از دانشکدهٔ پرستاری، در آن شروع به کار کرده بودم. شانه‌هایم را صاف کردم و به‌طرف درهای گردان به راه افتادم. داخل تالار ورودی سقفی بسیار آراسته و گنبدی‌شکل وجود داشت. مسؤول پذیرش بی‌حال و متکبرانه در مقابل در و پشت پنجرهٔ مشبک طلایی‌رنگی نشسته بود. زمانی‌که خواستار ملاقات با خانم مورل شدم، او زنگی را که کنارش بود فشار داد و به پادوی جوان ساکتی که ظاهر شد، گفت تا مرا به سالن انتظار کوچکی راهنمایی کند. درحالی‌که در اتاق خالی نشسته بودم و بوی سیگار مانده به مشامم می‌رسید، فکر کردم چطور شد که از آنجا سر درآورده‌ام و انتظار می‌کشم تا برای کاری که مطمئن نبودم واقعا خواهان آن هستم، پذیرفته شوم. این پیشنهاد هیلدا کامینگز همکار و دوست صمیمی چندین ساله‌ام بود که همیشه به فکر سروسامان دادن به زندگی دیگران بود. او به من پیشنهاد کرده بود که شاید تغییر کار و محیط برایم خوب باشد.»