تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب اجازه نده او بماند
معرفی کتاب اجازه نده او بماند
معرفی کتاب اجازه نده او بماند
کتاب الکترونیکی «اجازه نده او بماند» (Don't Let Her Stay) نوشتهٔ «نیکولا سندرز» با ترجمهٔ «شقایق رضا زاده» و نشر «نیکولا سندرز» اثری در ژانر تریلر روانشناختی خانوادگی است. داستان حول محور زنی به نام «جوآن» میچرخد که پس از ازدواج با مردی به نام «ریچارد» و تولد فرزندشان، با ورود ناگهانی دختر ناتنیاش «کلویی» به خانه، با چالشهای تازهای روبهرو میشود. این کتاب با تمرکز بر روابط خانوادگی، تنشهای روانی و رازهای پنهان، فضایی پرتعلیق و پرابهام خلق میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اجازه نده او بماند
«اجازه نده او بماند» در فضایی خانوادگی و روستایی روایت میشود و داستان زنی به نام «جوآن» را دنبال میکند که پس از تجربهٔ مادرشدن و نقل مکان به خانهای جدید، با ورود دختر ناتنیاش «کلویی» به زندگیشان، آرامش خانه به هم میریزد. کتاب در سالهای اخیر نوشته شده و با نگاهی به دغدغههای زنان، مادران و روابط پیچیدهٔ خانوادگی، به بررسی مرزهای اعتماد، حسادت و ناامنی در زندگی مشترک میپردازد. روایت از زاویهٔ دید اول شخص و با تمرکز بر احساسات و افکار «جوآن» پیش میرود. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، روابط میان اعضای خانواده و خاطرات گذشته، فضایی ملموس و قابل لمس برای مخاطب ایجاد میکند. در کنار این فضای خانوادگی، لایههایی از تعلیق و رازآلودگی نیز در داستان حضور دارد که به تدریج گسترش مییابد و مخاطب را به دنبال خود میکشد. این اثر با محوریت روابط مادر و فرزند، نامادری و دختر ناتنی، و چالشهای هویت و اعتماد، تصویری از پیچیدگیهای زندگی مدرن ارائه میدهد.
خلاصه کتاب اجازه نده او بماند
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با صحنهای پرتنش آغاز میشود؛ «جوآن» در تلاش است تا همراه با نوزادش «اوی» از خانهای که در آن احساس خطر میکند فرار کند. روایت سپس به گذشته بازمیگردد و زندگی آرام و نسبتاً یکنواخت جوآن را در کنار همسرش «ریچارد» و نوزادشان به تصویر میکشد. ورود یک نامهٔ مرموز و سپس حضور ناگهانی «کلویی»، دختر ریچارد از ازدواج قبلی، آرامش خانه را برهم میزند. کلویی که سالها با پدرش قهر بوده، حالا تصمیم گرفته مدتی نزد آنها بماند و پیشنهاد میدهد به عنوان پرستار از اوی مراقبت کند. جوآن که از ابتدا نسبت به انگیزههای کلویی مشکوک است، به تدریج نشانههایی از رفتارهای عجیب و مرموز او را مشاهده میکند. در طول داستان، تنش میان جوآن و کلویی افزایش مییابد و جوآن با احساس ناامنی، حسادت و ترس از دست دادن جایگاهش در خانواده روبهرو میشود. خاطرات گذشته، رازهای پنهان و سوءتفاهمها، فضای خانه را سنگینتر میکند و جوآن را وادار میسازد تا برای حفظ امنیت خود و فرزندش تصمیمات دشواری بگیرد. داستان با تعلیق و ابهام پیش میرود و مخاطب را تا انتها درگیر میکند، بیآنکه پایان ماجرا را بهروشنی افشا کند.
چرا باید کتاب اجازه نده او بماند را خواند؟
این کتاب با روایت داستانی خانوادگی و روانشناختی، به بررسی ظریف احساسات مادرانه، رقابتهای پنهان و چالشهای هویت در خانوادههای امروزی میپردازد. مخاطب با خواندن این اثر، با لایههای مختلف روابط انسانی، مرزهای اعتماد و تأثیر گذشته بر حال روبهرو میشود. تعلیق و فضای رازآلود داستان، تجربهای متفاوت از یک تریلر خانوادگی را رقم میزند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ نقشها و جایگاهها در خانواده وادار میکند.
خواندن کتاب اجازه نده او بماند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای روانشناختی، تریلرهای خانوادگی و کسانی که به موضوعات مربوط به روابط مادر و فرزند، نامادری و دختر ناتنی، و چالشهای زندگی مشترک علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که با دغدغههایی مانند حسادت، ناامنی یا بحرانهای خانوادگی روبهرو هستند، میتواند جذاب باشد.
بخشی از کتاب اجازه نده او بماند
«از کودک چهار ماههام خواهش میکردم بیدار نشود. من تا به حال چنین کاری نکرده بودم. خدا میداند که همه تلاشم را میکردم؛ اما فکر میکردم این بار با دفعات قبلی متفاوت است. التماس کردن تنها کاری بود که از دستم برمیآمد. کودکم را به قدری محکم بغل گرفته بودم که میتوانستم تپیدن قلبش را احساس کنم. اگر بیدار میشد، طبق عادت همیشهاش گریه میکرد. با این تفاوت که این بار گریهاش باعث مرگمان میشد. هر چند تا بیدار شدنش چیزی نمانده بود. میخواستم هر طور شده زنده از اینجا بیرون برویم. فاصلهٔ زیادی تا در نداشتم. به محض رسیدن، دستگیره را به سمت پایین فشار دادم و با عجله بیرون رفتم. بیرون تاریک بود و هیچ صدایی جز حرکت شنهای زیر پایم شنیده نمیشد. فرصتمان به قدری کم بود که نمیتوانستم آهستهتر به سمت ماشینم راه بروم. سعی کردم سوئیچ یدکی را پیدا کنم که پشت چرخ عقب پنهان کرده بودم. وقتی دکمه آن را فشار دادم، از صدای بوق بلند چراغهای چشمکزن ترسیدم. چشمهایم را به هم محکم فشار دادم و سعی کردم بدون نفس کشیدن به صدا گوش دهم؛ اما همه چیز به همان سکوت قبل برگشته بود.»
حجم
۷۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۷۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه