
کتاب زنم، زخمم، زنده ام
معرفی کتاب زنم، زخمم، زنده ام
کتاب الکترونیکی «زنم، زخمم، زندهام: مرثیهای برای انسان فراموشکار (منظومهای در هشت دروازهٔ بینهایت)» نوشتهٔ عفت خانیپور و با ویراستاری نغمه فروغی، توسط نشر دانشگاهی فرهمند منتشر شده است. این اثر مجموعهای از شعرهای بلند و کوتاه است که در قالب منظومهای مدرن، دغدغههای انسان معاصر، هویت، رنج، امید و بازآفرینی را به تصویر میکشد. موضوع اصلی کتاب شعر فارسی معاصر است و در آن، نویسنده با زبانی شاعرانه و گاه روایتمحور، تجربههای زیستهٔ خود و تأملات فلسفی دربارهٔ انسان و جهان را بیان میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زنم، زخمم، زنده ام
«زنم، زخمم، زندهام» اثری در قالب شعر معاصر و منظومهای چندبخشی است که در سال ۱۴۰۴ منتشر شده است. عفت خانیپور در این کتاب، با بهرهگیری از فرمهای متنوع شعری و نثر شاعرانه، به روایت تجربههای شخصی و جمعی انسان امروز میپردازد. ساختار کتاب بر پایهٔ هشت دروازه یا بخش اصلی بنا شده که هرکدام به موضوعی بنیادین در زندگی انسان میپردازند؛ از تولد و رهایی تا مرگ، فراموشی، عشق، جنگ، امید و بازآفرینی. این منظومه، همزمان که به ریشههای اسطورهای و تاریخی انسان اشاره دارد، دغدغههای معاصر مانند بحران هویت، تکنولوژی، محیط زیست و معنای زندگی را نیز در خود جای داده است. کتاب با مقدمهای روایی آغاز میشود که نویسنده در آن، تجربهٔ شخصی خود از بیماری و بازگشت به زندگی را بهعنوان نقطهٔ عزیمت منظومه قرار میدهد. در ادامه، شعرها با زبانی تصویری و نمادین، پیوند میان فردیت و جمع، خاطره و فراموشی، و امید و یأس را کاوش میکنند. این اثر، نمونهای از شعر فارسی قرن ۱۵ است که با رویکردی بینامتنی و چندصدایی، مرزهای سنت و نوگرایی را در هم میشکند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ جایگاه انسان در جهان امروز دعوت میکند.
خلاصه کتاب زنم، زخمم، زنده ام
در «زنم، زخمم، زندهام»، عفت خانیپور با منظومهای چندلایه، سفر انسان را از آغاز تا اکنون روایت میکند. کتاب با مقدمهای شخصی آغاز میشود؛ نویسنده از تجربهٔ تولد دوباره پس از بیماری و مواجهه با مرگ میگوید و این تجربه را به نقطهٔ عزیمت برای بازنگری در معنای زندگی بدل میکند. شعرهای کتاب، در هشت دروازهٔ بینهایت، به موضوعاتی چون هویت انسانی، ریشههای تاریخی و اسطورهای، فراموشی، جنگ، صلح، عشق، تکنولوژی و امید میپردازند. در بخشهایی از کتاب، صدای راوی با صدای دیگری (مانند هوش مصنوعی یا صداهای جمعی) درهم میآمیزد و گفتوگویی میان انسان و فناوری شکل میگیرد. این گفتوگوها، دغدغههای انسان معاصر دربارهٔ آینده، هویت، و نسبت با تکنولوژی را بازتاب میدهند. شعرها با تصویرسازیهای قوی، از خاطرات کودکی و مادر تا نقد جنگ و خشونت، از امید به بازسازی زمین تا دعوت به گفتوگو و همدلی، طیف وسیعی از احساسات و اندیشهها را در بر میگیرند. درونمایهٔ اصلی کتاب، جستوجوی معنا در جهانی پر از فراموشی و زخم است؛ جایی که انسان بارها فرو میپاشد و دوباره از خاکستر خود برمیخیزد. نویسنده با بهرهگیری از نمادها و اسطورهها، پیوند میان گذشته و حال را برجسته میکند و در عین حال، امید به رهایی و بازآفرینی را زنده نگه میدارد. کتاب با نگاهی انتقادی به وضعیت انسان معاصر، از بحرانهای زیستمحیطی و جنگ تا بیگانگی و تکنولوژی، مخاطب را به تأمل دربارهٔ مسئولیت فردی و جمعی فرا میخواند.
چرا باید کتاب زنم، زخمم، زنده ام را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب شعر، روایت و تأملات فلسفی، تجربهای متفاوت از شعر معاصر فارسی ارائه میدهد. «زنم، زخمم، زندهام» نهتنها به مسائل فردی و زیستهٔ شاعر میپردازد، بلکه دغدغههای جمعی و جهانی انسان امروز را نیز مطرح میکند. اثر حاضر با پرداختن به موضوعاتی چون هویت، رنج، امید، تکنولوژی و طبیعت، مخاطب را به سفری درونی و بیرونی دعوت میکند. استفاده از فرمهای متنوع، زبان تصویری و نمادپردازی، کتاب را به اثری چندلایه و قابل تأمل بدل کرده است. خواندن این کتاب فرصتی برای مواجهه با پرسشهای بنیادین دربارهٔ انسان، جهان و معنای زندگی است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به شعر معاصر فارسی، دوستداران ادبیات تأملی و فلسفی، و کسانی که دغدغهٔ هویت، معنای زندگی، تکنولوژی و مسائل زیستمحیطی دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال تجربهای متفاوت از شعر و روایت هستند و میخواهند با زبان و نگاه تازهای به جهان بنگرند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب زنم، زخمم، زنده ام
«من انسانم؛ زادهٔ خاک و شراره. برآمده از دم روح بر گل بینام، در آغاز، نه واژهای بوده نه تعظیم نه آواز؛ تنها سکوت بود و چشمی که حیرت را میفهمید. نیاکانم، آدمیانی بینام بر سنگنبشتههای فراموشی حک شدند؛ و مادرانم از خون زمین و شیر نخلستان نسلهایی خاموش را زادند. از کروموزومهای آشوب تا زمزمهٔ میتوکندری مهر آمدهام؛ با دستانی درهمتنیده با تاریخ و چشمانی که خواب هزار قرن را بهیاد دارند. من، انسانم؛ سرباز خاطرههای استخوانسپید با سلاحی از تخیل و زرهی از زخمهای نیاکانی. فرزندان هایدلبرگ و نئاندرتال، در رگهایمان هنوز تپش حیات جاریست؛ حتی اگر هزار بار خود را فراموش کرده باشیم.»
حجم
۶٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۶٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه