تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب تا اطلاع ساموی
معرفی کتاب تا اطلاع ساموی
کتاب تا اطلاع ساموی نوشتهٔ «مهدی زارع» با نام مستعار «م.آرام» و بههمت نشر «بهنشر» منتشر شده است. این مجموعه داستان معاصر و ایرانی، داستانهایی کوتاه با محوریت جنگ ایران و عراق و تأثیرات آن بر زندگی آدمها را روایت میکند. نویسنده با نگاهی انسانی و گاه طنزآمیز به تجربههای رزمندگان، خانوادهها و آدمهای عادی در بستر جنگ پرداخته است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تا اطلاع ساموی اثر مهدی زارع
کتاب «تا اطلاع ساموی» مجموعهای از داستانهای کوتاه و معاصر و ایرانی است که هرکدام روایتی مستقل اما مرتبط با فضای جنگ و پسلرزههای آن در زندگی مردم ایران دارند. این کتاب در دورهای نوشته شده که خاطرات و روایتهای جنگ هنوز در ذهن جامعه زنده بوده است. نویسنده تلاش کرده با زبان بومی و شخصیتپردازی ملموس، تجربههای زیستهٔ آدمهای معمولی و رزمندگان جنگ ایران و عراق را به تصویر بکشد. داستانها از جبهه تا خانه و از میدان مین تا اتاقهای انتظار بیمارستان و از خاطرات مادران چشمانتظار تا شوخیهای تلخ رزمندگان را در بر میگیرد. فضای کتاب حاضر را آمیزهای از تلخی، امید، طنز و واقعگرایی دانستهاند. هر داستان گوشهای از تأثیرات جنگ یادشده بر سرنوشت آدمها را نشان داده است. «مهدی زارع» با بهرهگیری از لهجهها و اصطلاحات محلی به روایتها رنگوبوی خاصی بخشیده و تلاش کرده است تا از زاویهای متفاوت به جنگ و پیامدهای آن نگاه کند.
خلاصه کتاب تا اطلاع ساموی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
در کتاب «تا اطلاع ساموی» هر داستان با زاویهدید و لحن خاص خود، بخشی از زندگی در دوران جنگ ایران و عراق را روایت میکند. داستان آغازین با ماجرای «موسو دیلاق» و تلاش او برای گرفتن مرخصی از جبهه شروع میشود؛ جایی که طنز و تلخی در هم میآمیزد و سرنوشت یک سرباز با نامهای از خانه و آرزوی ازدواج گره میخورد. در داستان «راز رعنا» جستوجوی مادری برای یافتن دختر گمشدهاش در هیاهوی جنگ به روایتی از امید و ناگفتههای تلخ بدل میشود. «سالارنامه!» با نگاهی طنزآمیز به ماجرای رساندن خبر شهادت یک رزمنده به خانوادهاش میپردازد و نشان میدهد که چگونه حقیقت و احساسات در هم میآمیزند. داستانهایی مانند «مردی از جنس ماهی گلی» و «انعکاس ماورا» به تأثیرات جسمی و روحی جنگ بر بازماندگان و خانوادهها میپردازند؛ از بیماری و دلتنگی تا خاطراتی که رها نمیکنند. در داستان «بهانهٔ بینشان» و داستان «یک آشنای غریب»، انتظار و چشمبهراهی مادران برای بازگشت فرزندان گمشده یا شهید با جزئیات احساسی و انسانی روایت میشود. هر داستان، تصویری از رنج، شوخی، امید و واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی در سایهٔ جنگ را پیش چشم میگذارد؛ بیآنکه به شعار یا اغراق پناه برده باشد.
چرا باید کتاب تا اطلاع ساموی را خواند؟
این مجموعه داستان کوتاه با روایتهای متنوعش تصویری چندوجهی از زندگی در دوران جنگ ارائه میدهد. داستانها نهتنها به وقایع جبههٔ جنگ میان ایران و عراق، بلکه به تأثیرات جنگ بر خانوادهها، روابط انسانی و زندگی روزمره میپردازند. استفاده از زبان بومی و طنز در کنار روایتهای تلخ باعث شده تا فضای کتاب برای خواننده ملموس و قابل لمس باشد. کتاب «تا اطلاع ساموی» فرصتی است برای مواجهه با تجربههای انسانی جنگ؛ بدون آنکه صرفاً به قهرمانسازی یا روایتهای کلیشهای بسنده کند. این مجموعه میتواند نگاه تازهای به ادبیات جنگ و روایتهای مردمی آن ارائه دهد.
خواندن کتاب تا اطلاع ساموی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه و معاصر و ایرانی، ادبیات جنگ، روایتهای اجتماعی و کسانی که به تجربههای انسانی و واقعی در بستر تاریخ معاصر ایران علاقه دارند، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که دغدغهٔ شناخت تأثیرات جنگ بر زندگی روزمره و روابط خانوادگی را دارند.
بخشی از کتاب تا اطلاع ساموی
«چشمش که به تاریکی عادت کرد، کمکم همراه با قوتیافتن لرزشها، ردیف مجروحان روی لعاب نگاهش نشست. در همین احوال، پتوی جلو ورودی سنگر بهسرعت بالا رفت و نور به داخل ریخت. روز بود و عجیب، چشمهای او تار بودند. دست روی صورتش کشید، قطعهای باند دور سر تا ابرو و قسمتی از بالای چشمهایش را پوشانده بود. خوب که دقت کرد، نواز را با نگاهی هراسان میان درگاه دید که داد میزد: یالاّ بچهها، زود باشین... عجله کنین!
متعاقباً چند نفر از کنارش دویدند آمدند داخل سنگر، مجروحانِ دمِ دست را برداشتند و به بیرون از سنگر بردند. هنوز در ابهام محیط بود که انتهای دیوارهٔ سنگر شکاف برداشت و نور، با لولهٔ تانکی داخل آمد. نواز فریاد زد: یا زهرا... بُدو سیفی! حسام... ول کُن اون مهمات رو! بیا اینجا که بچهها...
دیوارهٔ سنگر با صدای هوررر مانندی فروریخت و شمایل تانک به وضوح رسید. حالا آنقدر فضا روشن بود که ببیند چهطور تانک، با صدای قیچقیچ زنجیرهای چرخَش و گاز دادنهای مداوم، از سمت مخالف ورودی سنگر با ضجّهٔ زخمیها پیش میآید.»
حجم
۸۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۸۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه