
کتاب آقا سید محمود
معرفی کتاب آقا سید محمود
کتاب آقا سید محمود نوشتهٔ «محمد اسماعیل حاجی علیان» و منتشرشده توسط بهنشر، روایتی داستانی و مستند از زندگی یکی از مراجع شیعه است. این اثر با نگاهی روایی و از زبان شاگردان و نزدیکان او، به فرازونشیبهای زندگی، مهاجرت، تدریس و نقش اجتماعی و سیاسی آیتالله «سید محمود حسینی شاهرودی» پرداخته است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آقا سید محمود اثر محمد اسماعیل حاجی علیان
کتاب «آقا سید محمود» (روایتی برساخته از زندگی ۱۰۱سالهٔ آیتالله العظمی سید محمود حسینی شاهرودی) با روایتی داستانگونه و مستند، زندگی آیتالله «سید محمود حسینی شاهرودی» را از تولد تا وفات به تصویر میکشد. نویسنده با بهرهگیری از خاطرات، اسناد و روایتهای دستاول به زندگی شخصی، علمی و اجتماعی این مرجع تقلید میپردازد. دورهٔ زمانی روایت از اواخر قاجار تا دهههای میانی قرن چهاردهم شمسی را در بر میگیرد؛ زمانی که تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عراق، حوزههای علمیه و جایگاه مراجع را دستخوش تغییرات جدی کرد. کتاب حاضر علاوهبر پرداختن به زندگی فردی و خانوادگی آیتالله شاهرودی، به نقش او در تحولات حوزهٔ نجف، ارتباط با طلاب ایرانی، مواجهه با دولتهای وقت عراق و ایران و چالشهای مهاجرت و تبعید میپردازد. روایتها گاه از زبان شاگردان و نزدیکان و گاه با لحن گزارشگونه و نامهنگارانه پیش میرود و تصویری چندلایه از شخصیت و زمانهٔ او ارائه میدهد. «محمد اسماعیل حاجی علیان» در این کتاب در کنار روایت زندگی، به موضوعاتی همچون فقر، قناعت، اخلاق طلبگی، مناسبات حوزه و دولت و دغدغههای اجتماعی و سیاسی نیز پرداخته است.
خلاصه داستان آقا سید محمود
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
کتاب با روایتی اولشخص و گاه چندصدایی، زندگی آیتالله «سید محمود حسینی شاهرودی» را از کودکی در روستای قلعه آقاعبدالله تا سالهای مرجعیت و مهاجرت به نجف دنبال میکند. روایت با خاطرات شاگردان و نزدیکان آغاز میشود و بهتدریج وارد جزئیات زندگی شخصی، تحصیل، مهاجرت و نقش اجتماعی او میشود. بخشهایی از کتاب به دشواریهای زندگی طلبگی، فقر، مهاجرت و غربت و تلاش برای تحصیل علم و خدمت به طلاب اختصاص دارد. نویسنده با استفاده از نامهها، گزارشها و خاطرات، فضای حوزههای علمیهٔ نجف و مناسبات میان مراجع، طلاب و دولتهای ایران و عراق را بازسازی میکند. روایتهایی از سفرهای زیارتی، ماجراهای شهریهٔ طلاب، برخورد با دولت بعث عراق، اخراج ایرانیان و چالشهای مالی و اجتماعی حوزهٔ نجف، بخش مهمی از کتاب را تشکیل میدهد. در کنار اینها به ویژگیهای اخلاقی، سادهزیستی، قناعت و نگاه پدرانهٔ آیتالله شاهرودی به طلاب و اطرافیان نیز پرداخته میشود. کتاب با نگاهی انتقادی و گاه طنزآمیز به حواشی و شایعات پیرامون زندگی و مرجعیت او اشاره دارد و در نهایت تصویری انسانی و چندوجهی از یک مرجع دینی ارائه میدهد.
چرا باید کتاب آقا سید محمود را خواند؟
این کتاب با ترکیب روایت داستانی و مستند، فرصتی فراهم میکند تا مخاطب با لایههای پنهان و آشکار زندگی یک مرجع دینی و فضای حوزههای علمیهٔ نجف و ایران آشنا شود. روایتهای دستاول، جزئیات زندگی روزمره، چالشهای اجتماعی و سیاسی و نگاه انسانی به شخصیت آیتالله شاهرودی باعث میشود خواننده با تجربهای ملموس از تاریخ معاصر تشیع و زیستجهان روحانیت روبهرو شود؛ همچنین این کتاب به دغدغههای اخلاقی، قناعت، و مناسبات قدرت در حوزه و جامعه میپردازد و تصویری چندبعدی از یک شخصیت مذهبی ارائه میدهد.
خواندن کتاب آقا سید محمود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب حاضر برای علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران و عراق، پژوهشگران حوزهٔ دین و روحانیت، دانشجویان علوم انسانی و الهیات و کسانی که به روایتهای مستند و داستانی از زندگی مراجع و بزرگان دینی علاقه دارند، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که دغدغهٔ شناخت فضای حوزههای علمیه، مناسبات اجتماعی و سیاسی روحانیت و تجربههای زیستهٔ مهاجرت و غربت را دارند.
بخشی از کتاب آقا سید محمود
«نیمهٔ شعبان هرسال بنا به عادات سالانه خدمت گتآقا میرسیدم و عید را به ایشان تبریک میگفتم و از ایشان میخواستم هدیهای به من بدهند تا رسم پدر فرزندی تنها به حرف نباشد و به عمل درآید. میخندیدند و میگفتند: «بابا ما دهاتیها رسم و رسوممون توی شهرها خیلی کارگر نمیفته، ما اگه به کسی بگیم بابا، یعنی رسم پدرفرزندی علی قول شما، جاری شده... حالا که شما صیغهٔ مضارعه رو به مفارقت کشوندی، به شما میگم...» و کلامی را مهمانش میشدم که دُر بود و در طول سال برایم شیرینی میشد تا برسد دوباره به موعد نیمهٔ شعبان.
امسال و سه روز پیش هم همین حال و روز سالیان تکرار شد. گفت و شنفت ما و ایشان موجز بود و محبوب قلوب مشتاق. همانطور که به مخده تکیه داده و عرق سُستی بر روی پیشانیشان خوی کرده بود گفتند: «بابا... به تعلیم... تحریر را... قسم را و قلم را... تو دریاب!»
این کلمات گُسسته رشتهای در من به هم پیوست که صدقِ سال و ماهم باشد. صادق باشم. نمیدانستم از چه بنویسم. دو روز بود به عالم خیال و به عالم واقع، در بحر کُتب دینی بهدنبال معنایی میگشتم که میبایست درمییابیدم. توفیقی نداشتم و حیران از خانه بیرون رفتم. آب فُرات چشمهایم را باز کرد. تا پیالهای از آب فرات به پیکر گتآقا ریختند، چشمانش از هم گشوده شد. غسال به پیامبر و خاندانش سلام رساند و دوباره پلکهای گشوده را بست و زیر لب گفت: «این دنیا دیگر چیزی برایت ندارد سید! شفیع ما باش!»
دریافتم چیزی را که باید درمییافتم. رسالتی بر دوش من بود که بر دوش هیچیک از آدمهای آن جمع و دیگر آدمهایی که لفظ «بابا» را از ایشان شنیده، نبود. برقی جهید در خیالم؛ عِلمُالرجال مگر وعده راهگشای مؤمنین نیست؟ مگر نه اینکه با همین آیت بزرگان دین را شناختهایم؟ مگر شناخت راویان ما را از صدق گفتارشان آگه نکرد؟ چرا شبه این آیت را دستاویز زندگی امروز نکنیم؟ چرا آیتی نو نیاوریم بر صدق گذشته و از آن بهره جوییم و استمداد بگیریم برای چراغ راه آینده؟ همین وظیفهٔ من فرزند است تا رسم فرزندپدری را به عمل درآورم!»
حجم
۱۹۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۹۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه