
کتاب جانور
معرفی کتاب جانور
کتاب جانور با عنوان اصلی The brute نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ آزیتا اسلامی است. نشر سنجاق این کتاب را بهصورت الکترونیک منتشر کرده است. این نسخه برگرفته از ترجمهٔ انگلیسی «اریک بنتلی» است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه دریافت کنید.
درباره کتاب جانور
کتاب جانور نمایشنامهای از ادبیات روسیه نوشتهٔ آنتوان چخوف است. «خانم پوپو» (بیوه و زمین دار، ریزنقش با چالهای گونه)، «آقای گریگوری اس. اسمیرنو» (جنتلمن، کشاورز، میان سال)، «لوکا» (خدمتکار خانم پوپو، پیر)، باغبان، درشکهچی و چندمرد استخدامشده شخصیتهای این متن نمایشی هستند. این متن نمایشی یک کمدی در یک پرده است.
نشر سنجاق زیرمجموعهٔ «طاقچه» برای ناشر- مؤلفان است. نشر سنجاق از صفر تا صد انتشار کتاب کنار مؤلفان و مترجمان است و آنها را با ارائهٔ باکیفیت تمام خدمات لازم، پشتیبانی و همراهی میکند. این نشر سفارش انتشار کتاب و اثر در هر حوزهای (داستان و رمان، کتابهای علمی، کتاب شعر، تبدیل پایاننامه به کتاب و…) را میپذیرد. کتابها با این انتشارات، منتشر میشوند، میتوانند بهدست میلیونها مخاطب برسند و نویسنده میتواند با فروش کتابش درآمدی ماهانه کسب کند. این انتشارات برای افرادی است که میخواهند کتاب جدیدی منتشر کنند و برای افرادی است که پیش از این، کتابی منتشر کردهاند و اکنون میخواهند نسخهٔ الکترونیکی آن را منتشر کنند.
خواندن کتاب جانور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران نمایشنامههای روسی و دوستداران آثار آنتوان چخوف پیشنهاد میکنیم.
درباره آنتوان چخوف
آنتون پاولوویچ چخوف، زادهٔ ۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ در تاگانروگ روسیه، چهرهای چندوجهی در ادبیات این کشور بود. او که به حرفهٔ پزشکی اشتغال داشت، بهعنوان یک داستاننویس، طنزپرداز و نمایشنامهنویس برجسته نیز شناخته میشود. بسیاری او را مهمترین نویسنده داستانهای کوتاه میدانند؛ خالقی پرکار که با وجود عمر نسبتاً کوتاه خود، بیش از ۷۰۰ اثر ادبی ارزشمند به یادگار گذاشت. چخوف پس از فارغالتحصیلی در رشتهٔ پزشکی، مسیر حرفهای خود را به سوی داستاننویسی و نمایشنامهنویسی تغییر داد و نخستین مجموعهٔ داستانهایش دو سال پس از اخذ مدرک دکتری به چاپ رسید. در آثار داستانی او، اغلب وقایع از زاویهٔی دید شخصیتی روایت میشود که با زندگی خانوادگی متعارف بیگانه است. چخوف با رویکردی متفاوت در داستاننویسی، از تفصیل و بسط رویدادها پرهیز میکرد و در واقع مفهوم پیرنگ را دگرگون ساخت. او به جای تمرکز بر تغییر و تحول در داستان، تلاش میکرد تا تصویری از زندگی روزمره ارائه دهد و در این میان، رخدادهای تلخ و تراژیک نیز بهعنوان بخشی از این زندگی به نمایش درمیآمدند. تسلط او بر فن نمایشنامهنویسی، به غنای دیالوگهای زیبا و جذاب در داستانهایش نیز کمک شایانی کرده بود. نخستین تجربهٔ چخوف در نمایشنامهنویسی با اثر «بیپدری» رقم خورد و پس از آن نمایشنامهٔ «ایوانف» را به نگارش درآورد. نقطهٔ عطف در کارنامهٔ نمایشنامهنویسی او، اجرای موفقیتآمیز نمایش «مرغ دریایی» در سال ۱۸۹۷ در تئاتر هنری مسکو بود. با وجود برخی اختلافات با کنستانتین استانیسلاوسکی، کارگردان مشهور، آثار برجستهٔ دیگری چون «دایی وانیا» (۱۸۹۹) و «سه خواهر» (۱۹۰۱) نیز بر همین صحنه به روی پرده رفتند. چخوف در آثار خود به مضامینی چون فرصتهای ازدسترفتهٔ زندگی، سوءتفاهم و عدم درک متقابل میان افراد، تضادهای طبقاتی، ارزشهای نادرست رایج در جامعه و چهرهٔ تباهکنندهٔ فحشا میپرداخت. ویژگیهای برجستهٔ آثار داستانی او را میتوان در خلق داستانهای کوتاه و اغلب بدون پیرنگ مشخص، ایجاز و خلاصهگویی در بیان، خلق پایانهای غیرمنتظره با الهام از آثار گی دو موپاسان، ابداع پایانهای «هیچ» با تأثیرپذیری از ویکتور شکلوفسکی، بهرهگیری از عناصر شاعرانه و نمادین، نگاهی واقعگرایانه به جهان و شخصیتهای داستان، استفاده از مقدمههای کوتاه برای ورود به داستان و بهرهگیری از توصیفات زیبای طبیعت به عنوان پسزمینهی تصویری داستان خلاصه نمود. از جمله نمایشنامههای مشهور آنتوان چخوف میتوان به «ایوانف»، «خرس»، «عروسی»، «مرغ دریایی»، «سه خواهر»، «باغ آلبالو»، «دایی وانیا»، «در جادهٔ بزرگ»، «خواستگاری»، «تاتیانا رپینا» و «آواز قو» اشاره کرد. همچنین، داستانهای کوتاه برجستهی او شامل «از دفترچهٔ خاطرات یک دوشیزه» (۱۸۸۳)، «بوقلمون صفت» (۱۸۸۴)، «کاشتانکا» (۱۸۸۷)، «نشان شیر و خورشید» (۱۸۸۷)، «بانو با سگ ملوس» (۱۸۸۹)، «شرطبندی» (۱۸۸۹)، «همسر» (۱۸۹۲)، «اتاق شماره شش» (۱۸۹۲) و «زندگی من» (۱۸۹۹) هستند. از داستانهای بلند او نیز میتوان «دکتر بیمریض»، «داستان ملالانگیز» و «دوئل» را نام برد. آنتوان چخوف در ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴ درگذشت و در گورستان نووودویچی مسکو به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب جانور
«خانم پوپو: لوکا من دیگه نباید رو از این در بذارم بیرون. هرگز لوکا! دیگه دلیلی ندارم که برم بیرون. زندگی من تمام شده، اون در قبرش آرمیده و من هم خودم را در این خانه زنده به گور کردم، ما هردو درقبرهایمان مدفون شدهایم.
لوکا: شما باز حالتان خوش نیست بانو. بیش از این به شما گوش نمیدم. آقای پوپو از دنیا رفتند. اما چکار میتوانیم بکنیم؟ کارخدا بوده.... خواست خدا اجابت میشه. شما برای اون اشک ریختید، سوگواری کردید، مگرنه؟ هرکاری حدی داره.... نمیتوانید که تا ابد عجزولابه کنید. بانوی من سر همین چیزا بانوی بزرگ من از دنیا رفتند. من یک ماه تمام برایش اشک ریختم. خوب همین قدر.... نمیتوانستم که تمام عمر رو به گریه و زاری بگذرونم... انقدر ارزش نداشت! (آهی میکشد) بانو در مورد همسایگان چی؟ شما همه اونها رو از یادبردهاید.... نه ملاقات میکنید نه میذارید به ملاقات شما بیایند. دراین خانه شما و من ببخشید که اینطور میگم اما مثل یک جفت عنکبوتیم که هیچ وقت رنگ آفتاب رو نمیبینیم. نه اینکه آدم خوبی این اطراف نباشه نه... همه اهل روستا دورشون رو میگیرن... یک هنگ در ریبلو۱ مستقر شده و افسرانش خیلی خوش ظاهرند! دخترها نمیتوانند چشم از اونها بردارند.
هر جمعه در کمپ یک رقص باله برگزار میشه و گروه موسیقی نظامی بیشتر روزهای هفته رو اجرا داره... نظر شما چیه بانو؟ جوان هستید.... زیبایی.... میتوانید خودتون رو سرگرم کنید. شما شاید بخواهید ده سال بعد برای افسران خودنمایی کنید که دیگه اونوقع خیلی دیر خواهد بود
خانم پوپو: (محکم و عامرانه) تو دیگه نباید این موضوع رو تکرار کنی لوکا... میدونی از زمانی که پوپو مرده زندگی برای من مثل یک خواب بیمعنی شده.... شاید فکرمیکنی زندهام.... آه لوکای نادان! تو در اشتباهی .... من مردهام.... در قبرم... شاید هرگز روشنایی رو نبینم...... شاید هرگز نتوانم این.... این رخت مرگ را از تنم دربیاورم.... میشنوی لوکا؟ باید روحش بشنوه که من چقدردوستش دارم. آری، میدانم و تو میدانی او گاهی نسبت به من منصف نبود و بی رحم بود. به من وفادار نبود. خوب که چی؟ من باید به او وفادار بمانم همین! من بهش نشان خواهم داد که چطور میتوانم دوست بدارم! درآخرت و در دنیایی بهتر از این او از من استقبال خواهد کرد و من هم همان دختر وفادار خواهم بود.»
حجم
۱۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه
حجم
۱۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه