دانلود و خرید کتاب شیدای شهادت گروه نویسندگان
تصویر جلد کتاب شیدای شهادت

کتاب شیدای شهادت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شیدای شهادت

«شیدای شهادت»زندگینامه و خاطرات شهید اسماعیل سریشی کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. شهید سریشی در سال ۱۳۶۵ در همدان به دنیا آمد و در آخرین حمله نیروهای عبدالمالک ریگی به مرزهای شرق کشور در حالی که در مقابل دشمن ایستادگی می‌کرد به شهادت رسید. کتاب حاضر گزیده‌ای از خاطرات و زندگی‌ او به روایت خانواده و نزدیکانش است. در بخشی از کتاب از زبان پدر شهید می‌خوانیم: شخصی آمده بود خدمت یکی از بزرگان. می‌گفت من نمی‌توانم فرزندم را تربیت کنم. اصلاً مسائل تربیتی را نمی‌دانم. شما بگویید چه کنم!؟ ایشان در جواب فرموده بودند: به دنبال روزی حلال باش! روزی حلال به خانه ببر و همیشه برای هدایت فرزندت دعا کن. برای تو همین بس است. یک روز من به همراه اسماعیل کنار در منزل ایستاده بودیم. در همسایگی ما منزلی بود که درخت گردوی بزرگی داشت. طوری بود که یک مقدار از شاخه‌های درخت گردو از دیوار به بیرون کوچه افتاده بود. آن روز یک گردو از بالای درخت به پایین افتاد. من منتظر عکس‌العمل اسماعیل بودم. ببینم چه کار می‌کند. بالاخره آن موقع اسماعیل سنی نداشت که حلال و حرام را خوب تشخیص دهد. تقریباً نیم ساعتی گذشت اما دیدم که اسماعیل مشغول بازی خودش بود و هیچ اعتنایی به آن گردو نکرد! گفتم: اسماعیل چرا گردو رو برنداشتی!؟ اسماعیل گفت: بابا جان من نمی‌دونم که صاحبش راضی است یا نه!!
صلوات
۱۳۹۹/۰۸/۲۲

این کتاب ؛ مجموعه خاطرات دوستان و خانواده‌ی یک شهید دهه‌ی شصتیه که در سال ۸۷ در عملیاتی که در منطقه‌ی سیستان با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی داشتند به درجه‌ی رفیع شهادت نائل اومدند. به خصوصیات اخلاقی شهید زیبا پرداخت شد

- بیشتر
لعیا محمدی
۱۳۹۹/۱۰/۲۰

خوش به سعادت و بخت بلندش که مهمان امام حسین و حصرت عباس شد ❤

h.114
۱۴۰۱/۱۱/۲۳

بسم رب الشهدا شهید خیلی عجیبی بودند، نمیدونم چرا ولی یکجا همه کتابو خوندم و نمیتونستم بذارمش زمین. یک کشش عجیبی داشت شهید. اهتمام بسیار شهید به رعابت حلال و حرام واقعا ستودنی بود. واقعا شیدای شهادت بودند. اگر امثال ایشون نبودند، گروهک

- بیشتر
«برای انسان‌های بزرگ بن‌بست معنا ندارد؛ چون بر این باورند که یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت.»
i_ihash
می‌گفت: دوست دارم رو نَفس خودم کار کنم. تا بهتر مهارش کنم! تا خدا رو بهتر بشناسم. چون گام اول در خداشناسی، خودشناسی است. شهید علی چیت‌سازیان رو خیلی دوست داشت. همیشه به سر مزار او می‌رفت. این شهید جمله معروفی دارد که اسماعیل همیشه برای ما نقل می‌کرد. ایشان گفته بود: «تنها کسی می‌تواند از سیم خاردار دشمن عبور کند که در سیم خاردار نَفسش گیر نکرده باشد»!
صلوات
از پیامبر اکرم (ص) سؤال شد: چرا همه مؤمنان در قبر مورد سؤال و سختی قرار می‌گیرند به جز شهدا!؟ حضرت فرمود: امتحانی که در زیر برق شمشیر داده است، برای او کافی است
صلوات
پیامبر اعظم (ص) فرمودند: هیچ فرزند نیکوکاری نیست که به چهره پدر و مادر خود نگاه مهربانانه‌ای کند؛ مگر اینکه خداوند برای هر نگاهی ثواب یک حج مقبول برایش منظور نماید.
صلوات
گریه بر مصائب اهل بیت: و بخصوص حضرت سیدالشهدا (ع) از آن قبیل مستحباتی است که مستحبی افضل‌تر از آن نیست. «آیت‌الله العظمی بهجت»
صلوات
«آن روزها برای شهادت دروازه‌ای داشتیم و این روزها»... هنوز برای شهادت فرصت است، دل را باید صاف کرد.
صلوات
روزای آخر بود. به من می‌گفت: امیرحسین جان، من دیگه رفتنی شدم. من منظورش رو نفهمیدم. با تعجب نگاهش کردم. بعد ادامه داد: خواب دیدم که حضرت زهرا (س) بشارت شهادتم رو دادند. حضرت گفته‌اند: به زودی می‌یای اینجا پیش بقیهٔ شهدا!
صلوات
آخر وقت اداری بود. برگه را به متصدی دادیم. کارمند بانک با عصبانیت کاغذ را از ما گرفت. گفت: این چیه نوشتی، همه‌اش اشتباهه. بعد فیش را پاره کرد! من خیلی ناراحت شدم. دلم شکست؛ چون برای سفر کربلا بود. گفتم: اسماعیل جان، اگه الان بودی! به ما اینقدر بی‌احترامی نمی‌شد. اینقدر تنها نمی‌شدیم. تو همین حس و حال اشک از چشمانم جاری شد. یک‌دفعه دیدم جوانی هم‌تیپ اسماعیل وارد بانک شد. تا به حال ندیده بودمش. گفت: مادر بده برات بنویسم. فیش را گرفت و برای ما پر کرد. بدون اینکه یک کلمه از ما اسم پرداخت‌کننده، مبلغ واریزی و... را بپرسد!! بعد گفت: مادر ببر بده اونجا، الان وقتش تمام می‌شه. رفتم و سریع فیش را به متصدی دادم. تا فیش را دادم برگشتم که از آن جوان تشکر کنم. اما هرچه نگاه کردم دیدم خبری از آن جوان نیست!! خدایا این کی بود!؟ نام دقیق من و شوهرم را از کجا می‌دانست!؟ مبلغ و شماره حساب و... را هم صحیح وکامل وارد کرده بود.
صلوات
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجریده عالم دوام ما
h.114
شخصی آمده بود خدمت یکی از بزرگان. می‌گفت من نمی‌توانم فرزندم را تربیت کنم. اصلاً مسائل تربیتی را نمی‌دانم. شما بگویید چه کنم!؟ ایشان در جواب فرموده بودند: به دنبال روزی حلال باش! روزی حلال به خانه ببر و همیشه برای هدایت فرزندت دعا کن. برای تو همین بس است.
صلوات

حجم

۴۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۴۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان