کتاب راهیان علقمه، چهل روایت از دلدادگی شهدا به قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام
معرفی کتاب راهیان علقمه، چهل روایت از دلدادگی شهدا به قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام
کتاب راهیان علقمه، چهل روایت از دلدادگی شهدا به قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام نوشتهٔ جمعی از نویسندگان بهکوشش انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است.
درباره کتاب راهیان علقمه
«راهیان علقمه» چهل روایت از دلدادگی شهدا به قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام، کاری از گروه فرهنگی شهید هادی است. این کتاب خاطرات و سرگذشت آندسته از شهدای گرانقدر جنگ تحمیلی است که با عشق به حضرت ابوالفضل (ع) در جبههها میجنگیدند.
بخشی از کتاب راهیان علقمه
«قبل از میدان مین پیاده شدیم. پای پیاده به طرف میدان مین، که از طرف دشمن به جای مانده بود، راه افتادیم. هدف عباس زدن معبر روی کانال والمری بود؛ کانالی که به علت زیاد بودن مین والمری نامش را «کانال والمری» گذاشته بودیم.
او خوب میدانست که پیکر بسیاری از عزیزان رزمنده در آن کانال به جای مانده. در طول مسیر میگفت: امروز به عشق حضرت عباس علیه السلام کار میکنیم. به من الهام شده که امروز یک شهید پیدا میشود! گویی چیزهایی را فهمیده بود که ما بیخبر بودیم ...
عباس چند روزی بود که خیلی تغییر کرده و خودش را برای شهادت آماده کرده بود. روز پنجشنبه برای غسل شهادت به دوکوهه رفته و در حمام حاج همت غسل شهادت کرده بود. میگفت: آرزو دارم در عاشورای امسال در محضر ارباب باشم! با گفتن بسم الله وارد شدیم. عباس جلو میرفت و من پشت سر او. عباس به من گفت: «تو اینجا بنشین تا من وضعیت را بررسی کنم و برگردم. نمیدانم چرا اصرار نکردم که کنارش باشم. چند دقیقه جلوی چشمان من مینها را خنثی و راه را باز کرد.»
کمکم از سمت کانال جلو رفت. دیگر او را نمیدیدیم. راه برای رسیدن به محل شهدای انتهای کانال باز شده بود.
ده دقیقه نگذشته بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد. اول فکر کردم عباس سیم تله را کشیده و مین را منفجر کرده. از جایم بلند شدم. چند بار صدایش کردم. جوابی نشنیدم. خیلی نگران شدم.
بچهها که در مقرّ صدای انفجار را شنیدند و میدانستند ما داخل میدان مین هستیم، حرکت کردند. برادر رفیعی با آمبولانس خود را به طرف ما رساند. با بچهها به سمت محل انفجار حرکت کردیم.
یکباره عباس را روی زمین دیدم! زبانم بند آمده بود. نمیشد به او نزدیک شد. تخریبچی همراهمان نبود. ممکن بود اتفاق بدتری رخ دهد.
اما عباس نیمخیز روی زمین افتاده بود. دستان او هم قطع شده بود. ولی مطمئن بودیم که عباس هنوز زنده است. با رعایت احتیاط و بعد از دقایقی پرالتهاب به بالای سر عباس رسیدیم. صورت سوخته، بدن پر از ترکش، دست قطعشده و ... عباس از شدت درد به دندانهایش فشار میآورد.
به طرف آمبولانس حرکت کردیم. هنوز صدای خرخر عباس از گلوی او به گوش میرسید و ما خوشحال از زنده بودن او بودیم. کمی جلوتر او را بر روی برانکارد گذاشته و به سرعت به آمبولانس رسیدیم.
فاصلهی ما تا بیمارستان زیاد بود. در راه همینطور به چهرهاش خیره بودم. او مرتب از هوش میرفت و در جلوی چشمان ما پرپر میزد. قبل از رسیدن به بیمارستان، عباس صابری همچون مولا و سرورش با دستانی قطعشده و بدنی غرق خون به سوی معبود خود پر کشید و به برادر شهیدش ملحق شد.
او گفته بود امروز حتماً شهید خواهیم داشت و ما ...»
حجم
۴٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۴٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
ابوالفضل قشنگترین اسمیه که تا حالا شنیدم و آقام ابوالفضل زیباترین شخصیتی که تا حالا راجع بهشون خوندم . کتاب، مجموعه خاطرات هست و لذتبخش و خیلی اوقات مایهی غبطه و گریه در یک کلام: لذیذ به لذت بینالحرمین
قبلا شنیده بودم عراقی خیلی خیلی خیلی از حضرت عباس می ترسند اما حالا فهمیدم چرا.کتاب خیلی خوبی بود .خودم م الان از ایشون یکم می ترسم. آخه کتاب رو بخونید هر کی بی احترامی کرده حسابی آبرو ش رفته
مگه میشه این کتابو بخونیو دلت نلرزه ، اشکت نریزه ، دلت زیارت امام حسین و علمدار کربلارو نخواد ، مگه میشه این کتابو بخونیو هزاران هزار بار عاشق عباس (ع) نشی ... احتیاجی به تشویق برای خوندنش نیس هر
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین ع اکشف کربی بحق اخیک الحسین ع خیلی زیبا بود
عااااااااااااآلی هست مردم بخونین
یا ابوالفضل العباس ع ❤
کتاب خیلی خوبی بود و بسیار آموزنده. البته بعضی از روایات خیلی عجیب بود واقعا. نمی دونم چه قدر سندیت دارن.
اول کتاب یکم شروعش ضعیف بود و خیلی گیرا نبود اما از یه جایی به بعد واقعا قشنگ بودبرای همین چهار ستاره دادم اگه اولشم خوب شروع میشد حتما پنج تاستاره رو بهش میدادم
خیلی خوب بود❤️🌹🌹🌹🌹
کتاب ارزشمند و خوبی بود ✅️👌 جانم به فدای علمدار کربلا ❤️