دانلود و خرید کتاب مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده گروه نویسندگان
تصویر جلد کتاب مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده

کتاب مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده

«مزد اخلاص» زندگینامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید هادی گردآوری شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: تو مدرسه کتابخانه دایر کرد. خیلی به کارهای هنری مخصوصاً سینما علاقه داشت، یه دستگاهی خرید که با اون می‌شد فیلم رو به صورت بزرگ روی دیوار نمایش داد. خیلی جاها با همین دستگاه، فیلم‌های خوب رو پخش می‌کرد حتی تو عروسی من هم اومد یه فیلم با مضمون خوب و انقلابی پخش کرد. بعد از ازدواج، ما همسرهامون رو هم بردیم روستا. علی آقا رفت یه موتور برق گرفت که بتواند تلویزیون ببیند و از اخبار و اطلاعات کشور خبر داشته باشند. خانواده‌هامون هم اومدندکمک ما. خصوصاً توی کارهای فرهنگی، توی روستا کلاس برای خانم‌ها نبود. خانم‌های ما خانه به خانه می‌رفتند و دانش‌آموزها رو جمع می‌کردند و کلاس خانم‌ها هم علی آقا تو رفت و آمدهای خانوادگی، خیلی حریم‌های محرم و نامحرم رو رعایت می‌کرد. ساعت کاری برایش مهم نبود، به قدری تو مدرسه و کلاس می‌موند تا هوا کاملاً تاریک می‌شد. خانمش فانوس به دست می‌رفت و به زور می‌آوردش توی اتاق تا استراحت کنه. بچه‌ها خیلی علاقه به او داشتند. برای علی آقا نون و پنیر و ماست محلی می‌آوردند. اگه تو مدرسه چیزی خراب می‌شد یا چیزی احتیاج داشت، خودش انجام می‌داد حتی یه دستشویی برای مدرسه خودش درست کرد. خانمش می‌گفت: تو روستا همه‌کاره شده بود. دعوایی می‌شد می‌رفت میانجی‌گری می‌کرد، تو عروسی‌هاشون بود، تو مراسم ختم شرکت می‌کرد، عضو شورای روستا شده بود و...
مامان نقّاش
۱۳۹۸/۰۱/۲۳

ممکنه بعضی دوستان فکر کنند سیره شهدا مشابه هم است و خواندن چند سیره کافی ست و باقی سیره ها حرف تازه ای برای گفتن ندارند. اما هر شهید بر حسب شغل و موقعیت اجتماعی که داشته در برخی مسائل پررنگ

- بیشتر
قاصدک
۱۳۹۸/۰۱/۳۰

نمیدونم چطوری ازانتشارات شهیدهادی تشکرکنم؟ برای من کتاب خاصی بودونکته های جالبی داشت... یه روزه تمومش کردم چون طولانی وکسل کننده نبودبرعکس خیلی هم دلنشین وجذاب بود! بسیارازشخصیت این شهیدبزرگوارخوشم اومد‌‌‌ خداکنه شرمنده خون شهدانشیم... خوندنش ب شدت توصیه میشه👌 شادی روح شهداصلوات

گمنام
۱۳۹۹/۰۲/۰۹

اتفاق اول کتاب خیلی عجیب و آموزنده و حیرت آوره نشون دهنده اینکه هیچ کار خیری بی اثر نیست و پنهان نمیمونه همه باید این کتاب رو بخونن مخصوصا کسانی که بیت المال بدست شون است و هرکس که به هر نحوی با حق

- بیشتر
باب الجواد
۱۳۹۹/۰۱/۱۰

سلام شخصیت این شهید واقعا قابل الگو برداری هست

ariso
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

بسیار عالی، خواندن زندگی نامه شهدا قلب انسان را جلا می دهد.

حسن مختاری
۱۳۹۹/۱۲/۲۱

چقدر عجیب. چرا خدا بعضیها را از اول آدم می آفرینه. پس من چی؟

a.b
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

همون متن اول کتاب آدمو میخکوب میکنه و تشویق برای ادامه مطالعه .. نمیگم خیلی جذاب بود ، بیشتر آدمو وادار به تفکر و تامل میکنه و ارزش خوندن داره

کاربر ۲۴۸۸۵۴۹
۱۳۹۹/۰۸/۲۹

عالی بود👍نکات خوبی برای الگوبرداری از زندگی شهدا داشت

اعتقاد بسیار زیادی به لباس سپاه داشتند. همیشه می‌گفت لباس سپاه رو باید مرتب اتو کرد و پوشید. لباس فرم سپاهش را همیشه توی پلاستیک و از لباس‌های دیگرش جدا می‌گذاشت. یک روز از او پرسیدم: علی آقا چرا به این لباس این‌قدر احترام می‌گذارید و از بقیهٔ لباس‌هات جدا می‌ذاری؟! گفت: این لباس سربازان آقا امام زمان (عج) است، تقدّس داره باید احترام گذاشت. وقتی هم که می‌خواست بخوابه، لباس سپاه رو از تنش در می‌آورد، می‌بوسید و بعد آن را کنار می‌گذاشت. می‌گفت: وقتی این لباس تو تنم هست، مثل اینه که لباس دامادی پوشیدم. ضد انقلاب با دیدن لباس پاسداری دق می‌کنه
سلیمانا
حسن رو به من کرد و گفت: پدر می‌دانی در تشییع جنازهٔ آقای آخوند چه کسی شرکت کرده؟ گفتم: خوب معلومه این همه روحانی، بازاری و مردم. بعد گفتم: حسن این دیگه چه سؤالیه که از من می‌پرسی!؟ حسن درحالی‌که اشک از چشم‌هایش می‌لغزید و چشم‌هایش قرمز شده بود گفت:به خدا بابا الان امام زمان (عج) در جمع عزاداران است. او هم دارد اشک می‌ریزد. او هم دارد گریه می‌کند...
قاصدک
ما شش هفت نفر درحالی‌که چشم به آقا دوخته بودیم، با تعجب و حیرت زیر چشمی به هم نگاه کردیم!؟ پیش خودمان گفتیم: ما که پتو کنار زدیم!؟ در زیر پتو پولی وجود نداشت؟! پس این پول از کجا آمد؟ آقا مثل کسی که افکار ما را خوانده باشد نگاه عمیقی به من انداخت و فرمود: قاسمی جان، تو باید خیلی روی خودت کار کنی. اگر خودت را بسازی، می‌توانی خیلی از الطاف آقا امام زمان (عج) را ببینی... بعد دست نوازشش را بر سر حسن، پسر من که بعدها شهید شد، کشیدند و گفتند: بله، این حسن آقای شما به این لیاقت رسیده است.
قاصدک
گفتم: حالا که می‌خواهی بروی برو، اما به قولت وفا کن و زود برگرد. حسن لبخندی زد و گفت: باشد پدر، اگر خدا خواست، زود برمی‌گردم. شما مطمئن باشید. حسن خداحافظی کرد و رفت. چهل روز تمام در انتظار حسن لحظه‌شماری کردیم تا بیاید و مراسم عروسی برایش بگیریم. اما خبری از او نشد که نشد! سالگرد محمد را در مسجد نظربیگ یا همان مسجد حضرت علی (ع) گرفتیم و منتظر آمدن حسن بودیم. در روز مراسم ناگهان صدای در حیاط بلند شد. دخترم رفت و برگشت و گفت: بابا از طرف بنیاد شهید آمده‌اند.
قاصدک
اگر کسی جوش آورد، (خیلی عصبانی شد) و خودش را نگه داشت (خشمش را فرو برد)، خداوند اجر شهید به او عطا می‌کند. (وسائل‌الشیعه، ج ‌۱۲، ص ‌۱۷۹)
fatemeh
خدا هیچ وقت بد بنده‌اش را نمی‌خواد، به هیچ بنده‌ای هم بدی نمی‌کنه
حسن مختاری
جالب بود اوایلی که برای ما تو سپاه حقوق می‌آوردند، آقای سماوات پول‌ها رو توی کارتن می‌گذاشت و می‌بردند تو اتاق و به نوبت بچه‌ها می‌رفتند داخل و هر کس به اندازهٔ نیازش حقوق بر می‌داشت! باور کنید یه بار آقای سماوات می‌گفت: این ماه نه تنها از پول کارتن کم نشده، بلکه اضافه هم شده!
باب الجواد
می‌دانستم توی خوابم و علی شهید شده. نگاهم توی نگاه علی‌محمد قفل شده بود. علی آقا روی یک منبری از بلور بر روی آبی روان نشسته بود. خیلی دوست داشتم حرف بزنه، چون می‌دونستم شهید شده. یک‌دفعه لبان او تکان خورد و شروع به صحبت کرد: ـ می‌خوایی رمز سعادت رو بدونی!؟ ـ آره علی جان، می‌خوام بدونم، بهم بگو... ـ رمز سعادت تو چند تا چیزه؛ قرآن رو یاد بگیر و باهاش مأنوس باش. زیاد نهج‌البلاغه بخون و مهم‌تر اینکه رمز سعادت در جهاد است... اون‌قدر مهمه که باید بعضی وقتا به خاطرش از خانوادت هم بگذری. ـ علی آقا اون‌طرف وضع چطوره، من خیلی می‌ترسم؟! ـ اول و آخر توکلت فقط به خدا باشه، بعدش سعی کن گناه نکنید و نماز اول وقت رو هم فراموش نکنید.
باب الجواد
رهسپار شود! او از خدا خواسته بود که مانند سالار شهیدان بدون سر به ملاقات خدا برود و یک ترکش بزرگ، در عملیات والفجر مقدماتی، آرزوی او را برآورده کرد. دوستانش وقتی پیکر او را پیدا کردند، متوجه بوی عطر عجیبی می‌شوند که همهٔ بدن او را معطر کرده. این بوی عطر همه را مست کرده بود، هر کس به سمت او می‌رفت از بوی عطر عجیب این شهید می‌گفت. علی‌محمد صباغ‌زاده در وصیت‌نامه‌اش از من و شما می‌خواهد: «دوستان، همیشه با هم خوب باشید، ازغیبت و تهمت دوری کنید. تاآنجا که می‌توانید به خاطر رضایت خداوند و بدون منت، کار را انجام دهید و همیشه به یاد خدا باشید...
قاصدک
علی‌محمد در تکثیر و توزیع نوار و اعلامیه‌های امام نقش اساسی ایفا نمود. بعد از پیروزی انقلاب با روحیهٔ خاص، صمیمی و دلسوزی که داشت، به تعلیم و تربیت و شغل معلمی روی آورد. برای خدمت به روستاها رفت و علاوه بر تدریس، کمک مادی و معنوی نیز به شاگردان می‌کرد. با انتقال به شهر رزن بر فعالیت‌های خویش افزود، سخنرانی در مراسم‌های مختلف، ساختن مسجد، برگزاری نماز جمعه، گسترش کتابخانه و... وی حتی از حقوق خود خوراک و پوشاک دانش‌آموزان نیازمند را تأمین می‌کرد. علی برای بیت‌المال اهمیت بسیار زیادی قائل بود و این، شاه‌بیت خاطرات اوست. او این‌گونه به حلال و حرام دقت داشت و هرگز از بیت‌المال استفادهٔ شخصی نکرد که نمونه‌های زیادی از این دست وجود دارد.
قاصدک
مِن المؤمنینَ رِجالٌ صَدقوا ما عاهَدوالله عَلیه فَمِنهُم مَن قَضی نَحبه و... (آیهٔ ۲۳ سورهٔ مبارکهٔ احزاب) از مؤمنان، مردانی هستند که بر عهدی که با خدا بستند پایدار ماندند، برخی از آنان شهید شدند و برخی منتظرند... این آیه‌ای است که در ابتدای راه، وقتی می‌خواستیم برای این شهید کار کنیم، با تفعل بر قرآن مشاهده کردیم. این آیه بود که راه را برای ما هموار نمود و ما را در این مسیر یاری کرد. و در ادامه خواهید دید که چقدر با شخصیت این شهید تناسب دارد.
قاصدک
گفت: نمی‌دانم! خدا دارد برای ما فیلم نشان می‌دهد. (برنامه) دیدنی‌ها را امشب نشان می‌دهد. تلویزیون که دیدنی‌ها دارد، یک نفر را نشان می‌دهد شیشه می‌خورد. خوب حالا شیشه خوردن دیدنی است؟ اما چطور شد من از تهران آمدم همدان؟ این پیرمرد پدر دو شهید چه کسی بود ما را خانهٔ خودش آورد؟ این یکی چه کسی بود که دوید حرف‌ها را قیچی کرد. پیام داد در جلسه و مُرد!؟ ما کلافه شدیم. بالاخره آن شب، شبی بود. تا نزدیک صبح من خوابم نبرد. یعنی مرتب فکر می‌کردم که قرائتی، اگر کسی آب دهان به صورت تو پرتاب کند، تو «وَ الْکاظِمینَ الْغَیظَ» (پوشاندن خشم را) داری یا نه!؟ تو نفست را می‌گیری از شهوت، از پول، از غضب، بالاخره نفس است. خطر نفس است.
قاصدک
«بندهٔ من، تو برای من باش، من و همهٔ عالم برای تو هستیم!»
erfan
همیشه بعد از نماز صبح زیارت عاشورا می‌خوند اعتقاد داشت صبحش رو با امام حسین (ع) شروع کنه.
علی حیدری
من شاهد بودم و بیست نفر دیگر را هم می‌توانم معرفی کنم که آن‌ها هم شاهد صحنهٔ آن شب بودند. از یک ظرف کوچک که به قول آشپز ظرفیت پنجاه نفر را داشت، پانصد نفر غذا میل کردند و سیر شدند و رفتند!!
حسن مختاری
با تلاش زیاد و اصرار دوستان استخدام نیروی هوایی شد. چند روزی رفت پادگان، پدرش رفت تا حال و احوالی ازش بگیره، بعد از چند روز دیدم که با هم برگشتند! از طرفی خوشحال بودم که دوباره علی برگشته خونه، از طرفی ناراحت که.گفتم: علی جان، چرا برگشتی؟! من آرزو داشتم که شما خلبان بشی، من بهت افتخار کنم. گفت: مادر من، اگه برم حمالی از اونجا بهتره! افسر این شاه ملعون نمی‌شم، نون این دولت ظالم خوردن نداره. علتش رو نگفت. اما بعدها فهمیدم که جوّ فرهنگی بین همافرها بسیار نامناسب بود و علی نتوانسته بود اونجا دوام بیاره و از اونجا استعفا داد.
علی حیدری
«وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ» «جود» یعنی می‌دهد. «جبروت» یعنی جبران می‌کند. اگر یک وقتی نفستان هیجانی شد، اگر یک جایی خودتان را نگه داشتید، خدا جبران می‌کند. «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یغْفِرُون» (شوری، ۳۷) وقتی عصبانی شدی، خودت را نگه دار. علامت مؤمن این است. یکی از خطرها نفس است. خدایا هر چه تا به حال دنبال نفس رفتیم این گذشتهٔ ما را ببخش و بیامرز. از این به بعد یک ایمانی به ما بده که وقتی نفسمان هیجانی می‌شود با آن ایمان و تقوا نفسمان را مهار کنیم. اگر کسی جوش آورد، (خیلی عصبانی شد) و خودش را نگه داشت (خشمش را فرو برد)، خداوند اجر شهید به او عطا می‌کند. (وسائل‌الشیعه، ج ‌۱۲، ص ‌۱۷۹)
قریشی
دیشب علی آقا رو تو خواب دیدم که توی یه باغ با صفایی بود. کنارش هم دو تا باغ خیلی زیبا بود. به من یه سبد داد و گفت: هر چی می‌تونی از این میوه‌ها بچین و ببر. گفتم: من می‌خوام از اون یکی باغ میوه بچینم. گفت که نه نمی‌شه، اون باغ‌ها یکی مال مادرمه یکی هم مال پدرمه.
حسن مختاری
عروس... دیشب خواب امام زمان (عج) رو دیدم؛ خواب دیدم علی رو شفا دادند. خیالت راحت، علی خوب می‌شه.
حسن مختاری

حجم

۸٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۸٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
۶,۰۰۰
۵۰%
تومان