
کتاب راز چه مزه ای می دهد؟
معرفی کتاب راز چه مزه ای می دهد؟
کتاب «راز چه مزه ای می دهد؟» نوشتۀ مژگان بابا مرندی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. راز چه مزهای میدهد؟ یکی از نمونههای موفق ادبیات کودک است که با نگاهی روانشناختی و هنرمندانه، دنیای درونی کودک را جدی میگیرد و آن را با مهربانی روایت میکند.
درباره کتاب راز چه مزه ای می دهد؟
کتاب راز چه مزهای میدهد؟ داستانی لطیف و کودکانه دربارهۀ احساسی است که کودکان هنگام نگهداشتن یک راز تجربه میکنند؛ احساسی که ممکن است برای بزرگترها ساده یا بدیهی به نظر برسد؛ اما برای کودک، مثل ماجرایی پرکشش و پرهیجان است که با تمام وجود آن را حس میکند. نویسنده با ظرافت و در قالب زبان کودکانه، ذهن و دنیای درونی یک کودک را به تصویر میکشد؛ کودکی که برای اولینبار با مفهوم راز روبهرو شده و در تلاش است آن را بفهمد، نگه دارد و با آن کنار بیاید.
روایت در کتاب راز چه مزهای میدهد؟ از زبان اولشخص و از نگاه کودک بیان میشود که باعث میشود خواننده، بهویژه کودک، ارتباطی نزدیک و همدلانه با داستان برقرار کند. او رازی در دل دارد که مثل تکهای از خوراکی، مزهمزهاش میکند؛ رازی که گاه طعم سیب میگیرد، گاه طعم شیرینی و گاه کیک تولد. این تشبیه خلاقانه و شیرین، مفهومی انتزاعی چون راز را برای کودک ملموس میسازد، بهگونهای که آن را در دهانش حس میکند، در بدنش حرکتش را دنبال میکند و سعی میکند با خوردن یا ساکت ماندن، آن را کنترل کند.
داستان راز چه مزهای میدهد؟ در بستر یک موقعیت ساده اما آشنا برای کودکان شکل میگیرد: برگزاری جشن تولد برای مادربزرگ. کودکی همدست مادر در نگهداشتن این راز شده، اما برخلاف ظاهر ماجرا، برای او این یک مسئولیت بزرگ و پرکشش است. نویسنده با توصیف رفتارها، نگاهها و حسهای درونی او، تجربهای از اضطراب، اشتیاق، کنجکاوی و حتی نوعی لذت پنهانی از دانستن راز را به خواننده منتقل میکند. کتاب راز چه مزهای میدهد؟ با زبانی ساده و بیتکلف، با بیانی پر از جزئیات حسی، به کودکان کمک میکند تا مفاهیم مهمی چون اعتماد، مسئولیتپذیری و قدرت نگهداشتن راز را تجربه کنند.
خواندن کتاب راز چه مزه ای می دهد؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به گروههای سنی ب و ج، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راز چه مزه ای می دهد؟
«مامان گفته است راز یعنی چیزی که آن را نگهداری و به کسی نگویی. حالا من یک راز توی دلم دارم. آن روز وقتی مامان از اتاق پذیرایی رفت توی آشپزخانه، من هم دنبالش رفتم. آن جا بود که راز را دیدم، میان دستهای مامان بود و داشت آن را میپیچید. بعد ما برگشتیم پیش مهمانها. راز توی دلم تکان میخورد و از اینطرف به آن طرف میرفت. میآمد بالا توی دهانم، پشت دندانهایم مینشست و میخواست بیرون بپرد. مامان برای مهمانها شربت آورد. من دویدم جلو و قبل از همه یکی برداشتم. مامان نگاهم کرد؛ یعنی کار بدی کردی. اما من نمیتوانستم دهانم را باز کنم و بگویم میخواهم رازم برود پایین.»
حجم
۳٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۳٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه