
کتاب خیال خال تو
معرفی کتاب خیال خال تو
کتاب خیال خال تو نوشتهٔ محدثه دلنواز است. انتشارات نیستان هنر این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب خیال خال تو
کتاب خیال خال تو (عاشقانههای مینیمال) برابر با یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستانهای مینیمال عبارت است از «عشق در وقت اضافه»، «مراسم رونمایی از عشق»، «نامهها چشمانتظارند...»، «بنویس تنهایی، بخوانش برگشت به اصل...» و «قرنهاست که دوستت دارم».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب خیال خال تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان مینیمال عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خیال خال تو
«۱۴. بازنویسی لیلی و مجنون
من عاشق او هستم و این آخرین دفاعیهٔ من است. به همین آقای وکیل هم گفتم، چند تبصره ردیف کرد و دنبال راهی میگشت برای تبرئه. چه دادگاهی بهتر از دل و چه تبرئهای محکمهپسندتر از عشق؟ لیلا، لیلی قصهام بود و میدانست من مجنون او. خودش مدام در کوچه و خیابان به داد یا زیر لب میگفت دیوانهام. اما نمیفهمید که دیوانهٔ اویم. وقتی گلویش را گرفتم هم نمیخواست رهایش کنم، میخواست به من هم بفهماند که دیوانهام.
بله آقای قاضی! من دیوانهام؛ دیوانهٔ لیلا که لیلی قصهام بود و... نه!... تصحیح میکنم که لیلی قصهام هست و من مجنون او. مجنون چه میخواهد جز لیلی و لیلی چه میخواهد جز ناز کشیدن و نازش را خریدن؟ لیلا ناز میکرد؛ هر سِری، سر چیز دیگر. یک بار باروبُنه میبست بهقصد مشهد و چهار سال ماندن در آنجا به بهانهٔ دانشگاه، اما دوری کردن از من. بار دیگر، شبانه شالوکلاه میکرد، برای دیدن مادربزرگ بیمارش. یک بار هم تب میکرد و راهی بیمارستان میشد. شما بگویید! اینها اگر ناز کشیدن نیست، پس چیست؟! اگر با دیگرانش بود میلی، چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟... مسئله همین دیگران است. این را بر نمیتافتم. لیلا داشت قصه را خراب میکرد. من را اینطوری نگاه نکنید! قرار بود او همیشه ناز کند و من با جانودل ناز بخرم. قرار نبود برایم رقیب دستوپا کند بهزعمِ ناز کشیدن.
دیگران دست گذاشتند روی خرخرهٔ لیلا، نه من! اتفاقاً من نگذاشتم قصه خراب شود. لیلا را تا همیشه برای خودم کردم. نفس آخرش به صورت من خورد، نه دیگران؛ دیگرانی که حلقه خریده بودند و... همیشه اینجای ماجرا، بغض چنگ میزند به گلویم. آقای قاضی! من لیلا را نکشتم، لیلا را... دیگران هم نکشتند... لیلا را عشق کشت... من عاشق او هستم و این آخرین دفاعیهٔ من است.»
حجم
۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۱ صفحه
حجم
۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۱ صفحه