
کتاب خانه اسلید
معرفی کتاب خانه اسلید
کتاب خانه اسلید نوشتهٔ دیوید میچل و ترجمهٔ نادر قبله ای است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر بریتانیایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب خانه اسلید
کتاب خانه اسلید برابر (Slade House) با یک رمان معاصر و بریتانیایی است که نخستینبار در سال ۲۰۱۵ میلادی به چاپ رسید. داستان چیست؟ در انتهای خیابان، در کنار دیوار آجری کوچهای باریک، اگر شرایط کاملاً آماده باشد، میتوانید مسیر ورود به خانهٔ «اسلید» را پیدا کنید. غریبهای با ذکر نامتان به شما خوشامد خواهد گفت و شما را به داخل دعوت خواهد کرد. ابتدا نمیخواهید آنجا را ترک کنید؛ پس از مدتی، درمییابید که اصلاً نمیتوانید این کار را بکنید. هر ۹ سال، ساکنان خانه (خواهر و برادری عجیب) دعوتنامهای منحصربهفرد را برای شخصی متفاوت یا تنها میفرستند؛ نوجوانی نابغه، افسر پلیسی که تازه از همسرش جدا شده و دانشجویی خجالتی. واقعاً چه اتفاقاتی در خانهٔ اسلید میفتد و چرا؟
خواندن کتاب خانه اسلید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر بریتانیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خانه اسلید
««بهترین میزِ اینجاست.» آبجویش را روی میز میگذارد، مثل پیرمردها مینشیند ــ که واقعاً هم هست ــ و دستهای پوستواستخوانیاش را به هم میمالد. روی صورتش جای جوش است، شلوول است و موهای زبرش شبیه میخ است. عینکش را با چسب درست کرده. «هوای بیرون خنک است. این منع سیگار کشیدن آخر ما را میکشد؛ اگر سرطان نگیریم، التهاب ریه روی شاخش است. هنوز نمیتوانم توی سرم فرو کنم که نباید سیگار بکشم ــ توی میخانه؟ مگر میشود؟ این نزاکت سیاسی هم دیوانهبازی شده، همین که هست. تاحالا بهخاطر کارت با تونی بلر یا گوردون براون یا تا این حد مصاحبه کردی؟»
«فقط توی نشستهای خبری. برای مخاطبین خاص باید در رأس زنجیره غذایی باشی. آقای پینک، اشکال ندارد مصاحبه را ضبط کنم؟ اینطوری میتوانم روی چیزهایی که میگویی بدون یادداشتبرداری تمرکز داشته باشم.»
«ضبط کن.» اضافه نمیکند: «من را فرد صدا کن»، پس من هم نمیکنم. دکمه ضبط را فشار میدهم و توی میکروفن حرف میزنم: «مصاحبه با فرد پینک در میخانه سگها و روباه، جمعه بیستوهفتم اکتبر ۲۰۰۶، ساعت ۷:۲۰ دقیقه عصر.» دستگاه ضبط صدا را میچرخانم تا میکروفنش رو به او باشد. «وقتی حاضر شدی بگو.»
پیرمرد نفس عمیقی میکشد. «خب. اولین چیزی که باید بگویم این است که وقتی تو بیمار روانی بودهای، دیگر هیچکس هیچوقت بهت منفعت شک را نمیدهد. درست کردن رتبه اعتبار بد سادهتر از رتبهبندی اعتبار بد داشتن است.» فرد پینک با احتیاط صحبت میکند، گویی حرفهایش را با جوهری دائمی مینویسد. «ولی چه حرفم را باور کنی چه باور نکنی، خانم تیمز، من مقصرم. مقصر. میدانی، من کسی هستم که با آلن، خواهرزادهام درباره کوچه اسلید، درباره گوردون ادموندز، درباره نیتان و ریتا بیشاپ و درباره چرخه نهساله حرف زدم. من بودم که اشتهای آلن را برانگیختم. آلن بهم گفته بود توی گروهشان بیستسی نفرند پس حساب کردم خوب است که تعدادشان زیاد است و این باعث میشود کارشان امن باشد. میدانی، غیرجسمانیها از افشا شدن میترسند. گمشدن ششتا بچه قطعاً خبر بزرگی بود، ولی بیست یا سیتا؟ عمراً جرأت نمیکردند. همه نیروهای موجود وارد ماجرا میشدند: امآی۷ و اگر آمریکاییای هم درگیر ماجرا میشد، افبیآی و دوستم، دیوید ایکل؛ با یک کفزدن تمام خلافکارهای دوروبرش را دور خانه اسلید جمع میکرد. اگر فهمیده بودم گروه آلن شش نفر شده، بهش میگفتم فراموشش کن، خیلی خطرناک است. و اگر این کار را کرده بودم، خواهرزادهام و خواهر تو و لنس آرنوت، تاد کوزگریو، آنجلیکا گیبونز و فرن پنهالیگون، همهشان الان اینجا بودند، شغل داشتند و با دوستپسرها و دوستدخترهاشان و با وامهای بانکیشان، به زندگیشان چسبیده بودند. وقتی به این چیزها فکر میکنم برایم عذاب میشود، خانم تیمز. یک عذاب بیپایان.» فرد پینک آبدهانش را قورت میدهد، آروارهاش را فشار میدهد و چشمهایش را میبندد. توی دفتریادداشتم مینویسم: «غیرجسمانی؟» و «دیوید ایکه» تا به او زمان بدهم خودش را آماده کند. «متأسفم، خانم تیمز، من...»»
حجم
۲۳۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۳۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه