
کتاب هیچ کس مقصر نیست
معرفی کتاب هیچ کس مقصر نیست
کتاب الکترونیکی هیچ کس مقصر نیست نوشتۀ سارا حسنزاده در انتشارات ققنوس چاپ شده است. این کتاب دربارۀ انسانهایی است که با محیط اطرافشان هماهنگ نیستند و برای کنار آمدن با خود و دیگران تلاش میکنند. روایت داستان از زبان سه شخصیت بیان میشود و به خودکاوی و جستوجوی هویت آنها میپردازد.
درباره کتاب هیچ کس مقصر نیست
این کتاب روایتی از افرادی است که علیرغم سپری کردن سالهایی از عمرشان، هنوز نتوانستهاند تعادل درونی خود را پیدا کنند و به سازگاری با محیط پیرامونشان برسند. شخصیتهای داستان با نوعی زره در برابر دیگران ظاهر میشوند و از برقرار کردن ارتباط دائم بازمیمانند. کتاب به مسائل روانشناختی مانند ترس از تنهایی، فریب خود و ناکامی در تجربه یک زندگی کامل میپردازد. داستان در قالب خودکاوی سه شخصیت اصلی روایت میشود و هر کدام از آنها در تلاشند تا معنایی برای زندگیشان بیابند.
این اثر به بررسی زندگی انسانهایی میپردازد که از نداشتن یک پیوند واقعی و پایدار در رنجاند و گاه مجبورند از ابتدا زندگی خود را بازتعریف کنند. نویسنده در روایتهای خود به تضادهای درونی و ترسهای پنهان شخصیتها میپردازد و نشان میدهد که چگونه انسانها برای کنار آمدن با فقدانها و چالشهایشان تلاش میکنند. کتاب هیچ کس مقصر نیست با روایتی ساده اما عمیق، خواننده را به تأمل در زندگی شخصی و اجتماعی خود دعوت میکند. داستان، مفاهیمی مانند ناامیدی، امید و تغییر را بررسی کرده و در نهایت به اهمیت پذیرش شرایط زندگی و تلاش برای بهبود آن میپردازد.
کتاب هیچ کس مقصر نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای افرادی که به داستانهای روانشناختی، خودکاوی و تحلیل شخصیت علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال داستانهایی درباره پیچیدگیهای روابط انسانی هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هیچ کس مقصر نیست
«با آنکه سفر یکروزه تأثیر خوبی داشت، وقتی به تهران برگشتیم خستگی که فراموشم شده بود بازآمد و همهچیز به وضعیت قبل برگشت. در دیدارهایی که با آشنایان داریم ساعات خوبی را میگذرانیم، اما از آنجا که زندگیام به انزواطلبی تبدیل شده است، چندان اهمیت نمیدهم این کار انجام بشود، فقط درخواست پوریا را انجام میدهم. موافقتی که به معنای همعقیده بودن نیست، همراه بودن را میرساند. مثل دیشب که خبر داده بود سهیلی برای شام دعوتمان کرده است. فکر کردم باید آماده شوم و لبخندهایم را تمرین کنم. با دیدن دختربچهها موهایشان را نوازش کنم و به مادرها بگویم بهبه! چقدر بزرگ شدهاند، چقدر قشنگ شدهاند. بعضیشان دامنهای پفدار سفید و صورتی میپوشند و مثل پروانههایی میشوند که در فضا به حرکت درآمدهاند. بعدها زن میشوند و به بچههایی نگاه میکنند که خوشحال و بیدغدغهاند، و خودشان را به یاد میآورند.
مادرم میگفت هر وقت دختری متولد میشود رنج و سختی را هم برای خودش به دنیا میآورد. من همیشه به تنهایی با رنجهایم کنار آمدهام، در دنیایی زندگی کردهام که فقط خودم میتوانستم آن را درک کنم. از نوجوانی، بعد از مرگ پدر و مادرم، یاد گرفتهام زیر نگاه مردها قوی باشم. به همین دلیل هنوز زیر نگاه نگران پوریا خرد نشدهام.
دیشب هم در مهمانی مردان زیادی حضور داشتند. همه از سهامداران و آشنایان قدیم ما بودند، یا مهندسان جوانی که پوریا و دوستانش به آیندهشان امیدوارند و حمایتشان میکنند. پوریا در مورد آنها میگوید: «این جوانها فکر میکنند ما کمکشان میکنیم، بهشان کار میدهیم و باعث میشویم از سالهایی که در دانشگاه گذراندهاند استفاده کنند. نمیدانند این ما هستیم که به آنها نیاز داریم. ما فقط ریاست میکنیم، تا کارمندها نباشند نمیتوانیم به هدفمان برسیم.»
او جدا از تفکری که در باره کارمندهای جوانش دارد، همیشه در بالابردن اعتماد به نفسشان تلاش کرده است. عقیده دارد مدیر موفق کسی است که به کارمندانش اعتبار درونی میدهد. از کارمندهای بیحوصله بیزار است و از آنجا که خودش همیشه سرحال و آماده در محل کارش حضور دارد، میخواهد دیگران هم چنین رویهای داشته باشند، و البته از شخص خطاکار هم نمیگذرد.»
حجم
۱۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه