دانلود و خرید کتاب آینه تال سودابه فرضی پور
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب آینه تال

کتاب آینه تال

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آینه تال

کتاب آینه تال نوشتهٔ سودابه فرضی پور است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب آینه تال

کتاب آینه تال برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است که شما را با یک زن ایرانی آشنا و همراه می‌کند. این زن پس از سال‌ها مدیریت کترینگی کوچک که تنها جشن‌های جمع‌وجور تولد و نامزدی و گودبای‌پارتی را برگزار می‌کرد و با مشتری‌های بدحساب، پرتوقع و تازه‌به‌دوران‌رسیده سروکله می‌زد، تصمیم می‌گیرد بپرد وسط یک چالش بزرگ. زن قرارداد برگزاری یک جشن بزرگ ۶۰۰نفره را امضا می‌کند تا برای پسر یک کارخانه‌دار معروف، یک عروسی شاهانه برپا کند؛ بی‌خبر از آخر و عاقبت این ریسک بزرگ. این زن صابون همهٔ دوندگی‌ها و هماهنگی‌های بی‌پایان با ظروف‌چی‌ها و خالتورها و آشپزها و آتش‌بازها را به تن می‌مالد و درعین‌حال می‌ایستد روبه‌روی مادر، ناپدری و بهرام‌خانی که می‌خواهد جوانی کند و پسربچهٔ پنج‌ساله‌اش که حالا مرد کوچکی شده با انگشتی که نشانه می‌رود و متهم می‌کند. همهٔ این‌ها زن راویِ رمان «آینه تال» را تا آنجا می‌برد که برای گرفتن حقش، درِ خانه‌‌ای را با لگد بکوبد، چهارزانو وسط کوچهٔ بست بنشیند و... . با او همراه شوید.  

خواندن کتاب آینه تال را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آینه تال

«دل این مردم برای هیجان پر می‌کشد، برای تنوع می‌میرند، برای فرار از یکنواختی. برای مردم این محل فرقی نمی‌کند که عروسی دختر حاجی باشد، ختنه‌سوران پسر میرزا باشد، دعوای پسر و عروس سیدخانم باشد، یا آن قدیم‌ترها اسیرها آزاد شده باشند، شهید آورده باشند، سر جنس کوپنی دعوا شده باشد، یا هر چیز دیگر... این مردم تنوع را دوست دارند، اما به استقبال خطر نمی‌روند. حوصله ندارند برای مأمورها تعریف کنند که چند روز پیش از این‌که چاقو تا دسته برود توی سینه آینه، با یکی از همسایه‌ها دعواش شده و به بچه همسایه پس‌گردنی زده. چرا باید بگویند که آینه کلی طلا داشته و وقتی جنازه‌اش را می‌برده‌اند هیچ‌کدام از طلاها به دست و گردنش آویزان نبوده. چرا باید بگویند که خانه رضا ساکت کیپِ خانه آینه است و برای رضا کاری ندارد که از دیوار خانه آینه بپرد و بیاید این طرف. به مردم چه که رضا پیش از این هم دزدی کرده، که از رضا برمی‌آید، که رضا آن‌قدر از دهانِ قرص این مردم مطمئن است که طلاهای آینه را همین‌جا توی طلافروشی همین محل آب کرده و صبر نکرده تا آب‌ها از آسیاب بیفتد بعد با ماشین آخرین مدلش بیاید توی محل.

مردم دودستی می‌چسبند به ته‌مانده‌های آرامششان.

اهل کوچه خوب یادشان است روزی را که صدای ضجه و زاری شنیدند و مثل حالا ریختند توی کوچه و کریم را دیدند که توی کوچه راه می‌رود و چیزهایی را توی دستش تکان می‌دهد و عین مادرمرده‌ها زار می‌زند. کمی طول کشید تا چشم‌های مردم تشخیص بدهند که چیزهای توی دستش کفترهایی است که سر ندارند. کریم طول کوچه را می‌رفت و زار می‌زد و نفرین می‌کرد. عصر همان روز، وقتی زن کریم یک کیسه بزرگ کفتر سرکنده را آورد گذاشت سر کوچه تا ماشین شهرداری ببرد، هنوز صدای ضجه‌های شوهرش می‌آمد. فردای همان روز هم رفت کلانتری و شکایتش را پس گرفت. شکایتش را پس گرفت و گفت که اشتباه دیده است، حالا که خوب فکر می‌کند می‌بیند رضا ساکت نبوده که نصف‌شب از روی دیوار خانه‌اش پایین پریده، حالا که خوب فکر می‌کند می‌بیند یکی بوده شبیه رضا، اما رضا نبوده. رضا را همان روز از بازداشتگاه آزاد کردند. اهل کوچه دیدند که رضا و برادرش قرص و محکم همدیگر را بغل کردند و کوبیدند پشت هم.

تقریبا همه مطمئن‌اند کار کارِ رضاست. دیوار به دیوار بودن خانه آینه فقط یکی از هزار دلیلی است که رضا می‌تواند قاتل باشد. اما چه کاری است؟ کسی از چیزی خبر ندارد، هیچ‌کس چیزی نمی‌داند. حالا مأمورها بیایند ثابت کنند که می‌دانند.

وقتی داشتند جنازه آینه را می‌بردند رضا نرفت بچپد توی خانه‌اش، برعکس، آمد ایستاد سر کوچه و زُل‌زُل نگاه کرد توی صورت همسایه‌ها. حتی صبر نکرد که چند هفته بگذرد و بعد آن ماشین را بیندازد زیر پایش، آن‌قدر از ترس همسایه‌ها مطمئن بود که یکی دو روز بعد با ماشین از وسط بازی فوتبال بچه‌ها رد شد و بوق زد.

مأمورها به هزار زور و به هزار وعده، که کاری به کارتان نداریم و این امضاها اصلاً جایی حساب نمی‌شود، یکی دو امضا از همسایه‌ها زیر گزارششان می‌اندازند و می‌روند پی کارشان. مردم اما دلشان نمی‌خواهد که بروند توی خانه‌هایشان. توی کوچه می‌ایستند و برای هم تعریف می‌کنند که خواب آینه را دیده‌اند که توی یک باغ باصفا راه می‌رفته و جوان شده بوده و توی خواب می‌توانسته حرف بزند و حرف‌های قشنگ می‌زده.

***

بنگاهی می‌گوید: «به زیرزمین بودنش نگاه نکنین، مهم اینه که یه واحد کامله با همه امکانات.» و در حمام را باز می‌کند و قبل از من خودش سرک می‌کشد.

آشپزخانه هیچ پنجره‌ای رو به بیرون ندارد.

بنگاهی می‌گوید: «با پول و شرایط شما بهتر از این گیر نمی‌آد...»

یکی از درهای کمد دیواری از لولا جدا شده و لق می‌زند. پسر صاحبخانه می‌گوید: «اونو خودم براتون درست می‌کنم...» دو ردیف زنجیر کلفت طلایی به گردنش آویزان است.

با خودم فکر می‌کنم آن‌قدرها هم بد نیست و سوسک مرده را با پنجه کفش هل می‌دهم تا بیفتد توی سوراخ وسط آشپزخانه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان