
کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی
معرفی کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی
کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی نوشتهٔ سولماز خواجه وند است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای نوجوانان نوشته شده و از مجموعهٔ «کتابهای پرندهٔ آبی» است.
درباره کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی
قصهها مزایای بیشماری دارند و برای همۀ افراد قابلدرک و فهم هستند. مطالعهٔ داستانها، چه خیالی باشند و چه واقعی، یکی از بهترین راههای انتقال دانش و تجربه، افزایش آگاهی و آموزش مهارتها برای زندگی موفقترند. کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی که با تصویرسازیهای «غزاله بیگدلو» منتشر شده، روایتی ساده و سرگرمکننده دارد. این کتاب بهصورت داستان نوشته شده و دارای تصاویری جذاب است که به فهم بهتر محتوا و جذب توجه مخاطب کمک میکند. این داستان برای نوجوانان نوشته شده و لخنی طنز دارد.
خواندن کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به نوجوانان دوستدار داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی
«در نتیجه تمامقد میایستم و کشیک میکشم. ابزار و یراقآلات جهت کشیک کشیدن برای یک فرد معتاد دم در کلانتری عبارتند از: یک جفت پا، یک مشت اعصاب، دو عدد چشم بینا و مقادیری حوصله. اگر یک تهجیب تخمه و یک عدد پایه و کمی موسیقی در بساط باشد، میشود برای تعظیم، نه! تنظیم، نه! تنظیف، این هم نه! آهان تزیین، از آن استفاده کرد. از من به شماها نصیحت در هر کاری، کار خود ماجراست، اما اسم کار و ظاهر کار بیشتر خود ماجراست. یعنی الان اگر هوا سرد بود و من یک بارانی بلند پوشیده بودم با یک کلاه لبهدار، اوضاع خیلی جدیتر به نظر میآمد. به این میگویند دیسیپلین کاری که به قول آقای سپهران از اوجب واجبات است.
همین طور که دارم حرفهای مهم مهم میزنم و تقدیم محضرتان میکنم، یکهو چشمهایم چهارتا میشود. هنوز یک ساعت نگذشته، سوژه با کمر خمیده و پشت قوز کرده، همین طور که سر پنجه
مثل گنجشک میپرد، از در کلانتری بیرون میآید و زیر سایهٔ درختها خط صاف را میگیرد و میرود. میپرم پشت دوچرخهام و سایه به سایهاش میروم. خیابان را تا تهش میرود و میرود و میرود و میرود، میپیچد توی خیابان جمهوری. جمهوری را هم برای خودش بگرد بگرد همین طور که مثل گنجشک سر پنجه میپرد و میپرد و میپرد، میرود تا میرسد سر خیابان کارگر. سوار اتوبوس میشود. تندتند رکاب میزنم از اتوبوس جا نمانم. نفسم بالا نمیآید. قلبم تندتند میزند. رکابزنان میروم و میروم و میروم. توی یک چهارراه بزرگ پیاده میشود که نمیدانم اسمش چیست. یک پایم را زمین میگذارم و نفس عمیق میکشم. همان طور سر پنجه میرود و میپیچد توی خیابان لالهزار. میرسد به یک سینمای متروکه. همان جا جلوی سینما مینشیند، دست میکند توی بساط خنزرپنزرهایش، یک کهنهٔ سیاه و کثیف میکشد بیرون و میاندازد روی سرش و تکیه میدهد به دیوار. به گمانم خوابید.»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه