کتاب ورود ممنوع
معرفی کتاب ورود ممنوع
کتاب «ورود ممنوع» نوشتۀ سولماز خواجه وند است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. ورود ممنوع، یکی از کتابهای مجموعۀ بامزه، جذاب و آموزندۀ خونهات کجاست تو باغچه است.
درباره کتاب ورود ممنوع
قصهها مزایای بیشماری دارند و کودکان از طریق داستانها موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، از شنیدن آن لذت میبرند و در ذهنشان باقی میماند.
کتاب تصویری ورودممنوع، یکی از کتابهای مجموعۀ ۲۰ جلدی «خونهات کجاست تو باغچه» است. مجموعهای با چند نویسنده که به مسائل مختلف کودکان در زندگی میپردازد. این مجموعه ۲ شخصیت اصلی به نامهای پیازچه و تربچه دارد و اتفاقات در یک مکان خیالی که یک باغچه است رخ میدهد. مسئولیتپذیری، شناخت تواناییها، درک شباهتها و تفاوتها، رعایت قوانین و تلاش برای رسیدن به هدف از جمله موضوعات قصههای این مجموعه است.
داستان ورودممنوع از جایی آغاز میشود که قرار است سینما باغچه در محله افتتاح شود؛ اما فیلمی که قرار است در اولین روز اکران شود ترسناک است به همین دلیل بچهها اجازۀ وجود ندارند؛ اما تربچه این قانون را قبول ندارد و میخواهد هرطور شده خودش به سینما و فیلم ترسناک برساند. آیا تربچه موفق میشود که فیلم را تماشا کند؟ بعد از تماشای فیلم آیا هنوز هم تربچه اعتقاد دارد باید هر فیلمی دلش میخواهد ببیند؟
داستان ورودممنوع موقعیتی را شرح میدهد که در آن کودکان از انجامدادن کاری منع میشود. در این شرایط معمولاً کودکان به دیدن فیلمی که نباید ببینند و یا کتابی که نباید بخوانند مشتاقتر میشوند و برای انجام آن کار ممنوعه پافشاری میکنند. کتاب ورودممنوع به کودکان کمک میکند که خود را جای شخصیت اصلی داستان بگذارند و چنین موقعیتهایی را بهتر درک کنند. یکی از ویژگیهای کتاب ورودممنوع آشنای کودکان با کلمات و واژههای جدید است.
خواندن کتاب ورود ممنوع را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان پشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ورود ممنوع
«یک روز سرد زمستانی وقتی اهالی باغچه تو چرت زمستانی بودند و حوصلهشان حسابی سر رفته بود، خانم آفتابگردان ایستاد وسط باغچه. برگهایش را شیپور کرد گذاشت جلوی دهانش و گفت: آقایان خانمها، گیاهان عزیز! توجه، توجه! آیا از خواب زمستانی رنج میبرید؟ آیا حوصلهتان سر رفته؟ آیا روزهای سرد و کوتاه زمستان بهسختی میگذرد؟ آیا دنبال راهی برای گذران بقیۀ زمستان میگردید؟ مژده، مژده، سینما باغچه افتتاح شد.»
حجم
۱۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۱۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه