کتاب پرستوک سفید
معرفی کتاب پرستوک سفید
کتاب الکترونیکی پرستوک سفید نوشتۀ یوردان یووکو، الین پلین، ایوان وازوف، کریستو بوتف و پاول وژینوف با ترجمۀ جهانگیر افکاری در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه نویسندگان برجستۀ بلغاری است که به زندگی روستایی و فرهنگ مردمان بلغارستان میپردازد.
درباره کتاب پرستوک سفید
پرستوک سفید مجموعهای از داستانهای کوتاه است که توسط نویسندگان برجستۀ بلغاری نظیر یوردان یووکو، الین پلین، ایوان وازوف، کریستو بوتف و پاول وژینوف نوشته شده است. این مجموعه داستانها، تصویری زنده از زندگی روستایی، فرهنگ و تحولات جامعۀ بلغارستان در دورانهای مختلف ارائه میدهد و خواننده را با زوایای مختلف زندگی مردم این کشور آشنا میکند.
یوردان یووکو (۱۸۸۰-۱۹۳۷) یکی از نویسندگان برجستۀ بلغاری است که در دهکدۀ ژراونا به دنیا آمد. او داستانسرا، قصهپرداز و درامنویس بود و آثار مهمی مانند خرمنچین (۱۹۲۰)، قلعهای در کنار مرز (۱۹۳۴) و ماجراهای گورولوموف (۱۹۳۶) را خلق کرده است. درامهای او مانند آلبهنا (۱۹۳۰)، میلیونر (۱۹۳۰)، بوریانا (۱۹۳۲) و یک مرد عادی (۱۹۳۶) بارها در تئاترهای بزرگ بلغارستان و دیگر کشورها به روی صحنه رفتهاند.
الین پلین (۱۸۷۷-۱۹۴۹) نویسندۀ دیگر این مجموعه، به خاطر داستانهای کوتاهش که زندگی روستایی و فرهنگ بلغارستان را به تصویر میکشد، شناخته میشود. ایوان وازوف (۱۸۵۰-۱۹۲۱) نیز یکی از بزرگترین نویسندگان بلغاری است که به عنوان پدر ادبیات بلغارستان شناخته میشود و آثار مهمی در زمینۀ شعر و نثر دارد.
کریستو بوتف (۱۸۴۸-۱۸۷۶) شاعر و انقلابی بلغاری بود که اشعار میهنپرستانهاش نقش مهمی در جنبشهای آزادیخواهانه داشت. پاول وژینوف (۱۹۱۴-۱۹۸۳) نیز نویسندۀ معاصر بلغاری است که در زمینۀ داستانهای علمی-تخیلی و رئالیسم اجتماعی فعالیت میکرد.
جهانگیر افکاری (۱۲۹۶-۱۳۸۲) مترجم و مقالهنویس ایرانی بود که آثار متعددی از نویسندگان برجستۀ جهان را به فارسی ترجمه کرده است. از جمله ترجمههای شناختهشدۀ او میتوان به کاندید نوشتۀ ولتر و جنگ شکر در کوبا اثر ژان-پل سارتر اشاره کرد
پرستوک سفید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات داستانی، بهویژه داستانهای کوتاه و فرهنگهای ملل مختلف، مناسب است.
بخشی از کتاب پرستوک سفید
«موکانین همچنان که سگهایش را صدا میکرد، دریافت که دهقان ناشناس بیهوده به سمت وی نمیآید، بلکه گرفتاری و اندوه است که او را پیش میراند. به سگان نهیبی زد. بعد دوباره دهقان را برانداز کرد. از جلیقۀ قرمزش معلوم بود که از ولایت دلی ـ اورمان۷ میآید. مردی بلندبالا و زورمند بود. بیچاره بود. بیچاره به دنیا آمده بود. این به چشم میزد. پیراهنش وصلههای ناهمواری داشت. کمربندش هم... . پابرهنه بود. به نگاه اول، یل گردنکلفتی بود، ولی موکانین خیلی زود دستگیرش شد که با یکی از آن آدمهای نیک و ساده سروکار دارد که به قول معروف، آزارش به مورچه هم نمیرسد. دهقان سلام کرد. زیر لب چیزی گفت شبیه «حالتان چطور است؟» ولی پیدا بود هوشش جای دیگر است، که غصۀ جانکاهی دارد.
چشمان را به روبهرو دوخت. دستی بالا برد و پرسید: «آیا تا ده منجیلاری خیلی راه مانده؟» موکانین پس از آگاهکردن او چشمش در جاده به ارابهای افتاد که به اسبی بسته شده بود. لابد گاری رهاشده مال همین دهقان بود که برای سراغگیری آمده بود. در گاری زنی با پشت دوتا نشسته بود که دستانش لای رختهای تنش بود. روسری ولوشدهای هم داشت که گوشههایش روی شانههایش افتاده بود. با آنکه هوا گرم بود، موکانین میدانست که زنان وقتی از پا درمیآیند، گره روسریشان را شل میکنند و این به گرمی هوا کاری ندارد. شاید از غم و غصۀ سخت بیشتر اینجور کنند. ته گاری، زنی دیگر بود، بسیار باریک، انگار دختری زیر لحافی دراز کشیده و سر بر بالشهای خشن و پررنگ روستایی گذاشته بود. یکوری نگاه میکرد و چهرهاش معلوم نبود.»
حجم
۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۷ صفحه
حجم
۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۷ صفحه