کتاب پنجاه شخصیت مشهور اسلام
معرفی کتاب پنجاه شخصیت مشهور اسلام
کتاب پنجاه شخصیت مشهور اسلام نوشتهٔ روی جکسون و ترجمهٔ مهدی امینی است. ثالث این کتاب را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «فلسفه و علوم اجتماعی» است.
درباره کتاب پنجاه شخصیت مشهور اسلام
کتاب پنجاه شخصیت مشهور اسلام داستان کلیت اسلام از زبان شخصیتهای مسلمانی است که پس از پیامبر اسلام در پی حقیقت اسلام و مسلمانی بودهاند. ۵۰ شخصیت مشهور اسلام روایتگر راویان حقیقت اسلام هستند: فقیهان، فیلسوفان، عارفان، متکلمان و فرماندهان مسلمانی که هر یک سودای رسیدن به اسلام حقیقی و حقیقت اسلام و اجرای آن را در زمان و مکانشان داشتهاند. در یک تقسیمبندی کلی به نظر میرسد که حقیقتطلبان به دو گروه تقسیم میشوند و به دو نتیجهٔ متفاوت میرسند: گروهی حقیقت را دستنایافتنی و ملک مُشاع همگان و گروهی نیز حقیقت را دستیافتنی، بلکه ملک طلق خود میدانند. «محمد بن جریر طبری»، «ابونصر فارابی»، «ابوعلی سینا»، «شهابالدین سهروردی»، «ابنعربی»، «شاه ولیاﷲ دهلوی»، «اقبال لاهوری»، «سید روحاﷲ خمینی» و «عبدالکریم سروش» از جمله شخصیتهایی هستند که روی جکسون در کتاب حاضر از آنان سخن گفته است.
خواندن کتاب پنجاه شخصیت مشهور اسلام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب تاریخ اسلام و شخصیتهای تأثیرگذار آن پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پنجاه شخصیت مشهور اسلام
«هرچند قطب معتقد بود اسلام برای تمامی مشکلات جامعه راه حل دارد، تأثیر اندیشههای غربی بر آرای او را نمیتوان نادیده گرفت. در واقع خود قطب از جراح و نویسندهٔ فرانسوی الکسیس کارل نام میبرد که کتابش انسان، موجود ناشناخته تأثیر عمیقی بر قطب گذاشته بود. کارل از عواقب فاسدکنندهٔ پیشرفت مادی مینویسد و از اینکه به نخبگان عارف و پارسا نیاز داریم تا بشریت را از انحطاطی که مسببش دموکراسی بوده است نجات دهند. چنین ایدههایی به گونهای در اندیشههای فیلسوفان غربی مثل نیچه نیز مشهود است، همچنین نوشتههای قطب آنجا که به فردگرایی میپردازند رنگ و بوی آرای کییرکگور را دارند. قطب از نیاز به نخبگان جدید در میان جوانان مسلمان سخن میگوید، که به مثابهٔ «پشقراولان» سرّی در برابر جاهلیت مدرن میایستند و الگوشان پیامبر و صحابهٔ اوست. قطب کارکرد واقعی این نخبگان را مشخص نمیکند و به نظر میرسد که تصویری تقریباً خام و رمانتیک از آن دارد: گروهی از پارسایان به محض اینکه به حقیقت اسلام پی ببرند، به راحتی هستی مییابند و زمام حاکمیت را به دست میگیرند؛ حاکمیتی که دیگر نیازی به قواعد یا قوانین زمینی ندارد.
قطب به اینکه دولت اسلامی چه شکلی باید داشته باشد چندان نمیپردازد، و سازماندهی واقعی را به عهدهٔ امت میگذارد، وقتی که [امت] آمادگیاش را داشته باشد. او اصطلاح دیگری نیز از مودودی وام میگیرد و آن «حاکمیت الهی» است. بر این اساس، چنانچه جامعه مطابق با ارادهٔ الهی ــ که قرآن و سنّت مشخصاش میکند ــ اداره شود، تمامی امور درست خواهد شد. او دین را امری تجویزی نمیداند، بلکه بیشتر تجربهای زیباییشناختی و روانشناختی میداند، دیدگاهی که شباهت بسیاری به اگزیستانسیالیسم غربی دارد. این دیدگاه بر شهود متکی است، چرا که مؤمن به سادگی «میداند» که در هر موقعیتی چه کار کند. باز هم وقتی که قطب از تجربهٔ الهی عارف صحبت میکند، شباهتهایی با «ابرانسان» نیچه دارد، یا حتی با مارتین لوتر که معتقد بود خود فرد میتواند متن دینی را بدون نیاز به ساختار سلسلهمراتبی عُلما دریابد.»
حجم
۳۸۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۷۰ صفحه
حجم
۳۸۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۷۰ صفحه