کتاب هیچ وقت دروغ نگو
معرفی کتاب هیچ وقت دروغ نگو
کتاب هیچ وقت دروغ نگو نوشتهٔ فریدا مک فادن و ترجمهٔ لیدا علیزاده است. انتشارات آقایی این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب هیچ وقت دروغ نگو
کتاب هیچ وقت دروغ نگو یک رمانی هیجانانگیز و روانشناختی است که با تمرکز بر دروغها و اسرار زندگی شخصیتهایش، خوانندگان را در دسیسههای پیچیده و روانی فرو میبرد. فریدا مک فادن که بهخاطر نوشتههای معمایی و دلهرهآورش شناخته شده، در این کتاب نیز به بررسی عمیق رفتارهای انسانی و تأثیر دروغ بر روابط و زندگی افراد میپردازد. از همان ابتدا خواننده با وضعیتی پیچیده و شگفتانگیز روبهرو میشود که او را وادار به پیشبینی و حدسزدن دربارهٔ انگیزهها و اعمال شخصیتها میکند. مک فادن با خلق شخصیتهای چندلایه و پردهبرداری تدریجی از اسرار آنها، تحولی جذاب و واقعی به داستان میدهد. تکنیکهای نوشتاری مانند تغییر دیدگاهها و استفاده از فلاشبکها به تعلیق و جذابیت داستان افزوده و باعث میشود خواننده تا پایان کتاب، به دنبال کشف حقیقت باشد. این کتاب برای علاقهمندان به ژانر معمایی و دوستداران داستانهای روانشناختی که به دنبال مطالعهای پرهیجان و تعلیقآمیز هستند، مناسب است.
خواندن کتاب هیچ وقت دروغ نگو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هیچ وقت دروغ نگو
«تریشیا
قطعاً ما گم شدیم. ولی شوهرم نمیخواد اعتراف کنه.
البته این رفتار همیشگی اتین نیست.
ماتازه عروس و دامادیم و ۶ ماهه که با هم ازدواج کردیم. اتین شوهر خیلی خوبیه البته بیشتر از ۹۰ درصد خوبه!
چون بیشتر رستورانهای رمانتیک شهرو میشناسه و خیلی وقتا با گلایی که برام میخره غافلگیرم میکنه. به تموم حرفام گوش میکنه و سوالامو درست جواب میده. ولی خوب اگه بخوام اون ۱۰% رو بگم باید بگم اون آدم کله شقیه.
من هوار میزنم که بابا اون پیچی که میخوره به خیابان سیدر رو رد کردی. خیلی وقت پیش شاید یک کیلومتر ازش رد شدی. . . .
اما اون میگه: نه هنوز بهش نرسیدیم.
آدرس خونهای که توی وستچستر، مشاور املاکمون جودی بهم داده رو تو دستم مچاله میکنم و به این فکر میکنم که آخه چرا باید سیگنال مکانیابمون رفته باشه. انگار داریم توی عصر حجر زندگی میکنیم.
هرچند اتین همیشه دوست داشت یه جایی زندگی کنه که دور افتاده باشه و حالا داشت به خواستهاش میرسید.
وقتی داشتیم از منتهن خارج میشدیم، برف شروع به باریدن کرد. اولش دونههای برف کوچولو و بامزه بودن و تا به زمین میرسیدن آب میشدند . ولی حدود یه ساعت بعد شدید شد واسه واسه همین جاده تاریکتر و لیز شد.
ماشین اتین بی ام دبلیو با روکش چرمی دستدوزه و محور ماشین جلوئه. ازاون گذشته اتین هم توی رانندگی توی برف مهارت چندانی نداره.
داشتم به این چیزا فکر میکردم که ماشین روی یخ سر خورد. . اتین فرمون رو محکمتر گرفت و سر ماشین رو صاف کرد. ولی من هنوز تپش قلب دارم .
جلوتر گوشه خیابون پارک میکنه و میگه: آدرس و بده ببینم. .
دارم فکر میکنم کاش میشد من رانندگی کنم کاغذ مچاله شده رو میگیرم سمتش. دوباره میگم فکر کنم پیچو رد کردیم.
به جلو نگاه میکنه. برف پاک کنا سریع حرکت میکنن و نور بالای ماشین هم روشنه با این حال نمیشه درست چیزی رو دید
- نه من میدونم چطوری باید خودمونو برسونیم اونجا
- مطمئنی؟
- چرا قبل از اینکه بیفتیم تو جاده هوا رو چک نکردی؟
- میخوای برگردیم؟ میتونیم بعداً بیایم خونه رو ببینیم.
با چشم غره نگاه میکنه و سرشو تکون میده. . . بعدش با غرغر میگه: تریشیا دو ساعت طول کشید تا رسیدیم اینجا حالا که ۱۰ دقیقه مونده برسیم میگی برگردیم؟»
حجم
۹۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۹۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه