کتاب تونل دوستی
معرفی کتاب تونل دوستی
کتاب «تونل دوستی» نوشتۀ زهرا امیری است و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب تونل دوستی
قصهها مزایای بیشماری دارند و کودکان از طریق داستانها موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، از شنیدن آن لذت میبرند و در ذهنشان باقی میماند. مطالعۀ داستان همچنین تأثیرات فراوانی بر کودکان و نوجوانان میگذارد؛ قدرت درک و خیالپردازیشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا کرده و دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا مییابد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان و نوجوانان، به آنها آموزش میدهند.
کتاب تونل دوستی داستانی تخیلی و آموزنده برای کودکان است که به موضوع دوستی و عواقب رفتارهای نامناسب میپردازد. شخصیت اصلی این داستان، خرگوشی چاق و تنها است که رفتارهای سرد و بیاحساس از خود نشان میدهد. این خرگوش با بدرفتاری موش کوری را که به دنبال دوستی و ایجاد ارتباط است، از خود میراند؛ اما داستان زمانی تغییر میکند که خرگوش در جستجوی غذا با گرگ روبهرو میشود و بهناچار به لانۀ موش کور پناه میبرد. اینجا است که او با صحنۀ عجیبی مواجه میشود که او را از رفتارهای بدش نسبت به موش کور پشیمان میکند. این تغییر ناگهانی در داستان به کودکان یادآوری میکند که ممکن است روزی نیاز به کمک دیگران داشته باشند؛ بنابراین باید در روابط خود با دیگران دقت کنند.
کتاب تونل دوستی با زبانی ساده و تصاویری جذاب، اهمیت دوستی، احترام به دیگران و عذرخواهی در مواقعی که لازم است را به تصویر میکشد. این داستان به کودکان میآموزد که دوستی و همکاری میتواند زندگی را زیباتر کند و ارتباطات مثبت با دیگران، امنیت و شادی بیشتری به همراه دارد.
خواندن کتاب تونل دوستی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان اول تا پنجم دبستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تونل دوستی
«یک آقا خرگوشی بود که تنها زندگی میکرد. او کسی را دوست نداشت و با کسی هم دوست نمیشد. یک روز تنها توی خانهاش نشسته بود که یکدفعه صدای خرت خرت شنید. تا خواست تکان بخورد، یکعالمه خاک ریخت رویش. خاکها رفتند به چشمش. خرگوش هویج را انداخت زمین و چشمهایش را مالید. موش کوری را دید که داشت اطراف را بو میکرد. موش کور گفت: بوی خرگوش میآید. یعنی من آمدهام خانۀ یک خرگوش؟ خرگوش خیلی عصبانی بود. گفت: بله. موش مور گفت: سلام، سلام. خرگوش گفت: چه سلامی، چه علیکی. میدانی چهکار کردهای؟ موش کور کمی جلوتر آمد و گفت: چه شده دوست من؟ خرگوش از اینکه موش کور او را دوست خود خطاب کرده بود اصلاً خوشش نیامد.»
حجم
۸۲۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۸۲۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه