کتاب قدرت بیداری
معرفی کتاب قدرت بیداری
کتاب «قدرت بیداری» نوشتۀ وین دایر و ترجمۀ علی اصغر شجاعی است و انتشارات ادبیات معاصر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب قدرت بیداری
اصلیترین هدف وین دایر در کتاب قدرت بیداری رساندن این پیام به مخاطبانش است که: خود برترتان را زندگی کنید که آرامش، خشنودی، صداقت و شادی را ترویج میدهد. او هیچ اشارهای به شرایط زندگی انسان نمیکند. افراد نیازی به خوششانس بودن ندارند؛ میتوانند بهراحتی انتخاب کنند که خود برترشان را زندگی کنند و این اتفاق میافتد. بیداری وابسته به آرامش یا سهولت نیست. فقط میتواند اتفاق بیفتد.
کتاب قدرت بیداری اثری عمیق و الهامبخش است که به خوانندگان کمک میکند تا با استفاده از تمرینهای ذهنآگاهی و ابزارهای معنوی، سفری درونی بهسوی خودآگاهی و تحول فردی آغاز کنند. این کتاب، به افرادی که به دنبال بیداری هستند، راهکارهایی عملی ارائه میدهد تا بتوانند ارتباط عمیقتری با خود و جهان اطراف برقرار کنند. وین دایر در این کتاب به مفهوم بیداری معنوی پرداخته و توضیح میدهد که چگونه میتوان با تمرینهای ساده اما مؤثر، آگاه شد و به نیروهای درونی دسترسی پیدا کرد.
کتاب قدرت بیداری در ۱۲ فصل تنظیم شده است. عناوین فصلهای کتاب عبارت است از: «فصل اول: نقشۀ راه پیشِ رو»، «فصل دوم: عبور از سطح مادی»، «فصل سوم: کلینگر باشید»، «فصل چهارم: حقیقتاً آزاد باشید»، «فصل پنجم: سه راهکار دستیابی به هوشیاری متعالی»، «فصل ششم: رام کردن نفس (راهکار چهارم)»، «فصل هفتم: بدانید که همۀ ما یکی هستیم»، «فصل هشتم: تسلیم شوید و خودتان را با جریان همسو کنید»، «فصل نهم: قدرت تجسم را به دست بگیرید»، «فصل دهم: مراقبه را بیاموزید و ذهنتان را تمرین دهید»، «فصل یازدهم: زندگی درون نور» و «فصل دوازدهم: از بهشت روی زمین لذت ببرید».
خواندن کتاب قدرت بیداری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای خودیاری و موفقیت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قدرت بیداری
«وقتی ١٩ سالم بود، دست به خودکشی زدم. جدایی از معشوق دبیرستانیام باعث شد که به سیم آخر بزنم. به من خیانت کرده بود و ازآنجاکه تمام هویتم به آن رابطه گرهخورده بود، پس از پایانش، هیچ تصوری از خودم و هدفم در زندگی نداشتم. گهگاه وقتی رابطهای از هم میپاشد، شما نیز از هم میپاشید. همین اتفاق هم افتاد، من ازهمپاشیده، گمشده و افسرده شدم. میخواستم به زندگیام پایان دهم و برنامهریزی کردم چه زمانی و به چه شکل این کار را بکنم. اما آن موقع، از قضا زندگی برنامههای دیگری برایم داشت. یک شب، دچار یک سانحه رانندگی شدم که خودرو واژگون شد و چند بار غلت زد. خودم را از خودرو بیرون کشیدم و روی کاپوت مچالهٔ ماشین ایستادم. روی پاهایم خون جاری شده بود و ترس تمام وجودم را در برگرفت. سپس، احساس ضعف کردم. فکر کردم دارم میمیرم. به خونی که از پاهایم رفته بود و روی کاپوت ماشین ریخته بود، نگاه کردم. با خودم گفتم آیا اصلاً من مهم بودم؟»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه