دانلود و خرید کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم سیدعلی موسوی
تصویر جلد کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم

کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم

انتشارات:میراث اهل قلم
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم

کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم مجموعه داستان‌های طنز اجتماعی نوشته سید علی موسوی است که در انتشارات میراث قلم منتشر شده است. 

سلام؛ خانم مرجان خانم مجموعه داستان‌های کوتاه نوشته سید علی موسوی است. او در این کتاب، با رویکردی طنز به برخی مسائل اجتماعی پرداخته است و آن‌ها را در قالب داستان درآورده است.

کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران داستان کوتاه فارسی و داستان طنز را به خواندن کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب سلام؛ خانم مرجان خانم

در صفحه «ج و چ» هیچ اسمی نبود. از سفید بودن صفحه «ج و چ» احساس خوبی پیدا کرد. پاره‌اش کرد که اگر یک وقت کاغذ یادداشت لازم داشت، استفاده‌اش کند.

چشمش به صفحه «د وذ» که خورد؛ احساس خوبش از سفید بودن ورق قبلی، رنگ تهوع گرفت. از هیچ صفحه‌ای به اندازه صفحه «د و ذ» نفرت نداشت. مجبور بود در این صفحه اسم زن صیغه‌ای و تنها پسر ناخواسته‌اش را بنویسد.

وقتی یادش می‌آمد؛ مجبور است ماهی دویست هزار تومان پول مفت بریزد توی حلق این زن و آن پسرک؛ خون جوشیده توی رگ‌های سرش، صورتش را سرخ می‌کرد. اوایل خیلی امیدوار بود این زنگوله پای تابوت هیچ شباهتی به خودش نداشته باشد؛ تا شاید بتواند از سر خودش بازش کند. اما از سیاهی بختش، پسرک هرچه بزرگ‌تر می‌شد؛ بیش‌تر شبیه خودش می‌شد.

مجبور شد این شماره را بنویسد. کافی بود یک هفته واریز پولش عقب بیافتد. سر هفته نشده با مأمور، پشت در خانه سبز می‌شد. روزگارش سیاه‌تر می‌شد، اگر یکی از فامیل زنش از جریان باخبر می‌شد!

«بعله.... پس بگو چرا دلش نمی‌اومد چهار تومن پول خرج ختم دختر دسته گل ما بکنه! مرتیکه سوگلی داشته ما خبر نداشتیم.... تف تو ذاتش!»

***

ورق زد. به زحمت می‌شد تشخیص داد اسم اول در صفحه «ر، ز، ژ» اسم برادر کوچکترش است. از عمق فرورفتگی نوک خودکار روی کاغذ، معلوم بود با غضب روی اسمش خط کشیده. آخرین بار سر ارث و میراث پدری درگیری سختی با هم داشتند. اسمش را ننوشت. رفت سراغ اسم بعدی؛ بعدی هم خواهرش بود. روی اسمش را خط نکشیده بود اما؛ شش ماه پیش که با هم تلفنی صحبت کرده بودند، احساس کرده بود دارد حرف‌های برادر بزرگ‌ترش را می‌زند. پیش خودش گفت: «کور خوندی... فکر کرده من نمی‌فهمم با هم دست به یکی کردن خونمو از چنگم دربیارن!»

اسم خواهرش را هم ننوشت.

***

به صفحه دوستانش رسید. «س و ش». اسم همه دوستان محل کارش را –به خاطر شین شرکت- در این صفحه نوشته بود؛ که راحت پیدایشان کند. از سال‌ها قبل، هر هفته خانه یکی‌شان جمع می‌شدند و به قول خودشان شب‌نشینی مجردی می‌گرفتند. البته الآن مدت‌ها از آخرین باری که دور هم جمع شده بودند گذشته بود. چند نفرشان مرده بودند؛ برای همین اسمشان را خط زده بود، ولی چند اسم دیگر بود. دست به قلم شد که اسمشان را بنویسد، اما کمی فکر کرد «هر مهمانی هر چقدر هم ساده باز هم خرج دارد!» فکر کرد؛ اگر شماره‌شان را نداشته باشد، می‌تواند به بهانه این‌که شماره‌تان را نداشتم بهشان زنگ نزند. با بی‌اعتنایی ورق زد.

***

در صفحه بعد، از خط‌خوردگی روی اسم اول، یاد همسایه روبرویی افتاد. از آخرین بار که با هم حرف زده بودند، یک سال می‌گذشت. بچه تخسشان توپش افتاده بود توی حیاط خانه‌اش به خیال این‌که خیلی زرنگ است، مثل دزدها از دیوار خانه بالا آمده بود و به حیاط پریده بود. سر بزنگاه مچش را گرفته بود و یک پس گردنی نثارش کرده بود. و نتیجه‌اش این شد که تنها اسم صفحه «ص وض» نیز خط خورد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان