کتاب قتل در عمارت جغدها
معرفی کتاب قتل در عمارت جغدها
کتاب قتل در عمارت جغدها نوشتهٔ مارته جاسلین و ترجمهٔ نشاط رحمانی نژاد و ویراستهٔ آمنه بختیاری است. کتاب کوله پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان معمایی برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب قتل در عمارت جغدها
کتاب قتل در عمارت جغدها که دومین جلد از مجموعهٔ «کتابهای معمایی کارآگاهْ آگی مورتون» است، یک رمان برای نوجوانان را در بر گرفته است. داستان این رمان که ۳۷ فصل دارد، از تاریخ ۲۳ دسامبر ۱۹۰۲ آغاز میشود و تا اول ژانویهٔ ۱۹۰۳ ادامه مییابد. داستان چیست؟ کارآگاهی به نام «آگی مورتون» بهتازگی از راز یک قتل پرده برداشته است. او در آخرین لحظات از چنگال مرگ گریخته است و حالا برای گذراندن تعطیلات با خواهرش «مارجوری» صبر و قرار ندارد. مارجوری بعد از ازدواجش با «جیمز»، بانوی جدید عمارتی اشرافی و عظیم به نام «پارک جغد» شده است و مادربزرگ جین، آگی و همکار کارآگاهش «هکتور پرو» بهزودی به آنجا سفر میکنند. قرار است در پارک جغد حسابی به آگی خوش بگذرد؛ آنهم با وجود مهمانهای جالب و اتفاقات هیجانانگیز؛ از عموزادۀ دورش «لوسی» گرفته تا زوج اشرافی و پر زرقوبرقی اهلِ سیلان و بازیگران دورهگرد تئاتر که برای سرگرمکردن مهمانان آمدهاند. یک گذرگاه مخفی و زمردی بزرگ و نفرینشده هم در کار است، اما حدس بزنید آگی و دوستانش در صبح کریسمس بهجای هدیه چهچیزی پیدا میکنند؟ یک جسد. حالا آگی و هکتور باید بار دیگر مهارتهای کارآگاهی، قدرت استدلال و تخیلشان را به کار بگیرند تا با کمک یک خبرنگار فضول، قاتلی را پیدا کنند که دارد آزادانه در عمارت میچرخد!
خواندن کتاب قتل در عمارت جغدها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانانِ دوستدار رمان معمایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قتل در عمارت جغدها
«طوری از آشپزخانهٔ شلوغ و از کنار خدمتکارهایی که بشقابهای ناهار را به طبقهٔ بالا میبردند، گذشتم که انگار هیچ اهمیتی به این دنیا نمیدهم. شال یکی از خدمتکارها را از روی قلاب پشت در برداشتم تا آن را به همان دلیلی که خودشان استفاده میکردند، به کار ببرم... یعنی، برای اینکه وقتی میرفتند تا تخممرغ یا زغال یا نان و چیزهای موردنیاز دیگر را از ساختمانهای جانبی بیاورند، یک لایهٔ اضافه به دور گردن و شانهها داشته باشند. هرچند، من امیدوار بودم بهجای اینها، بتوانم هکتور را بیاورم.
گروهبان فلوس سر پست نگهبانیاش از جسد توی اسطبل بود و با سه خبرنگاری صحبت میکرد که جلوی دروازهٔ پشتی حیاط جمع شده بودند.
آقای کرمشات از تیورتون بیوگل، آقای پاکمارک با آن کلاه لبهدارش و... آقای آگوستوس فیبلی از صدای تورکی. خب سلام. به این زودی برگشتی؟ آقای فیبلی پالتو و کلاهی سیاه پوشیده بود. عینکش بهخاطر برف مثل آینهای دوقلو برق میزد.
از آنها پرسیدم: «احیاناً دوستم هکتور رو ندیدین؟»
سر تکان دادند و پاهایشان را جابهجا کردند. دلش را نداشتم که فکر کنم چقدر پاهایشان باید سرد باشد. امیدوار بودم مارجوری به نانوا اجازه بدهد که به آنها نان گرم بدهد. یعنی، باید میایستادم و با آقای فیبلی صحبت میکردم؟ باید به او میگفتم که چقدر بهخاطر ناپدید شدن هکتور وحشت کرده بودم؟ باید میگفتم خواهش میکنم کمکم کن؟
به ماه اکتبر فکر کردم و اینکه چه اتفاقی افتاد وقتی خودم بهتنهایی یک مجرم را تعقیب کرده بودم و نتیجهٔ وحشتناک آن شب. موجی از خاطرات منجمدکننده ذهنم را فراگرفت. همین باعث شد تصور اینکه میتوانستم بهتنهایی در برابر مردی عصبانی بایستم، از بین برود. حق با لوسی بود. این وظیفهٔ پلیس بود. هکتور هم مطمئناً با لوسی موافق بود. میخواست وقتی بزرگ میشد، پلیس بشود. برای همین، به نظر او پلیسها هیچ کار اشتباهی انجام نمیدادند.
نگاهی به گروهبان فلوس انداختم. اصلاً دربارهٔ اینکه نگهبانی کردن از یک جسد تا چه حد ممکن بود خستهکننده باشد، کنجکاو نبودم. البته، او حالا داشت با آقای کرمشات یک آهنگ دونفره میخواند و پلیسی نبود که بخواهم به او اعتماد کنم.»
حجم
۹۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۹۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
خوب