کتاب آنچه انتظار داریم رخ می دهد
معرفی کتاب آنچه انتظار داریم رخ می دهد
کتاب آنچه انتظار داریم رخ می دهد نوشتهٔ دیوید رابسن و ترجمهٔ منصور بیگدلی است. انتشارات بذر خرد این کتاب را منتشر کرده است. چگونه پیشفرضها واقعیت را میسازند؟
درباره کتاب آنچه انتظار داریم رخ می دهد
چگونه پیشفرضها واقعیت را میسازند؟ کتاب آنچه انتظار داریم رخ می دهد در ده فصل کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد. این کتاب تأکید کرده است که باورهای ما (نه صرفاً مثبت یا منفینگری) دربارهٔ تواناییهایمان، چگونه به شیوههای گوناگون بر سازگاریمان با چالشها و سلامت جسم و روان ما اثر میگذارد. نویسنده در این ده فصل و با مثالهای گوناگون تأثیر پیشفرضهایی را که در ذهن داریم و انتظاری که برای خود ایجاد میکنیم، نشان داده و راهحلهایی برای چیرهشدن بر آن به ما ارائه کرده است. نکتهٔ مهمی که دیوید رابسن چندینبار بر آن تأکید کرده این است که شناخت این «آثار توقع یا انتظار» قرار نیست تمام مشکلات را حل کند؛ دانستن اینکه ذهن ما دستگاه پیشبینی است و باورهای ما از تجربیاتمان شکل میگیرد، نمیتواند وضعیت مالی نابهسامان یا تنشهای اجتماعی را از بین ببرد؛ آشنایی با سازوکار اثر توقع و توانایی درک و مدیریت آن قرار است نوعی پیشرفت شخصیتی برای ما باشد تا راهمان بهسوی تغییر واقعی را هموار کند. این مهارتی است که باید کسب کنیم و آن را بپروریم تا در شرایط دشوار به کمکمان بیاید. با او همراه شوید.
خواندن کتاب آنچه انتظار داریم رخ می دهد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آنچه انتظار داریم رخ می دهد
«اگر در زمان ریاستجمهوری باراک اوباما، او را از نزدیک میدیدید متوجه میشدید که تقریباً در تمام موقعیتهای عمومی، همان کت و شلوار آبی یا خاکستری را میپوشید. این کار از روی مُد نبود بلکه یک ترفند زندگی بود: او فکر میکرد اگر از تصمیمگیریهای کوچک اما بیربطی که تمرکزش را برهم میزند پرهیز کند، میتواند ذخایر ذهنیاش را برای مسئولیتهای ریاستجمهوریاش نگه دارد.
ظاهراً میشل این رفتار او را چپچپ نگاه میکرد. باراک اوباما گفت: «همسرم من را مسخره میکند که اینقدر روتین شدهام.» اما اوباما در این طرح صرفهجوییِ انرژی، تنها نیست. آریانا هافینگتون، استیو جابز، ریچارد برنسون و مارک زاکربرگ همگی گفتهاند بهخاطر حفظ مغزشان برای کارهای مهمتر، پوشش خود را ساده کردهاند. زاکربرگ به یک خبرنگار گفت: «اگر انرژی کمی هم برای مسائل احمقانه یا بیهودهٔ زندگی صرف کنم، احساس میکنم کارم را انجام نمیدهم.»
استدلال آنها ظاهراً براساس پژوهشهای محکم علمی بود که اوباما در مصاحبهای با وَنیتی فِیر به آن اشاره کرد. دههها، پژوهشگران تصور میکردند هر نوع تلاش ذهنی مثل تصمیمگیری، پرهیز از حواسپرتی یا مقاومت در برابر وسوسه، ذخایر گلوکز مغز را مصرف میکند. صبح که از خواب بیدار میشویم، آن انرژی حیاتی را بهوفور داریم، اما هر بار به ذهنمان ورزش میدهیم، کم میشود که نتیجهاش افت تمرکز و خودکنترلی در ادامهٔ روز است. طبق گفتهٔ یک متخصص به روزنامهٔ فایننشیال تایمز: «مغز شما در هر روز فقط مقدار مشخصی تفکر با کیفیت میتواند انجام بدهد.» براساس این نظریه، محدودیتهای ذخایر ذهنی ما میتواند اهمالکاری در کار را توضیح بدهد. با هر بار تمرکز بر کاری که در دست داریم، خودکنترلی را بهکار میگیریم، و کمی از انرژی ما مصرف میشود تا زمانی که سرانجام نمیتوانیم در مقابل وسوسهٔ نگاهکردن به فیسبوک، توئیتر یا یوتیوب، مقاومت کنیم. بنابراین اواسط بعدازظهر، همانطور که روز به پایان نزدیک میشود، ساعتهایی را به بطالت هدر میدهیم.»
حجم
۳۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه
حجم
۳۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه
نظرات کاربران
متاسفانه برای من ترجمه چندان مناسبی نبود. بعد از خواندن چند صفحه اول، مجبور شدم برای فهمیدن بهتر مطالب نویسنده، ترجمه دیگری رو بخرم... البته شاید مشکل وسواس بیشتر از حد من باشه. حتما نمونه کتابها رو با دقت بخونید