کتاب دیوبند
معرفی کتاب دیوبند
کتاب دیوبند نوشتهٔ زهرا شاهی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب دیوبند
کتاب دیوبند که جزو مجموعه کتابهای «پرندهٔ آبی» است، رمانی برای نوجوانان است. این رمان که شما را با شخصیتی به نام «کیان» آشنا و همراه میکند، ۱۷ فصل دارد. داستان چگونه آغاز میشود؟ راوی از «آنا» میگوید. او در خواب صدای وحشتناکی شنیده است. صدا مدام زیادتر شده و خوابش را پُر کرده است. راوی میگوید که این صدا انگار حجم داشته و شبیه موج تیرهرنگی بوده است که هی جلوتر و جلوتر میآمده و اکسیژن هوا را میبلعیده. نفس آنا داشت بند میآمد! همهٔ زورش را جمع کرد و از خواب بیدار شد. اتاق تاریک بود و همهچیز سرجای خودش. آنا خواست نفس راحتی بکشد، اما دوباره همان صدا را شنید. فکر کرد هنوز خواب است. خواست از این یکی خواب هم بیدار شود، اما اینبار نتوانست. ماجرا چیست؟ این رمان معاصر و ایرانی به قلم زهرا شاهی را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب دیوبند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانانِ دوستدار رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دیوبند
«سر طنابش را حلقه کرد و منتظر ایستاد. اژدک عصبانی شد و روبات جلوتر آمد. تهمورث از جایش تکان نخورد. اژدک چشمهایش را ریز کرد. حالا روبات مقابل تهمورث رسیده بود و با قدم بعدی میتوانست لهاش کند. تهمورث صبر کرد. روبات که پایش را بالا آورد، توی یک صدم ثانیه حلقهٔ طناب را از توی پایش رد کرد و روبات را دور زد و از پشت کشید. تعادل روبات یک لحظه به هم خورد و رو به عقب رفت. اما به سرعت پایش را عقب کشید و قبل از اینکه واژگون بشود، زانو زد روی زمین و خودش را نگه داشت. تهمورث به سرعت از پشت پرید روی پای روبات و با تمام زورش به پشت سر روبات ضربه زد. روبات از کار نیفتاد. اژدک که وحشتزده شده بود، سریع روبات را از جا بلند کرد.
تهمورث با خودش گفت: «بعد از مغز، قلب نقطهٔ حساس پیکر است.»
و از روبات دور شد و پا گذاشت به فرار. روبات دنبالش دور محوطه میچرخید. تهمورث زیر لب گفت: «چنگک! چنگکت را به کار ببند! چون هرگز به پای من نخواهی رسید.»
به سرعت می دوید و نیم نگاهش به پشت سر بود. بالاخره چیزی که دنبالش بود، اتفاق افتاد. روبات، چنگکش را بیرون آورد. تهمورث ایستاد و برگشت به طرف روبات. روبات چنگکش را یک دور توی هوا چرخاند و پرت کرد طرف تهمورث. تهمورث حلقهٔ طناب را دور چنگک انداخت و جا خالی داد. شروع کرد به کشیدن. صدای خندهٔ اژدک دوباره بلند شد: «در مورد زور بازوت چی فکر کردی؟»
روبات قدمی به عقب برداشت و خواست چنگکش را جمع کند اما نتوانست. تهمورث با تمام قدرت طناب را میکشید. روبات باز قدمی به عقب برداشت. چنگک حسابی کشیده شده بود. تهمورث یکدفعه طناب را شل کرد و چنگک رها شد. چنگک رها شده پرتاب شد رو به عقب و خورد توی قفسهٔ سینهٔ روبات. روبات تلو تلو خورد و روی زانو افتاد. تهمورث گرزش را برداشت و قبل از اینکه روبات دوباره بلند شود، به سمت قفسهٔ سینهاش حمله کرد و با تمام قدرت ضربه زد. دود سیاهی از دور گردن روبات بیرون زد و از حرکت افتاد. چشمهای اژدک از کاسه درآمده بود و انگار باور نمیکرد چه اتفاقی برای روباتش افتاده. تهمورث با سرِ بالا، روبهروی اژدک ایستاد و نگاهش کرد.»
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه