کتاب مفید باش
معرفی کتاب مفید باش
کتاب مفید باش نوشتهٔ آرنولد شوارتزنگر و ترجمهٔ غزال بیگی است. نشر گویا این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی هفت ابزار سودمند برای زندگی در قالبی زندگینامهمانند.
درباره کتاب مفید باش
کتاب مفید باش (Be useful) که هفت فصل دارد، هفت ابزار سودمند برای زندگی را در بر گرفته است. این کتاب پس از گذشتنِ چند ماه از فرمانداری نویسنده در سال ۲۰۱۱ نوشته شد؛ وقتی دنیای اطراف او فروریخت. این اثر به نصیحتی از پدرِ نویسنده ارتباط دارد که در مغز او حک شده است. بهعقیدهٔ آرنولد شوارتزنگر، مفیدبودن نیروی انگیزهبخش تمام تصمیمهایش بود و همهٔ ابزارهای کاربردیاش را برای تصمیمگیری، سازماندهی میکرد. او یک قهرمان پرورش اندام، هنرپیشهٔ نقش اصلی میلیونر و خدمتگزار مردم بوده است. او معتقد است که همه باید مفید باشند. کتاب «مفید باش» به خودزندگینامهای میمانَد که مسیری روشن را بهسوی موفقیت ترسیم میکند. آرنولد شوارتزنگر به شما نشان داده است که چگونه ابزارها را در خدمت هر آیندهای که برای خود متصورید، به کار ببرید. او بینشهای خود را با داستانهای شخصی، موفقیتهای متحولکننده و شکستهای تهدیدکننده همراه کرده است. برخی از این خاطرات به گوش شما آشنا هستند و برخی برای اولینبار در این کتاب مطرح شده است.
خواندن کتاب مفید باش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و قالب زندگینامهمانند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مفید باش
«اولین، بزرگتری که دربارهٔ دوراندیشیام برای قهرمانی بدنسازی با او صحبت کردم و رویایم را جدی گرفت و از من حمایت کرد، مردی به اسم فِردی گرستل بود. فِردی، پدر دوستم کارل بود که در نوجوانی در باشگاه گراتس با هم ژیمناستیک کار کردیم. داستان فِردی بسیار جذاب است. او یهودی بود، اما در طول جنگ جهانی دوم برای فرار از دست نازیها وانمود میکرد کاتولیک است و سپس برای نابودی آنها به گروه مقاومت پیوست. پس از جنگ، به گراتس برگشت و با علاقه به کارهای محلی، سیاست محلی و بهخصوص امور جوانان محلی پرداخت. با همسرش دو دکهٔ مجلهفروشی باز کرد که در ایستگاه راهآهن و میدان اصلی شهر بود. با کارش، تپش زندگی را به گراتس و اطرافش بازگرداند. فِردی را اوایل دههٔ ۱۹۶۰ دیدم، وقتی گروهی از پسران را برای آموزش ورزش و فعالیتهای فیزیکی در فضای باز سروسامان داد. به ما آموخت چگونه جدی و کارآمد باشیم، اما همچون گلادیاتورهای رومی نیز ما را به مبارزه با هم وامیداشت تا برای مبارزهٔ واقعی آماده شویم. خیلی جالب، اما درعینحال نیز دشوار بود. در طول جنبش من برای فرماندار شدن در ۲۰۰۳، فِردی به یکی از گزارشگران لس آنجلس تایمز گفت: «جوانان رو برای ورزش جمع کردم، ولی شرایط طوری بود که باید به حرفم گوش میدادن.»
گوش دادن به کدام حرف؟ فِردی به چه علاقه داشت و فکر میکرد کدام حرف مهم را باید بشنویم؟ هرگز مانند یک معلم برای ما سخنرانی نمیکرد. پایان هر هفته، از ما امتحان نمیگرفت. فقط بذرها را کاشت. فقط ایدههایی را اینگونه به ما میگفت: «شاید حالا این رو درک نکنین، اما یه روزی متوجه میشین و از دونستن اون، خوشحال میشین.» نمیدانستم چه واژهای برای آن بهکار ببرم، اما فِردی مردی رنسانسی بود. به ورزش، اپرا، فلسفه و تاریخ، علاوه بر تجارت و سیاست و بسیاری چیزهای دیگر علاقه داشت که در طول پنجاه سال دوستی از او آموختم. البته به یادگیری و تمرکز بر مسائل جدید نیز علاقهمند بود که به عقیدهٔ من، ویژگی قابل توجه مردی رنسانسی است که بیشترین تاثیر را بر زندگیام گذاشت و مطمئنم برای بسیاری از پسران دیگر نیز همینطور بود.
فِردی مانند پدری بود که هیچکدام از پدران ما نتوانستند آنگونه باشند، چون پدران ما دوراندیشی او را نداشتند. در مورد من که درشتتر از پسران همسن خودم بودم، فِردی متوجه شد استعداد بالقوهای برای بدنسازی دارم که درهای بسیاری به رویم گشوده خواهد شد، اما پدرم باور داشت آن درها را کارفرمایان آیندهام محکم به صورتم میکوبند، چون بدنسازی از نظر او جدی نبود. فِردی از پدرانمان جوانتر بود و وسط جنگ حضور داشت که به نظر من، با بالا رفتن سنش ذهنش را نسبت به مسائل بازتر کرده بود، زیرا مانند بسیاری از پدرانمان غفلت نکرده بود یا از خوش شرمسار نبود. وقتی برای عقایدتان میجنگید و به نجات دنیا کمک میکنید، درک لذت و احتمال مواجهه با مسائل جدید و زیبا راحتتر میشود.»
حجم
۱۴۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
حجم
۱۴۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه