دانلود و خرید کتاب دستور پخت سرآشپز ژان فیلیپ ارووینی یو ترجمه پرستو شجری
تصویر جلد کتاب دستور پخت سرآشپز

کتاب دستور پخت سرآشپز

معرفی کتاب دستور پخت سرآشپز

کتاب دستور پخت سرآشپز نوشتهٔ ژان فیلیپ ارووینی یو و ترجمهٔ پرستو شجری است. نشر پیدایش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان فرانسوی برای کودکان نوشته شده است.

درباره کتاب دستور پخت سرآشپز

کتاب دستور پخت سرآشپز (Les recettes du chef) که هشتمین جلد از مجموعهٔ «خانوادهٔ باحال» است، حاوی یک رمان فرانسوی برای کودکان است. خانوادهٔ این مجموعه، خانواده‌ای هستند با شش پسر که نام همهٔ آن‌ها «ژان» است نویسنده، داستان‌های این مجموعه را از ماجراهای کودکی خودش الهام گرفته است. او مثل شخصیت این داستان (ژان ـ ب) خیلی زود شروع به نوشتن کرد. اولین نوشته‌هایش خیلی طولانی نبود و به‌سختی به ده صفحه می‌رسید، اما بسیاری از آن‌ها ناتمام باقی ماند؛ چون یا دیگر ایده‌ای نداشت و یا از نوشته‌هایش راضی نبود. اگر شما هم آرزو دارید نویسنده شوید و مثل «ژان ـ ب» در کِشوی میزتان دفترچه‌ای پر از داستان‌های هیجان‌انگیز مخفی کرده‌اید، کتاب حاضر را بخوانید.

خواندن کتاب دستور پخت سرآشپز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دستور پخت سرآشپز

«یک روز که مامی‌ژانت خانهٔ ما بود رو به مادر کرد و گفت: «دختر بیچارهٔ من، تو واقعاً شبیه مترسک شدی!»

مادر با دلخوری گفت: «مرسی از تعریفت.»

مامی‌ژانت اصرار کرد: «باید یه کم به خودت برسی. برات از سالن زیبایی زن امروز وقت می‌گیرم.»

مادر فریاد زد: «فکرش رو هم نکن! برای یه کوتاهی ساده باید کلی پول بدم.»

مامی‌ژانت گفت: «وآ آ...! مهمون من؛ گه‌گاه که می‌تونم لوست کنم. منم از فرصت استفاده می‌کنم و دوباره موهام رو فر می‌کنم.»

مادر از خوشحالی روی ابرها پرواز می‌کرد. از وقتی به شربورگ آمده بودیم آرزو داشت موهایش را در زن امروز کوتاه کند، مثل خانم بریشه، همسر پزشک ارشد پدر.

من و ژان ـ آ در راه برگشت از مدرسه همیشه از جلوی آن رد می‌شدیم. شیک‌ترین سالن زیبایی شهر بود که کارکنانش لباس صورتی می‌پوشیدند و مشتری‌هایش زیر سشوارهای بزرگی شبیه رآکتور می‌نشستند.

ژان ـ آ با خنده می‌گفت: «حیف که این سالن فقط مخصوص خانم‌هاست، وگرنه خیلی بهت می‌اومد بری زیر اینها بشینی.»

من هم با خنده می‌گفتم: «به تو هم خیلی می‌یاد.»

آن روز مادر قبل از رفتن به آرایشگاه ما را کنار کشید.

«روی شما بزرگ‌ترها حساب می‌کنم؛ اگه پدرتون قبل از من برگشت خونه چیزی بهش نگین، باشه؟ می‌خوام سورپریزش کنم.»

فرصت خوبی بود. می‌توانستیم شش نفری تمام بعدازظهر را با هم بگذرانیم.

اما وقتی هوا تاریک شد و مادر و مامی‌ژانت برنگشتند، حسابی نگران شدیم.

ژان ـ آ حساب و کتاب کرد: «چهار ساعت و سیزده دقیقه و دوازده ثانیه‌ست که رفتن.»

گفتم: «برای اینکه موهای دور گوش‌شون رو کوتاه کنن زیادی اونجا نموندن؟»

ژان ـ د پرسید: «یعنی اتفاقی براشون افتاده؟»

ژان ـ س گفت: «شاید مامی‌ژانت کلهٔ خانم بریشه رو گاز گرفته.»

ژان ـ اُو گفت: «یا یه اتفاقی زیر سسوار براسون افتاده.»

ژان ـ آ گفت: «احمق‌جون، حتماً به‌خاطر مامی‌ژانته. فِرکردن طول می‌کشه.»

و درست همین موقع صدای بازشدن در را شنیدیم.

پنج نفری باعجله به سمت در دویدیم. مادر بدون مامی‌ژانت برگشته بود. یک‌بار دور خودش چرخید و مثل دخترهای کوچولو خودش را لوس کرد و گفت: «شبتون به‌خیر پسرها، چطور شدم؟»

به‌جای جواب، سکوتی مرگبار برقرار شد.

وقتی قیافه‌های پریشان ما را دید گفت: «اتفاقی افتاده؟»

«نه...نه...»

«خب پس حتماً مدل موی جدیدم رو دوست ندارین.»

«چرا... چرا...»

ولی مادر حرف‌مان را باور نکرد.

همان‌طور که با تحسین خودش را توی آیینهٔ ورودی نگاه می‌کرد گفت: «اما خیلی مدرن و شیکه.»

به‌سختی می‌توانستیم او را بشناسیم. موهایش مثل قارچ روی سرش بالا رفته بود، و چتری‌هایش هم تا روی چشم‌هایش پایین آمده بود و دو تار نازک مو هم از کنار صورتش تا روی گونه‌هایش پیچ‌وتاب خورده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۱۰۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۹۴,۵۰۰
تومان