کتاب کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید
معرفی کتاب کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید
کتاب کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید نوشتهٔ لولا لافون و ترجمهٔ راحله فاضلی است. انتشارات دیدآور این رمان معاصر فرانسوی را منتشر کرده است.
درباره کتاب کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید
کتاب کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید (La Petite Communiste qui ne souriait jamais) حاوی یک رمان معاصر و فرانسوی است که دردو بخش نوشته شده است. این رمان را لولا لافون، نويسنده، خواننده و موسيقیدان فرانسوی و یکی از مطرحترين چهرههای ادبيات معاصر فرانسه به رشتهٔ تحریر درآورده است. موفقيت اصلی او در سال ۲۰۱۴ میلادی و با انتشار رمان «کمونيست کوچکی که هرگز نمیخنديد» به دست آمد. اين رمان ماجرای زندگی «ناديا کومانچی» را روایت میکند؛ دختر ژيمناست اهل رومانی که در ۱۴سالگی پديدهٔ المپيک سال ۱۹۷۵ در مونترال شد و کل زندگیاش تغيير کرد. در اين رمانِ مستندِ تخيلی که خودِ نويسنده آن را زندگینامه ندانسته، لولا لافون علاوهبر ارائهٔ تصويری درست از جو حاکم بر رومانی در آن دوره، موشکافی ديکتاتوری کمونيستی و ماجراهای جنگ سرد، به دختر نوجوانی نزديک شده است که با وجود قهرمانی در المپيک و شهرت جهانی، هنوز میخواهد مثل همهٔ دخترهای همسن خودش با عروسکش بازی کند. اين رمان برندهٔ بيش از ده جايزهٔ ادبی و به بسياری از زبانها برگردانده شده است.
خواندن کتاب کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید
«خب این هم از فصلی که نیازی ندیدم به شما ارائه کنم. فصلی که فارغ از آنچه تاکنون گفته و خواندهایم، ما را با هم برابر میکند، چون هیچیک از ما آنجا نبودیم.
یک روز خندهام گرفت وقتی با قاطعیت به من گفتید که در رومانی فکر میکردند شما به خیزش عمومی که به سقوط چائوشسکو منتهی شد کمک کردهاید، بهنوعی تسهیلگر آن بودهاید چون فرارتان گواه این بود که دیگر کسی نمیتواند رژیم را تحمل کند. «اگر بخواهم خلاصهاش کنم، شما یک سیستم رایانهای المپیکی مشهور مصون از خطا را از کار انداختید و باعث سقوط یک دیکتاتور شدید، چندان بد نیست!» شما آن طرف خط با خوشحالی و با غروری تقریباً کودکانه حرفم را تأیید کردید.
در بخارست زنان و مردانی را ملاقات کردم که دسامبر ۱۹۸۹ نخستین تیراندازیهای میدان یونیورسیتاتی را دیده بودند. افرادی که مجبور شده بودند دو روز در آپارتمانهایشان بمانند چون تیرها از میان ساختمانها عبور میکرد و هیچکس نمیدانست کی به کی شلیک میکند. با یک نفر مصاحبه کردم که خواهرش در پانزدهسالگی مرده بود چون تانکها او را له کرده بودند.
دیگران با روایتهای متنوع به دیدارم میآمدند. آنها معترضانه میگفتند برای تعریف ماجرای انقلاب نمیتوان فقط یک روایت را انتخاب کرد. باید همهٔ گلها را برای درستکردن این دستهگل انتخاب میکردم. بعضی قرارهای ملاقات هم لغو میشد، با امتناع افرادی که دلزده بودند از تفسیر دوبارهٔ تصاویر مشهور و بحث بر سر آن: آیا واقعاً انقلاب بود یا نوعی کودتا؟ چه حرکتی موجب سقوط شد؟ و شما نادیا، آنجا، متهم به ترک خیلی دیرهنگام. آیا این نشانهٔ فراری برنامهریزیشده از طرف نزدیکان چائوشسکو نبود که خواهان جایگزینیاش بودند و به شما، نماد رژیم، کمک کرده بودند تا فرار کنید؟ هر چه بود، طرفدارانتان را رنجانده بود. به چیزهایی فکر کنید که هنگام بودن با چکاوک تحمل کرده بود، آن را برایتان تعریف کرد؟
پشت میز کافهای در بخارست، به شهادت زن جوانی گوش میدهم که پدرش مدام به او دستور میدهد و با او مخالفت میکند، بیوقفه و جسورانه. پسر کریستینا لیمونادی مزهمزه میکند، دهها سال گذشته و او از اینکه ما صحنههای اعدام چائوشسکو را یادآوری میکنیم حوصلهاش سر رفته. وقتی «فیلم» را نگاه میکند، دلش به رحم میآید. مادرش لبخند میزند و با ناراحتی میگوید: «نظرت چیه؟» پسربچه پافشاری میکند: «بله، دلم سوخت، چائوشسکو توی فیلم مثل یک پدربزرگ پیر است، اِلنا هم همینطور، آنها میلرزند و مثل عشاق قبل از مرگ دست هم را میگیرند.»»
حجم
۲۷۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه
حجم
۲۷۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه و نثر خیلی خوبی داشت. محتواش هم جذاب و ملموس بود.