دانلود و خرید کتاب ویوارد امیلیا هارت ترجمه شیرین گوزل‌زاده
تصویر جلد کتاب ویوارد

کتاب ویوارد

نویسنده:امیلیا هارت
انتشارات:نشر افرا
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ویوارد

کتاب ویوارد نوشتهٔ امیلیا هارت و ترجمهٔ شیرین گوزل زاده است. نشر افرا این رمان تاریخی، معاصر و بریتانیایی - استرالیایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب ویوارد

کتاب ویوارد (Weywardحاوی یک رمان معاصر و تاریخی و بریتانیایی - استرالیایی است که با پیونددادن داستان سه زن در طول پنج قرن، رمانی شگفت‌انگیز و جذاب درمورد مقاومت و قدرت زنان دانسته شده است. این کتاب که نخشتین اثر منتشرشده از امیلیا هارت معرفی شده، برندهٔ بهترین رمان تاریخی در سال ۲۰۲۳ میلادی به انتخاب کاربران گودریدز بوده است. داستان چیست؟

در سال ۲۰۱۹، «کیت آیرس» در ۲۹سالگی لندن را ترک می‌کند و به کلبهٔ «ویوارد» پناه می‌برد؛ ملکی که «عمه ویولت» برای او به ارث گذاشته است. زن جوان به این کلبه می‌رود تا از یک رابطهٔ سواستفاده‌آمیز و آزاردهنده فرار کند. زن جوان همان‌طور که شروع به بازسازی زندگی خود کرده، کنجکاوی‌اش درمورد ملک عمهٔ مرحومش، او را وادار می‌کند تا درمورد تاریخچهٔ خانواده‌اش تحقیق کند. وقتی کیت دربارهٔ میراث باورنکردنی خود و زنانی که پیش از او آمده‌اند بیشتر می‌آموزد، نه‌تنها خود را در نور جدیدی می‌بیند، بلکه می‌داند که او نیز مانند اجدادش قدرت کنترل زندگی خود را دارد.

در سال ۱۹۴۲، «ویولت آیرس» در ۱۶سالگی در خانه‌ای در اورتون هال همراه با پدر و برادر کوچکترش زندگی سخت و طاقت‌فرسایی را سپری می‌کند. او چیز زیادی درمورد مادر مرحومش جز گفت‌وگوهای مخفیانه‌ای که میان کارکنان خانه ردوبدل می‌شود، نمی‌داند. این نوجوان رؤیای دانشمندشدن، مطالعه درمورد حیوانات و سفر در دور دنیا را دارد، اما اتفاقات ناگوار باعث می‌شود تا از خانهٔ خود رانده شود و به کلبه‌ای که زمانی متعلق به مادرش بود، پناه ببرد و به‌تنهایی از خود مراقبت کند.

در سال ۱۶۱۹، «آلتا ویوارد»که ۲۱ سال دارد، شفادهنده‌ای با ارتباط عمیق با طبیعت است؛ درست مانند مادر مرحوش (جنت). این جوان پس از مرگ مردی در روستایش، محاکمه می‌شود. او که متهم به جادوگری شده و در یک سلول تاریک زندانی می‌شود، می‌داند که برای حفظ آزادی خود باید تمام توانش را به کار گیرد. با این زنان همراه شوید در رمان ریوارد.

خواندن کتاب ویوارد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر بریتانیا - استرالیا و قالب رمان تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ویوارد

«ویولت به اطراف اتاق تیره‌وتار نگاه کرد تا مدرکی از آن‌ها پیدا کند. به‌ندرت چیزی وجود داشت که نشان دهد کسی تا به حال در آن زندگی کرده بود. پشت میز آشپزخانه نشست که پر از گردوخاکی غلیظ بود. با انگشتش مقداری از آن را پاک و سرفه کرد. زیر آن، چوب‌ها کنده شده بودند، طوری که انگار کسی با چاقو این کار را کرده بود. سقف خانه چکه می‌کرد و دیوار آشپزخانه از باران می‌درخشید. سردش بود و هوا تاریک بود. هیچ ساعتی در خانه وجود نداشت و آسمان بنفش که از پنجرهٔ مربعی‌شکل کوچک دیده می‌شد، هیچ سرنخی از زمان نمی‌داد.

او به آذوقه‌هایی که پدر گذاشته بود، نگاه کرد: نخودفرنگی کنسروشده، گوشت گاو نمک‌سودشده، ساردین. یکی از تخم‌مرغ‌ها هنوز پرهای نرمی داشت که به آن چسبیده بود. تخم‌مرغ‌ها او را به یاد اسپرماتوفور انداختند و او آن‌ها را به یک طرف هل داد، معده‌اش به هم می‌پیچید. مقداری نخود سرد از قوطی کنسرو خورد. تلاش کرد تا با یکی از کبریت‌هایی که پدر پشت سرش جا گذاشته بود، شمعی را که قدیمی به نظر می‌رسید، روشن کند و شعلهٔ آبی کوچک به او چشمک زد. او مدتی طولانی نشسته بود و ذوب شدن شمع مومی را تماشا می‌کرد.

تصور اینکه مادرش اینجا زندگی می‌کرد عجیب بود. ویولت فکر کرد این یک پناهگاه بود، مثل چیزی از قصه‌ای که پایان خوشی نداشت. به سمت در کوچکی که به باغ پشتی منتهی می‌شد رفت، آن را باز کرد و شعلهٔ شمع را از باد در امان نگه داشت. باغ ـ اگر می‌شد آن را این‌طور نامید ـ وحشی و پرشاخ‌وبرگ بود. گیاهان عجیب‌وغریب زیر باران می‌لرزیدند. چنار بزرگی آن طرف خانه خودنمایی می‌کرد و ویولت می‌توانست لانه‌هایی را روی شاخه‌های بالایی آن ببیند، درخشش پرهای سیاه، کلاغ‌ها. چشمان آن‌ها را روی خودش احساس کرد، انگار او را ارزیابی می‌کردند.

در را بست و اجازه داد تاریکی فرود بیاید. شمع را به اتاق دیگر برد و روی یکی از تخت‌ها نشست. نشستن روی تخت صدای اعتراض شدیدی به همراه داشت. در اتاق خواب، هوا پر از گردوغبار بود. روی تخت دراز کشید و شمع را تماشا کرد که سایه‌ها را روی دیوار می‌انداخت. ویولت احساس کرد که اشک در چشمانش حلقه زده است. او اینجا بود، در خانهٔ مادرش، از سال‌ها قبل به او نزدیک‌تر بود، و بااین‌حال هرگز در زندگی‌اش اینقدر احساس تنهایی نکرده بود. چشمانش را بست و منتظر ماند تا بخوابد. خوابش آرام و بدون رویا بود.

ویولت با موجی از حالت تهوع از خواب بیدار شد. در لگنی که کنار تخت پیدا کرده بود، بالا آورد. سرش از درد می‌تپید و دهانش خشک و ترش شده بود. به آب نیاز داشت. مدت‌ها بود که شمع خاموش شده و اتاق بسیار تاریک بود. پرده‌های نخ‌نما را کنار زد تا به بیرون نگاه کند. به نظر می‌رسید که شیشهٔ پنجره به خاطر سال‌ها کثیفی ضخیم شده، طوری که دنیای بیرون فقط یک لایهٔ قهوه‌ای تیره بود. سعی کرد آن را باز کند، اما قفلش زنگ زده بود.»

سمیرا میرزایی
۱۴۰۳/۰۶/۲۳

خیلی خوش خوان بود و داستان قشنگ و در نوع خودش جدیدی داشت. دوست دارم بازم از این نویسنده کتاب منتشر بشه و بخوانم

farzane1350
۱۴۰۳/۰۶/۰۲

بسیار جذاب و پرکشش بود هر چند یه کم افسانه هم قاطیش بودولی میشه اونا رو استعاره هایی در نظر گرفت که در دنیای واقعی هم کاربرد دارن هر چیزی که باعث قوی شدن زنان باشه عالی و جذابه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۲۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۸۸ صفحه

حجم

۳۲۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۸۸ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان